Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 208 (12 milliseconds)
English
Persian
ratio
نسبت یک عدد به دیگری
ratios
نسبت یک عدد به دیگری
Search result with all words
trust
تاسیس به خصوصی است در حقوق انگلوساکسون که در ان شخصی مالی را به شخص دیگری منتقل میکند واین شخص متعهد میشودامور خاصی را نسبت به شخص ثالث انجام دهد و یابه طور کلی اموری را که مورد نظر موسس بوده بجااورد
trusted
تاسیس به خصوصی است در حقوق انگلوساکسون که در ان شخصی مالی را به شخص دیگری منتقل میکند واین شخص متعهد میشودامور خاصی را نسبت به شخص ثالث انجام دهد و یابه طور کلی اموری را که مورد نظر موسس بوده بجااورد
trusts
تاسیس به خصوصی است در حقوق انگلوساکسون که در ان شخصی مالی را به شخص دیگری منتقل میکند واین شخص متعهد میشودامور خاصی را نسبت به شخص ثالث انجام دهد و یابه طور کلی اموری را که مورد نظر موسس بوده بجااورد
export
ذخیره سازی داده در یک فرمت فایل دیگری نسبت به پیش فرض
exported
ذخیره سازی داده در یک فرمت فایل دیگری نسبت به پیش فرض
exporting
ذخیره سازی داده در یک فرمت فایل دیگری نسبت به پیش فرض
Other Matches
leverage
نسبت بدهی به دارائی خالص تغییر نسبت غیر معین
ohm's law
جریان در یک مدار با ولتاژ نسبت مستقیم وبا مقاومت نسبت عکس دارد
lift fan
توربوفنی که با نسبت کنارگذارزیاد تنها بمنظور افزایش نسبت برا به تراست بکاررود
subrogate
بجای دیگری تعهداتی بعهده گرفتن جانشین دیگری کردن
letters
نوشته ارسالی از کسی به دیگری یا از کامپیوتر به دیگری برای اطلاع رسانی یا ارسال دستور یا..
letter
نوشته ارسالی از کسی به دیگری یا از کامپیوتر به دیگری برای اطلاع رسانی یا ارسال دستور یا..
recode
کد کردن برنامهای که برای سیستم دیگری کد شده باشد , به طوری که دیگری هم کار کند
to pass one's word for another
از طرف دیگری قول دادن ضمانت دیگری را کردن
piracy
چاپ کردن تالیف دیگری بدون اجازه تقلید غیر قانونی اثر دیگری privateer
liftjet
توربوفن یا توربوجتی بسیارسبک وزنی با نسبت کنارگذرکم که تنها بمنظور افزایش نسبت برا به تراست بکارمیرود
prorata
برحسب نسبت معین بهمان نسبت
attributable
قابل نسبت دادن نسبت دادنی
nationallism
مکتب ملیت اعتقاد به برتری یک ملت نسبت به ملل دیگر و لزوم وفاداری مطلق هر تابع نسبت به ملیت خود
countersignature
امضای پس ازامضای دیگری تصدیق امضای دیگری
than
نسبت به
In the ration lf one to ten .
به نسبت یک به ده
relational
نسبت
respect
نسبت
in connexion with
نسبت به
respects
نسبت
rate
نسبت
rapport
نسبت
with respect to
نسبت به
proportional
به نسبت
quotient
نسبت
In what proportion ?
به چه نسبت ؟
t ratio
نسبت تی
to
تا نسبت به
quotients
نسبت
the rat of to
نسبت دو به سه
relation
نسبت
apropos of
نسبت به
as compared to
نسبت به
uncross
نسبت
rates
نسبت
towards
نسبت به
ratios
نسبت
proportion
نسبت
bearing
نسبت
kinship
نسبت
proportions
نسبت
format
نسبت
formats
نسبت
cognation
نسبت
ratio
نسبت
in regard to
نسبت به
in regard of
نسبت به
in proprotion to
نسبت به
in the ratio of
به نسبت
in respect of
نسبت به
in respect of
به نسبت
in relation to
نسبت به
tother
دیگری
another
دیگری
third
به دیگری
t' other
دیگری
thirds
به دیگری
affine
نسبت ازدواجی
scale down
به نسبت ثابت
saving ratio
نسبت پس انداز
absorption ratio
نسبت جذب
abundance ratio
نسبت فراوانی
percentages
نسبت یا درصد
ratio of transformer
نسبت مبدل
percentage
نسبت یا درصد
bypass ratio
نسبت کنارگذاری
ratio detector
اشکارساز نسبت
prorenata
نسبت موافق
scalling factor
نسبت اشل
cash ratio
نسبت نقدینگی
selection ratio
نسبت گزینش
abundance
نسبت فراوانی
transformer ratio
نسبت مبدل
recycle ratio
نسبت بازگردانی
bear on
نسبت داشتن
