Dictiornary-Farsi | نسبت گردی | Persian/Farsi English Dictionary انگلیسی فارسی

Total search result: 201 (11 milliseconds)

English	Persian
roundness	نسبت گردی


Other Matches

leverage	نسبت بدهی به دارائی خالص تغییر نسبت غیر معین
lift fan	توربوفنی که با نسبت کنارگذارزیاد تنها بمنظور افزایش نسبت برا به تراست بکاررود
ohm's law	جریان در یک مدار با ولتاژ نسبت مستقیم وبا مقاومت نسبت عکس دارد
liftjet	توربوفن یا توربوجتی بسیارسبک وزنی با نسبت کنارگذرکم که تنها بمنظور افزایش نسبت برا به تراست بکارمیرود
attributable	قابل نسبت دادن نسبت دادنی
prorata	برحسب نسبت معین بهمان نسبت
nationallism	مکتب ملیت اعتقاد به برتری یک ملت نسبت به ملل دیگر و لزوم وفاداری مطلق هر تابع نسبت به ملیت خود
round	گردی
farinose	گردی
levorotation	چپ گردی
globularity	گردی
rotundily	گردی
roundness	گردی
heroism	گردی
roundest	گردی
knobbiness	گردی
rondure	گردی
cylinderisity	گردی
sleep walking	خوابیده گردی
mountaineering	کوه گردی
top radius	گردی سر دنده
pedlary	دوره گردی
somnambulism	خواب گردی
powder metallurgy	متالورژی گردی
cylinderisity	دقت گردی
powderiness	خاصیت گردی
to poke a bout	ول گردی کردن
somnambulation	خواب گردی
colportage	دوره گردی
What are you looking for ?	دنبال چی؟ می گردی ؟
pub crawls	میخانه گردی
pub crawl	میخانه گردی
gas lubrication	روغنکاری گردی
cavetto	ربع گردی
hole circle	گردی سوراخ
coal dust firing	اشتعال گردی
hobos	دوره گردی کردن
hoboes	دوره گردی کردن
packman	دوره گردی کردن
peddles	دوره گردی کردن
peddled	دوره گردی کردن
traipse	هرزه گردی کردن
hobo	دوره گردی کردن
traipsing	هرزه گردی کردن
traipses	هرزه گردی کردن
pulverulent	ازهم پاشنده گردی
traipsed	هرزه گردی کردن
dry galvanizing	اب روی دادن گردی
peddle	دوره گردی کردن
cadged	گدایی دوره گردی
hawks	دوره گردی کردن
hawked	دوره گردی کردن
hawk	دوره گردی کردن
peregrination	جهان گردی دربدری
cadging	گدایی دوره گردی
cadges	گدایی دوره گردی
to i. aroom with a powder	گردی درخانه پاشیدن
cadge	گدایی دوره گردی
peregrinations	جهان گردی دربدری
pub crawl	میخانه گردی کردن
pub crawls	میخانه گردی کردن
rhapsode	دوره گردی که اشعار رزمی
shops	مغازه گردی کردن دکه
shopped	مغازه گردی کردن دکه
shop	مغازه گردی کردن دکه
bezant	پولک گردی که معمولا از طلااست
door to door selling	فروش کالا بصورت دوره گردی
walkabouts	بازگشت بومی استرالیایی به زندگی صحرا گردی
walkabout	بازگشت بومی استرالیایی به زندگی صحرا گردی
console	کنسول [نوعی ستون نگهدارنده تزئینی یا پیش گردی]
hock spanner	اچار نیم گردی در یک دسته درانتها و یک قلاب با چنگک درسر دیگر
frostwork	نقشی که به تقلید ان درست کنند طراحی شبیه شبنم یخ زده طراحی گردی
gad	با میخ محکم کردن هرزه گردی کردن
cadged	اخاذی کردن دوره گردی کردن
cadge	اخاذی کردن دوره گردی کردن
cadges	اخاذی کردن دوره گردی کردن
cadging	اخاذی کردن دوره گردی کردن
in regard of	نسبت به
in proprotion to	نسبت به
in connexion with	نسبت به
apropos of	نسبت به
as compared to	نسبت به
respect	نسبت
respects	نسبت
proportional	به نسبت
ratios	نسبت
