Dictiornary-Farsi | نسبت گرانروی | Persian/Farsi English Dictionary انگلیسی فارسی

Total search result: 201 (10 milliseconds)

English	Persian
viscosity ratio	نسبت گرانروی


Other Matches

viscosity	گرانروی
flow resistance	گرانروی
internal friction	گرانروی
specific viscosity	گرانروی ویژه
reduced velocity	گرانروی کاهیده
intrinsic velocity	گرانروی ذاتی
limiting viscosity number	گرانروی ذاتی
logarithmic viscosity number	گرانروی درونی
inherent viscosity	گرانروی درونی
dynamic viscosity	گرانروی مطلق
dynamic viscosity	گرانروی مکانیکی
absolute viscosity	گرانروی مطلق
kinematic viscosity	گرانروی سینماتیکی
visbreaking	گرانروی شکستی
viscosity breaking	گرانروی شکستی
viscosimeter	گرانروی سنج
viscosity number	عدد گرانروی
shear viscosity	گرانروی برشی
absolute viscosity	گرانروی مکانیکی
relative viscosity	گرانروی نسبی
viscosity stabilizer	تثبیت کننده گرانروی
ostwald viscosimeter	گرانروی سنج استوالد
baume viscosimeter	گرانروی سنج بومه
coefficient of kinematic viscosity	ضریب گرانروی سینماتیکی
rotation viscosimeter	گرانروی سنج چرخشی
leverage	نسبت بدهی به دارائی خالص تغییر نسبت غیر معین
lift fan	توربوفنی که با نسبت کنارگذارزیاد تنها بمنظور افزایش نسبت برا به تراست بکاررود
ohm's law	جریان در یک مدار با ولتاژ نسبت مستقیم وبا مقاومت نسبت عکس دارد
dropping ball viscosimeter	گرانروی سنج با سقوط گلوله
liftjet	توربوفن یا توربوجتی بسیارسبک وزنی با نسبت کنارگذرکم که تنها بمنظور افزایش نسبت برا به تراست بکارمیرود
prorata	برحسب نسبت معین بهمان نسبت
attributable	قابل نسبت دادن نسبت دادنی
nationallism	مکتب ملیت اعتقاد به برتری یک ملت نسبت به ملل دیگر و لزوم وفاداری مطلق هر تابع نسبت به ملیت خود
towards	نسبت به
the rat of to	نسبت دو به سه
respect	نسبت
respects	نسبت
rapport	نسبت
as compared to	نسبت به
apropos of	نسبت به
ratios	نسبت
t ratio	نسبت تی
relational	نسبت
proportional	به نسبت
format	نسبت
formats	نسبت
ratio	نسبت
proportions	نسبت
proportion	نسبت
in respect of	به نسبت
in regard to	نسبت به
rates	نسبت
in relation to	نسبت به
rate	نسبت
in regard of	نسبت به
in proprotion to	نسبت به
in respect of	نسبت به
kinship	نسبت
In the ration lf one to ten .	به نسبت یک به ده
to	تا نسبت به
in the ratio of	به نسبت
with respect to	نسبت به
relation	نسبت
In what proportion ?	به چه نسبت ؟
than	نسبت به
in connexion with	نسبت به
bearing	نسبت
quotients	نسبت
uncross	نسبت
cognation	نسبت
quotient	نسبت
saving ratio	نسبت پس انداز
relativization	نسبت دادن
scale down	به نسبت ثابت
recycling ratio	نسبت بازگردانی
image ratio	نسبت تصویر
attributing	نسبت دادن
distribution ratio	نسبت توزیع
deposit ratio	نسبت سپرده
us	نسبت بما
impluse ratio	نسبت ایمپولز
impluse ratio	نسبت ضربه
roundness	نسبت گردی
glide ratio	نسبت سریدن
in d. of	با بی اعتنایی نسبت به
imputation	نسبت دادن
imputable	نسبت دادنی
gyromagnetic ratio	نسبت ژیرومغناطیسی
impedance ratio	نسبت امپدانس
fineness ratio	نسبت فرافت
