Dictiornary-Farsi | نسبت گزینش | Persian/Farsi English Dictionary انگلیسی فارسی

Total search result: 201 (11 milliseconds)

English	Persian
selection ratio	نسبت گزینش


Other Matches

leverage	نسبت بدهی به دارائی خالص تغییر نسبت غیر معین
ohm's law	جریان در یک مدار با ولتاژ نسبت مستقیم وبا مقاومت نسبت عکس دارد
lift fan	توربوفنی که با نسبت کنارگذارزیاد تنها بمنظور افزایش نسبت برا به تراست بکاررود
selection	گزینش
screening	گزینش
selections	گزینش
election	گزینش
liftjet	توربوفن یا توربوجتی بسیارسبک وزنی با نسبت کنارگذرکم که تنها بمنظور افزایش نسبت برا به تراست بکارمیرود
selectivity	گزینش پذیری
selectron	لامپ گزینش
selection board	هیات گزینش
proportional representation	گزینش برپار
try-out	مسابقهی گزینش
try-outs	مسابقهی گزینش
selection rules	قواعد گزینش
selection ratio	بهر گزینش
vocational selection	گزینش شغلی
selection method	روش گزینش
selection check	مقابله گزینش
random selection	گزینش تصادفی
operating key	کلید گزینش
choice point	نقطه گزینش
project selection	گزینش طرح
selectivity diagram	نمودار گزینش پذیری
alternative route	گزینش مسیر دیگر
selectivity coefficient	ضریب گزینش پذیری
message switching center	مرکز گزینش پیام
alternate routing	گزینش مسیر دیگر
free choice method	روش گزینش ازاد
prorata	برحسب نسبت معین بهمان نسبت
attributable	قابل نسبت دادن نسبت دادنی
nationallism	مکتب ملیت اعتقاد به برتری یک ملت نسبت به ملل دیگر و لزوم وفاداری مطلق هر تابع نسبت به ملیت خود
packet switching	ارسال داده ها به صورت بستههای مجزا گزینش بستهای
mask	یک کلمه ماشینی حاوی الگوئی از بیت ها بایت ها یاکاراکترها که برای استخراج یا گزینش قسمت هایی ازکلمات ماشینی دیگر بکار برده میشود
masks	یک کلمه ماشینی حاوی الگوئی از بیت ها بایت ها یاکاراکترها که برای استخراج یا گزینش قسمت هایی ازکلمات ماشینی دیگر بکار برده میشود
in proprotion to	نسبت به
ratio	نسبت
formats	نسبت
format	نسبت
t ratio	نسبت تی
respect	نسبت
respects	نسبت
proportion	نسبت
proportions	نسبت
in connexion with	نسبت به
the rat of to	نسبت دو به سه
in regard to	نسبت به
in relation to	نسبت به
in respect of	به نسبت
in respect of	نسبت به
in the ratio of	به نسبت
cognation	نسبت
proportional	به نسبت
relational	نسبت
kinship	نسبت
as compared to	نسبت به
in regard of	نسبت به
ratios	نسبت
apropos of	نسبت به
relation	نسبت
uncross	نسبت
rate	نسبت
with respect to	نسبت به
quotients	نسبت
than	نسبت به
quotient	نسبت
to	تا نسبت به
bearing	نسبت
In what proportion ?	به چه نسبت ؟
rates	نسبت
towards	نسبت به
rapport	نسبت
In the ration lf one to ten .	به نسبت یک به ده
credits	نسبت دادن
prorenata	نسبت موافق
proximity of blood	قرابت نسبت
relation	رابطه نسبت
crediting	نسبت دادن
aspect ratio	نسبت تصویر
credited	نسبت دادن
mole ratio	نسبت مولی
aspect ratio	نسبت صفحه
progenitorship	نسبت جدی
ascribable	نسبت دادنی
credit	نسبت دادن
progressive ratio	نسبت تصاعدی
aspect ratio	نسبت دید
affine	نسبت ازدواجی
regards	باره نسبت
transformer ratio	نسبت مبدل