format	نسبت
formats	نسبت
ratio	نسبت
proportion	نسبت
cognation	نسبت
proportions	نسبت
in regard to	نسبت به
t ratio	نسبت تی
than	نسبت به
relational	نسبت
quotient	نسبت
quotients	نسبت
towards	نسبت به
rapport	نسبت
the rat of to	نسبت دو به سه
to	تا نسبت به
bearing	نسبت
In what proportion ?	به چه نسبت ؟
In the ration lf one to ten .	به نسبت یک به ده
with respect to	نسبت به
rate	نسبت
rates	نسبت
uncross	نسبت
relation	نسبت
in relation to	نسبت به
in respect of	نسبت به
in respect of	به نسبت
in the ratio of	به نسبت
kinship	نسبت
two's complement	متمم نسبت به دو
in d. of	با بی اعتنایی نسبت به
inverse ratio	نسبت معکوس
concentration ratio	نسبت تمرکز
contact ratio	نسبت تماس
velocity ratio	نسبت سرعت
control ratio	نسبت فرمان
viscosity ratio	نسبت گرانروی
compression ratio	نسبت تراکم
cost benefit ratio	نسبت فایده
to behave toward	رفتارکردن نسبت به
impluse ratio	نسبت ضربه
to do by	رفتارکردن نسبت به
to put down	نسبت دادن
self relative	نسبت بخود
impluse ratio	نسبت ایمپولز
correlation ratio	نسبت همبستگی
transformation ratio	نسبت تبدیل
transmissivity	نسبت فرافرستی
current ratio	نسبت جاری
void ratio	نسبت منفذها
ionic ratio	نسبت یونی
voltage ratio	نسبت ولتاژ
ascribable	نسبت دادنی
affine	نسبت ازدواجی
affine	نسبت سلبی
advalorem	به نسبت قیمت
activity ratio	نسبت فعالیت
oxygen ration	نسبت اکسیژن
acidity coefficient	نسبت اکسیژن
aspect ratio	نسبت صفحه
aspect ratio	نسبت تصویر
absorption ratio	نسبت جذب
cash ratio	نسبت نقدینگی
bypass ratio	نسبت کنارگذاری
water cement ratio	نسبت اب و سیمان
weight ratio	نسبت وزن
inverse ratio or proportion	نسبت معکوس
bear on	نسبت داشتن
baud rate	نسبت باود
assion	نسبت دادن
abundance ratio	نسبت فراوانی
liquidity ratio	نسبت نقدینگی
he is faithful to me	نسبت به من باوفاست
price ratio	نسبت قیمت
factor proportion	نسبت عوامل
hit ratio	نسبت اصابت
progenitorship	نسبت جدی
error ratio	نسبت خطا
progressive ratio	نسبت تصاعدی
prorenata	نسبت موافق
proximity of blood	قرابت نسبت
porosity	نسبت روزنه ها
gyromagnetic ratio	نسبت ژیرومغناطیسی
one's complement	متمم نسبت به یک
glide ratio	نسبت سریدن
magnetogyric ratio	نسبت ژیرومغناطیس
mobility ratio	نسبت تحرک
fineness ratio	نسبت فرافت
feedback ratio	نسبت پس خوراند
feedback ratio	نسبت فیدبک
mole ratio	نسبت مولی
nines complement	متمم نسبت به 9
image ratio	نسبت تصویر
operating ratio	نسبت عملیاتی
ratio detector	اشکارساز نسبت
aspect ratio	نسبت دید
lay to	نسبت دادن به
impedance ratio	نسبت امپدانس
sensitivity ratio	نسبت حساسیت
settlement ratio	نسبت نشست
shunt ratio	نسبت شنت
strength ratio	نسبت استحکام
stress ratio	نسبت تنش
imputable	نسبت دادنی
ten's complement	متمم نسبت به 01
imputation	نسبت دادن
selection ratio	نسبت گزینش
deposit ratio	نسبت سپرده
ratio of transformer	نسبت مبدل
transformer ratio	نسبت مبدل
recycle ratio	نسبت بازگردانی
recycling ratio	نسبت بازگردانی
reduction ratio	نسبت کاهش
relativization	نسبت دادن