feedback ratio	نسبت پس خوراند
feedback ratio	نسبت فیدبک
factor proportion	نسبت عوامل
baud rate	نسبت باود
he is faithful to me	نسبت به من باوفاست
toward	بطرف نسبت به
error ratio	نسبت خطا
reduction ratio	نسبت کاهش
cash ratio	نسبت نقدینگی
aspect ratio	نسبت تصویر
aspect ratio	نسبت صفحه
ascribable	نسبت دادنی
concentration ratio	نسبت تمرکز
porosity	نسبت روزنه ها
lay to	نسبت دادن به
price ratio	نسبت قیمت
progenitorship	نسبت جدی
progressive ratio	نسبت تصاعدی
contact ratio	نسبت تماس
aspect ratio	نسبت دید
assion	نسبت دادن
mobility ratio	نسبت تحرک
liquidity ratio	نسبت نقدینگی
mole ratio	نسبت مولی
hit ratio	نسبت اصابت
bypass ratio	نسبت کنارگذاری
nines complement	متمم نسبت به 9
bear on	نسبت داشتن
one's complement	متمم نسبت به یک
operating ratio	نسبت عملیاتی
compression ratio	نسبت تراکم
affine	نسبت ازدواجی
affine	نسبت سلبی
control ratio	نسبت فرمان
ratio detector	اشکارساز نسبت
ratio of transformer	نسبت مبدل
transformer ratio	نسبت مبدل
abundance	نسبت فراوانی
ionic ratio	نسبت یونی
visibility	نسبت دید
recycle ratio	نسبت بازگردانی
magnetogyric ratio	نسبت ژیرومغناطیس
inverse ratio	نسبت معکوس
current ratio	نسبت جاری
proximity of blood	قرابت نسبت
advalorem	به نسبت قیمت
activity ratio	نسبت فعالیت
correlation ratio	نسبت همبستگی
cost benefit ratio	نسبت فایده
oxygen ration	نسبت اکسیژن
acidity coefficient	نسبت اکسیژن
abundance ratio	نسبت فراوانی
absorption ratio	نسبت جذب
prorenata	نسبت موافق
inverse ratio or proportion	نسبت معکوس
attributes	نسبت دادن
correspondingly	بهمان نسبت
ascribing	نسبت دادن
weight ratio	نسبت وزن
attribution	نسبت دادن
regards	باره نسبت
there is nothing wanting	چیزی کم نسبت
regarded	باره نسبت
regard	باره نسبت
ten's complement	متمم نسبت به 01
relation	رابطه نسبت
imputed	نسبت دادن
imputes	نسبت دادن
imputing	نسبت دادن
credits	نسبت دادن
water cement ratio	نسبت اب و سیمان
percentage	نسبت یا درصد
transmissivity	نسبت فرافرستی
two's complement	متمم نسبت به دو
velocity ratio	نسبت سرعت
to put down	نسبت دادن
transformation ratio	نسبت تبدیل
blood	نسبت خویشاوندی
void ratio	نسبت منفذها
to do by	رفتارکردن نسبت به
to behave toward	رفتارکردن نسبت به
voltage ratio	نسبت ولتاژ
favouritism	مساعدت نسبت به
ascribe	نسبت دادن
percentages	نسبت یا درصد
ascribed	نسبت دادن
ascribes	نسبت دادن
into	نسبت به مقارن
connection	بستگی نسبت
strength ratio	نسبت استحکام
selection ratio	نسبت گزینش
impute	نسبت دادن
self relative	نسبت بخود
attribute	نسبت دادن
shunt ratio	نسبت شنت
settlement ratio	نسبت نشست
sensitivity ratio	نسبت حساسیت
relationships	وابستگی نسبت
connexions	بستگی نسبت
relationship	وابستگی نسبت
stress ratio	نسبت تنش
scalling factor	نسبت اشل
rates	اندازه نسبت
rate	اندازه نسبت
credit	نسبت دادن
credited	نسبت دادن
crediting	نسبت دادن
charge mass ratio	نسبت بار به جرم
context sensitive	حساس نسبت به متن
law of variable proportion	قانون نسبت متغیر