Dictiornary-Farsi | نسبت نقدینگی | Persian/Farsi English Dictionary انگلیسی فارسی

Total search result: 202 (9 milliseconds)

English	Persian
cash ratio	نسبت نقدینگی
liquidity ratio	نسبت نقدینگی


Other Matches

liquidity	نقدینگی
illiquidity	عدم نقدینگی
liquidity ratio	ضریب نقدینگی
liquidity ratio	نسبتهای نقدینگی
world liquidity	نقدینگی جهانی
international liquidity	نقدینگی بین المللی
acid test ratio	تناسب درجه نقدینگی
keynes liquidity trap	تله نقدینگی کینز
liquidity preference function	تابع رجحان نقدینگی
liquidity preference theory	نظریه رجحان نقدینگی
acid test	آزمایش قدرت پرداخت آزمون درجه نقدینگی
leverage	نسبت بدهی به دارائی خالص تغییر نسبت غیر معین
lift fan	توربوفنی که با نسبت کنارگذارزیاد تنها بمنظور افزایش نسبت برا به تراست بکاررود
ohm's law	جریان در یک مدار با ولتاژ نسبت مستقیم وبا مقاومت نسبت عکس دارد
liftjet	توربوفن یا توربوجتی بسیارسبک وزنی با نسبت کنارگذرکم که تنها بمنظور افزایش نسبت برا به تراست بکارمیرود
prorata	برحسب نسبت معین بهمان نسبت
attributable	قابل نسبت دادن نسبت دادنی
nationallism	مکتب ملیت اعتقاد به برتری یک ملت نسبت به ملل دیگر و لزوم وفاداری مطلق هر تابع نسبت به ملیت خود
liquidity preference theory	براساس این نظریه که بوسیله جان مینارد کینز اقتصاددان انگلیسی ارائه شده است پائین امدن نرخ بهره موجب افزایش نقدینگی و کاهش اوراق قرضه بهادار میشود .
In what proportion ?	به چه نسبت ؟
relational	نسبت
In the ration lf one to ten .	به نسبت یک به ده
proportional	به نسبت
proportion	نسبت
with respect to	نسبت به
towards	نسبت به
rapport	نسبت
cognation	نسبت
as compared to	نسبت به
apropos of	نسبت به
respect	نسبت
respects	نسبت
quotients	نسبت
proportions	نسبت
ratios	نسبت
format	نسبت
formats	نسبت
ratio	نسبت
quotient	نسبت
to	تا نسبت به
uncross	نسبت
t ratio	نسبت تی
in relation to	نسبت به
in the ratio of	به نسبت
in respect of	نسبت به
in respect of	به نسبت
relation	نسبت
in regard to	نسبت به
rates	نسبت
in connexion with	نسبت به
bearing	نسبت
in proprotion to	نسبت به
in regard of	نسبت به
the rat of to	نسبت دو به سه
than	نسبت به
kinship	نسبت
rate	نسبت
impluse ratio	نسبت ضربه
impluse ratio	نسبت ایمپولز
imputation	نسبت دادن
imputable	نسبت دادنی
ratio detector	اشکارساز نسبت
hit ratio	نسبت اصابت
us	نسبت بما
toward	بطرف نسبت به
image ratio	نسبت تصویر
ratio of transformer	نسبت مبدل
transformer ratio	نسبت مبدل
inverse ratio	نسبت معکوس
impedance ratio	نسبت امپدانس
he is faithful to me	نسبت به من باوفاست
in d. of	با بی اعتنایی نسبت به
mobility ratio	نسبت تحرک
mole ratio	نسبت مولی
magnetogyric ratio	نسبت ژیرومغناطیس
to put down	نسبت دادن
transformation ratio	نسبت تبدیل
lay to	نسبت دادن به
attribute	نسبت دادن
to behave toward	رفتارکردن نسبت به
inverse ratio or proportion	نسبت معکوس
transmissivity	نسبت فرافرستی
nines complement	متمم نسبت به 9
bypass ratio	نسبت کنارگذاری
attributes	نسبت دادن
attributing	نسبت دادن
ionic ratio	نسبت یونی
viscosity ratio	نسبت گرانروی
compression ratio	نسبت تراکم
to do by	رفتارکردن نسبت به
distribution ratio	نسبت توزیع