recycle ratio	نسبت بازگردانی
recycling ratio	نسبت بازگردانی
reduction ratio	نسبت کاهش
abundance	نسبت فراوانی
visibility	نسبت دید
relativization	نسبت دادن
roundness	نسبت گردی
regarded	باره نسبت
regard	باره نسبت
ratio of transformer	نسبت مبدل
affine	نسبت سلبی
advalorem	به نسبت قیمت
ratio detector	اشکارساز نسبت
activity ratio	نسبت فعالیت
oxygen ration	نسبت اکسیژن
acidity coefficient	نسبت اکسیژن
abundance ratio	نسبت فراوانی
absorption ratio	نسبت جذب
saving ratio	نسبت پس انداز
price ratio	نسبت قیمت
hit ratio	نسبت اصابت
feedback ratio	نسبت فیدبک
factor proportion	نسبت عوامل
connection	بستگی نسبت
connexions	بستگی نسبت
error ratio	نسبت خطا
distribution ratio	نسبت توزیع
inverse ratio or proportion	نسبت معکوس
inverse ratio	نسبت معکوس
ionic ratio	نسبت یونی
feedback ratio	نسبت پس خوراند
fineness ratio	نسبت فرافت
impedance ratio	نسبت امپدانس
he is faithful to me	نسبت به من باوفاست
imputable	نسبت دادنی
imputation	نسبت دادن
gyromagnetic ratio	نسبت ژیرومغناطیسی
impluse ratio	نسبت ضربه
impluse ratio	نسبت ایمپولز
glide ratio	نسبت سریدن
in d. of	با بی اعتنایی نسبت به
deposit ratio	نسبت سپرده
one's complement	متمم نسبت به یک
nines complement	متمم نسبت به 9
cash ratio	نسبت نقدینگی
bypass ratio	نسبت کنارگذاری
rate	اندازه نسبت
operating ratio	نسبت عملیاتی
rates	اندازه نسبت
bear on	نسبت داشتن
baud rate	نسبت باود
porosity	نسبت روزنه ها
mobility ratio	نسبت تحرک
compression ratio	نسبت تراکم
current ratio	نسبت جاری
lay to	نسبت دادن به
cost benefit ratio	نسبت فایده
correlation ratio	نسبت همبستگی
control ratio	نسبت فرمان
liquidity ratio	نسبت نقدینگی
contact ratio	نسبت تماس
magnetogyric ratio	نسبت ژیرومغناطیس
concentration ratio	نسبت تمرکز
image ratio	نسبت تصویر
assion	نسبت دادن
scale down	به نسبت ثابت
blood	نسبت خویشاوندی
into	نسبت به مقارن
imputing	نسبت دادن
viscosity ratio	نسبت گرانروی
imputes	نسبت دادن
voltage ratio	نسبت ولتاژ
imputed	نسبت دادن
water cement ratio	نسبت اب و سیمان
weight ratio	نسبت وزن
impute	نسبت دادن
percentages	نسبت یا درصد
percentage	نسبت یا درصد
velocity ratio	نسبت سرعت
two's complement	متمم نسبت به دو
transmissivity	نسبت فرافرستی
to do by	رفتارکردن نسبت به
to behave toward	رفتارکردن نسبت به
to put down	نسبت دادن
sensitivity ratio	نسبت حساسیت
correspondingly	بهمان نسبت
settlement ratio	نسبت نشست
self relative	نسبت بخود
shunt ratio	نسبت شنت
void ratio	نسبت منفذها
strength ratio	نسبت استحکام
stress ratio	نسبت تنش
transformation ratio	نسبت تبدیل
relationship	وابستگی نسبت
relationships	وابستگی نسبت
favouritism	مساعدت نسبت به
ascribe	نسبت دادن
attribution	نسبت دادن
there is nothing wanting	چیزی کم نسبت
us	نسبت بما
ascribes	نسبت دادن
toward	بطرف نسبت به
ascribing	نسبت دادن
attributing	نسبت دادن
attribute	نسبت دادن
ten's complement	متمم نسبت به 01
attributes	نسبت دادن
scalling factor	نسبت اشل
ascribed	نسبت دادن
nozzle expasion ratio	نسبت واگرایی نازل