relativization
نسبت دادن
ascribable
نسبت دادنی
affine
نسبت سلبی
aspect ratio
نسبت صفحه
aspect ratio
نسبت تصویر
aspect ratio
نسبت دید
assion
نسبت دادن
proximity of blood
قرابت نسبت
advalorem
به نسبت قیمت
activity ratio
نسبت فعالیت
reduction ratio
نسبت کاهش
oxygen ration
نسبت اکسیژن
acidity coefficient
نسبت اکسیژن
roundness
نسبت گردی
recycling ratio
نسبت بازگردانی
baud rate
نسبت باود
relationships
وابستگی نسبت
attributes
نسبت دادن
transformation ratio
نسبت تبدیل
attributing
نسبت دادن
transmissivity
نسبت فرافرستی
to do by
رفتارکردن نسبت به
to behave toward
رفتارکردن نسبت به
two's complement
متمم نسبت به دو
ascribing
نسبت دادن
impute
نسبت دادن
relationship
وابستگی نسبت
to put down
نسبت دادن
imputed
نسبت دادن
into
نسبت به مقارن
attribute
نسبت دادن
imputing
نسبت دادن
imputes
نسبت دادن
ascribes
نسبت دادن
voltage ratio
نسبت ولتاژ
stress ratio
نسبت تنش
water cement ratio
نسبت اب و سیمان
weight ratio
نسبت وزن
strength ratio
نسبت استحکام
blood
نسبت خویشاوندی
shunt ratio
نسبت شنت
correspondingly
بهمان نسبت
sensitivity ratio
نسبت حساسیت
self relative
نسبت بخود
void ratio
نسبت منفذها
viscosity ratio
نسبت گرانروی
ascribed
نسبت دادن
ascribe
نسبت دادن
there is nothing wanting
چیزی کم نسبت
velocity ratio
نسبت سرعت
favouritism
مساعدت نسبت به
toward
بطرف نسبت به
us
نسبت بما
lay to
نسبت دادن به
ten's complement
متمم نسبت به 01
visibility
نسبت دید
credit
نسبت دادن
image ratio
نسبت تصویر
impedance ratio
نسبت امپدانس
price ratio
نسبت قیمت
error ratio
نسبت خطا
cost benefit ratio
نسبت فایده
imputation
نسبت دادن
impluse ratio
نسبت ضربه
operating ratio
نسبت عملیاتی
impluse ratio
نسبت ایمپولز
in d. of
با بی اعتنایی نسبت به
connexions
بستگی نسبت
connection
بستگی نسبت
glide ratio
نسبت سریدن
gyromagnetic ratio
نسبت ژیرومغناطیسی
he is faithful to me
نسبت به من باوفاست
regards
باره نسبت
crediting
نسبت دادن
rates
اندازه نسبت
rate
اندازه نسبت
credits
نسبت دادن
distribution ratio
نسبت توزیع
relation
رابطه نسبت
settlement ratio
نسبت نشست
deposit ratio
نسبت سپرده
hit ratio
نسبت اصابت
one's complement
متمم نسبت به یک
regard
باره نسبت
credited
نسبت دادن
regarded
باره نسبت
current ratio
نسبت جاری
attribution
نسبت دادن
correlation ratio
نسبت همبستگی
inverse ratio or proportion
نسبت معکوس
ionic ratio
نسبت یونی
nines complement
متمم نسبت به 9
contact ratio
نسبت تماس
feedback ratio
نسبت فیدبک
mole ratio
نسبت مولی
porosity
نسبت روزنه ها
feedback ratio
نسبت پس خوراند
compression ratio
نسبت تراکم
liquidity ratio
نسبت نقدینگی
inverse ratio
نسبت معکوس
mobility ratio
نسبت تحرک
control ratio
نسبت فرمان
imputable
نسبت دادنی
magnetogyric ratio
نسبت ژیرومغناطیس
progenitorship
نسبت جدی
concentration ratio
نسبت تمرکز
factor proportion
نسبت عوامل
fineness ratio
نسبت فرافت
progressive ratio
نسبت تصاعدی
common of pasturage
حق چرادرزمین دیگری
others
متفاوت دیگری
onother's money
پول دیگری
heteronomous
پیروقانون دیگری
We have no other way (alternative).
را ه دیگری نداریم
other
متفاوت دیگری
consecutively
یکی پس از دیگری
in turn
<idiom>
یکی پس از دیگری
follow suit
<idiom>
از دیگری تقلیدکردن
at second hand
از قول دیگری
at another time
در زمان دیگری
he showed me kindness
ابرازمحبت نسبت به من نمود
RPI
[row per inch]
رجشمار نسبت به اینچ
genealogically
ازروی نسبت نامه
sacrilegious
موهن نسبت به مقدسات
geopotential
پتانسیل نسبت به زمین
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com