price ratio	نسبت قیمت
progenitorship	نسبت جدی
progressive ratio	نسبت تصاعدی
bear on	نسبت داشتن
error ratio	نسبت خطا
baud rate	نسبت باود
factor proportion	نسبت عوامل
weight ratio	نسبت وزن
concentration ratio	نسبت تمرکز
deposit ratio	نسبت سپرده
current ratio	نسبت جاری
void ratio	نسبت منفذها
voltage ratio	نسبت ولتاژ
cost benefit ratio	نسبت فایده
correlation ratio	نسبت همبستگی
control ratio	نسبت فرمان
velocity ratio	نسبت سرعت
water cement ratio	نسبت اب و سیمان
contact ratio	نسبت تماس
assion	نسبت دادن
aspect ratio	نسبت دید
aspect ratio	نسبت تصویر
glide ratio	نسبت سریدن
abundance ratio	نسبت فراوانی
absorption ratio	نسبت جذب
abundance	نسبت فراوانی
one's complement	متمم نسبت به یک
visibility	نسبت دید
activity ratio	نسبت فعالیت
gyromagnetic ratio	نسبت ژیرومغناطیسی
acidity coefficient	نسبت اکسیژن
oxygen ration	نسبت اکسیژن
operating ratio	نسبت عملیاتی
aspect ratio	نسبت صفحه
ascribable	نسبت دادنی
feedback ratio	نسبت فیدبک
prorenata	نسبت موافق
feedback ratio	نسبت پس خوراند
proximity of blood	قرابت نسبت
fineness ratio	نسبت فرافت
affine	نسبت ازدواجی
affine	نسبت سلبی
advalorem	به نسبت قیمت
two's complement	متمم نسبت به دو
saving ratio	نسبت پس انداز
stress ratio	نسبت تنش
porosity	نسبت روزنه ها
ten's complement	متمم نسبت به 01
imputed	نسبت دادن
ascribed	نسبت دادن
regards	باره نسبت
regarded	باره نسبت
shunt ratio	نسبت شنت
regard	باره نسبت
into	نسبت به مقارن
relation	رابطه نسبت
imputing	نسبت دادن
ascribes	نسبت دادن
scale down	به نسبت ثابت
impute	نسبت دادن
percentages	نسبت یا درصد
percentage	نسبت یا درصد
ascribing	نسبت دادن
blood	نسبت خویشاوندی
roundness	نسبت گردی
strength ratio	نسبت استحکام
imputes	نسبت دادن
ascribe	نسبت دادن
credits	نسبت دادن
correspondingly	بهمان نسبت
settlement ratio	نسبت نشست
selection ratio	نسبت گزینش
self relative	نسبت بخود
there is nothing wanting	چیزی کم نسبت
sensitivity ratio	نسبت حساسیت
recycling ratio	نسبت بازگردانی
recycle ratio	نسبت بازگردانی
relationship	وابستگی نسبت
relationships	وابستگی نسبت
connexions	بستگی نسبت
connection	بستگی نسبت
attribution	نسبت دادن
relativization	نسبت دادن
crediting	نسبت دادن
credited	نسبت دادن
favouritism	مساعدت نسبت به
credit	نسبت دادن
rates	اندازه نسبت
reduction ratio	نسبت کاهش
scalling factor	نسبت اشل
rate	اندازه نسبت
engine pressure ratio	نسبت فشار موتور
attaches	نسبت دادن گذاشتن
attach	نسبت دادن گذاشتن
future-oriented <adj.>	پایدار [نسبت به آینده]
charge mass ratio	نسبت بار به جرم
current transfer ratio	نسبت انتقال جریان
sensibility to praise	حساسیت نسبت به ستایش
sensitive to light	حساس نسبت به روشنایی
attaching	نسبت دادن گذاشتن
context sensitive	حساس نسبت به متن
signal to nise ratio	نسبت سیگنال به نویز
wage profit ratio	نسبت دستمزد به سود
RPI [row per inch]	رجشمار نسبت به اینچ
file activity ratio	نسبت فعالیت پرونده
voltage ratio of transformer	نسبت ولت مبدل
sustainable <adj.>	پایدار [نسبت به آینده]
incapable of pain	بیحس نسبت بدرد
sacrilegious	موهن نسبت به مقدسات