English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 116 (6 milliseconds)
English Persian
ethical relativism نسبیت اخلاقی
Other Matches
moralizing نتیجه اخلاقی گرفتن از اخلاقی کردن
moralized نتیجه اخلاقی گرفتن از اخلاقی کردن
moralised نتیجه اخلاقی گرفتن از اخلاقی کردن
moralises نتیجه اخلاقی گرفتن از اخلاقی کردن
moralising نتیجه اخلاقی گرفتن از اخلاقی کردن
moralize نتیجه اخلاقی گرفتن از اخلاقی کردن
moralizes نتیجه اخلاقی گرفتن از اخلاقی کردن
intuitivism اصولی که بموجب ان مبادی اخلاقی را حسی میدانند اصول اخلاقی حسی
antinomian مخالفین اصول اخلاقی فرقهای از مسیحیان که مخالف مراعات اصول اخلاقی بودند و اعتقادداشتند که خداوند در همه حال نسبت به مسیحیان لطف دارد
ratio نسبیت
ratios نسبیت
relativism نسبیت
relativity نسبیت
special relativity نسبیت خصوصی
relativism اعتقاد به نسبیت
theory of relativity نظریه نسبیت
relativity principles اصول نسبیت
relativity principle اصل نسبیت
relativism نسبیت گرایی
general relativity نسبیت عمومی
general theory of relativity نظریه نسبیت عمومی
special theory of relativity نظریه نسبیت خصوصی
incumbrance حق رهن یا حبس نسبیت به مال غیر منقول
moral اخلاقی
petulancy بد اخلاقی
ethical اخلاقی
petulance بد اخلاقی
gnomic اخلاقی
immorality بد اخلاقی
dual morality دوگانگی اخلاقی
ethical code ضوابط اخلاقی
good naturedly به خوش اخلاقی
code of ethics ضوابط اخلاقی
immorally از ازروی بد اخلاقی
imputability مسئولیت اخلاقی
low [morally bad] <adj.> بد [از نظر اخلاقی]
superego شخصیت اخلاقی
sinuosity انحراف اخلاقی
moralistic تحمیلگر اخلاقی
obliquity انحراف اخلاقی
moral education اموزش اخلاقی
ethicize اخلاقی کردن
apologue حکایت اخلاقی
immoral غیر اخلاقی
moral perception حس تشخیص اخلاقی
maxims گفته اخلاقی
maxim گفته اخلاقی
conducting رفتار اخلاقی
conducts رفتار اخلاقی
precept قاعده اخلاقی
precepts قاعده اخلاقی
fable حکایت اخلاقی
principle اصل اخلاقی
principle اخلاقی کردن
parables داستان اخلاقی
byword گفته اخلاقی
bywords گفته اخلاقی
fables حکایت اخلاقی
parable داستان اخلاقی
conduct رفتار اخلاقی
conducted رفتار اخلاقی
frailly بطورشکننده باضعف اخلاقی
reform school مدرسه تهذیب اخلاقی
tropologic دارای تفسیر اخلاقی
fortitude شهامت اخلاقی شکیبایی
ethics اصول اخلاقی اخلاقیات
foibles صعف اخلاقی ضعف
foible صعف اخلاقی ضعف
generosity <adj.> گذشت [صفت اخلاقی]
psychodrama نمایش اخلاقی وانتقادی
perversions انحراف جنسی یا اخلاقی
chung shin sooyak فرهنگ اخلاقی تکواندو
cloaca مرکز مفاسد اخلاقی
on principle از لحاظ قیود اخلاقی
axiological مبحث نوامیس اخلاقی
moral realism واقع نگری اخلاقی
perversion انحراف جنسی یا اخلاقی
amoral بدون احساس مسئولیت اخلاقی
moralists فیلسوف یا معلم اخلاق اخلاقی
scruple نهی اخلاقی وسواس باک
unmorality عدم مراعات اصول اخلاقی
axiomatic حاوی پند یا گفتههای اخلاقی
To be short tempered with someone. با کسی تندی کردن ( بد اخلاقی )
inofficious خارج ازوفیفه اخلاقی یاطبیعی
principle مرام اخلاقی قاعده کلی
moralist فیلسوف یا معلم اخلاق اخلاقی
deontology وفیفه شناسی علم وفایف اخلاقی
to preach moral principles اصول اخلاقی را وعظ و تلقین کردن
The moral of the story is that … نتیجه اخلاقی این داستان اینست که ...
I feel morally bound to … از نظر اخلاقی خود را مقید می دانم که ...
utilitarian معتقدباصل اخلاقی سودمند گرایی سودمندگرا
puritanic سخت گیریا متظاهردر اموردینی یا اخلاقی
to draw a moral معنی یا نتیجه اخلاقی داستانی را فهماندن
de rigueur از نظر سنتی یا اخلاقی الزام اور
an unprincipled conduct رفتاریکه مبنای اخلاقی صحیحی نداشته باشد
frailty نحیفی خطایی که ناشی ازضعف اخلاقی باشد
frailties نحیفی خطایی که ناشی ازضعف اخلاقی باشد
shyster کسیکه در قانون وسیاست فاقداصول اخلاقی است
preachify بطور کسالت اوروعظ یا بحث اخلاقی کردن
to point a moral اصل اخلاقی را نشان دادن یابکار بردن
ethic روش اخلاقی یک نویسنده یامکتب علمی یا ادبی و یاهنری
conscientious objectors کسی که بعلل اخلاقی یا عقایدمذهبی از دخول در ارتش خودداری کند
This is contray to all moral principles ( codes ) . این کار مخالف کلیه اصول وضوابط اخلاقی است
conscientious objector کسی که بعلل اخلاقی یا عقایدمذهبی از دخول در ارتش خودداری کند
institutionalism سیاست ترویج امور خیریه واصلاح بزهکاران از طرق اخلاقی و تادیبی
intuitivist کسیکه مبادی اخلاقی را حسی میداندو عقیده داردکه درک ....استدلال نیست
normative economics اقتصاد اخلاقی اقتصاد رفاه که در ان قضاوت ارزشی صورت میگیرد
ethic غالبا بصورت جمع علم اخلاق بجث درامور اخلاقی اصول اخلاق
expurgating حذف کردن تصفیهء اخلاقی کردن
expurgated حذف کردن تصفیهء اخلاقی کردن
expurgates حذف کردن تصفیهء اخلاقی کردن
expurgate حذف کردن تصفیهء اخلاقی کردن
idiosyncrasy طبیعت ویژه طرز فکر ویژه شیوه ویژه هرنویسنده خصوصیات اخلاقی
idiosyncrasies طبیعت ویژه طرز فکر ویژه شیوه ویژه هرنویسنده خصوصیات اخلاقی
against nature غیر اخلاقی غیر طبیعی
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com