Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 204 (14 milliseconds)
English
Persian
relativeness
نسبی بودن
Search result with all words
relativity
فلسفه نسبیه نسبی بودن
relativity of knowledge
نسبی بودن دانش
relative humidity
رطوبت نسبی
[مقدار این رطوبت در فضای کارگاه بافت حائز اهمیت بوده و کم یا زیاد بودن آن اثر مستقیم بر کار بافنده می گذارد.]
Other Matches
labor theory of value
براساس این نظریه قیمتهای نسبی کالاها به مقادیر نسبی کارکه در تولید ان کالاهابکاررفته بستگی دارد بخش عمدهای از اقتصاد مارکس برپایه نظریه ارزش کارقرار دارد
relative plot
موقعیت نسبی ناوها یاهواپیماها به هم ثبت نسبی موقعیت ناوها
proportional limit
حد نسبی
consanguineous
نسبی
relative humidity
نم نسبی
comparatives
نسبی
relative code
کد نسبی
comparative
نسبی
self relative
نسبی
relative
نسبی
proportional
نسبی
respective
نسبی
proportional tax
مالیات نسبی
relative density
چگالی نسبی
whole blood
قرابت نسبی
proportional representation
انتخابات نسبی
relative address
نشانی نسبی
relationship by bood
قرابت نسبی
relative address
آدرس نسبی
relative bearing
گرای نسبی
relative bearing
جهت نسبی
proportional liability partnership
شرکت نسبی
persons related to another by parentage
اقارب نسبی
persons related to another by descent
اقارب نسبی
relativism
نسبی نگری
ipsative score
نمره نسبی
sib
منسوب نسبی
relationship by blood
خویشاوندی نسبی
blood relationship
قرابت نسبی
blood relationship
خویشاوندی نسبی
relativity
فرضیه نسبی
specific gravity
چگالی نسبی
specific gravities
چگالی نسبی
comparative advantage
برتری نسبی
comparative costs
هزینههای نسبی
ipsative scale
مقیاس نسبی
genealogical
نسبی شجرهای
fractional error
خطای نسبی
comparative advantage
مزیت نسبی
emissivity
تابش نسبی
distortion factor
مانده نسبی
consanguinity
قرابت نسبی
comparative cover
پوشش نسبی
relationship by blood
قرابت نسبی
relative frequency
بسامد نسبی
relative precision
دقت نسبی
relative solubility
انحلالپذیری نسبی
relative majority
اکثریت نسبی
relative location
ترتیب نسبی
relative jurisdiction
صلاحیت نسبی
self relative address
نشانی نسبی
relative income
درامد نسبی
relative importance
اهمیت نسبی
relative maximum
ماکزیمم نسبی
relative maximum
حداکثر نسبی
relative minimum
می نیمم نسبی
relative prices
قیمتهای نسبی
relative permitivity
گذردهی نسبی
relative permeability
نفوذپذیری نسبی
relative nullity
بطلان نسبی
stranger in blood
غیر نسبی
relative movement
حرکت نسبی
relative motion
حرکت نسبی
relative minimum
حداقل نسبی
relative term
لفظ نسبی
relative density
دانسیته نسبی
relative value
مقدار نسبی
relative velocity
سرعت نسبی
relative viscosity
گرانروی نسبی
relative wind
باد نسبی
relative compaction
تراکم نسبی
relative
خودی نسبی
relative solvation
حلالپوشی نسبی
relative humidity
رطوبت نسبی
relative error
خطای نسبی
relative dispersion
پراکندگی نسبی
sanguinity
قرابت نسبی
relative harmonic content
مانده نسبی
relativize
بصورت نسبی در اوردن
relative supersaturation
ابر سیری نسبی
sound level
شدت نسبی صوت
relative value of pieces
ارزش نسبی سوارها
relative refractory period
دوره بی پاسخی نسبی
cultural relativism
نسبی نگری فرهنگی
relative bearing
سمت نسبی ناو
relative addressing
نشان دهی نسبی
relative addressing
نشانی دهی نسبی
relative coordinate system
دستگاه مختصات نسبی
relative deformation
تغییر شکل نسبی
purchasing power parity
نرخ نسبی مبادله
relative dielectric constant
ثابت دی الکتریک نسبی
of relative importance
دارای اهمیت نسبی
true air speed
سرعت نسبی هواپیما
relative income hypothesis
فرضیه درامد نسبی
relative coding
برنامه نویسی نسبی
a matter of relative importance
موضوعی با اهمیت نسبی
employment rate
میزان نسبی اشتغال
relative coding
برنامه نویس نسبی
strain
تغییر شکل نسبی
strain
افزایش طول نسبی
strains
تغییر شکل نسبی
strains
افزایش طول نسبی
california bearing ratio
توان باربری نسبی کالیفرنیا
bel
واحد شدت نسبی توان
differential susceptibility and permeabi
مغناطیس پذیری و نفوذپذیری نسبی
coefficient of relative efficiency organ
ضریب نسبی کارایی سازمان
increase of strain
افزایش تغییر طول نسبی
elastic strain
تغییر شکل نسبی ارتجاعی
recession
کسادی یا ورشکستگی نسبی و ملایم
strain at failure
افزایش طول نسبی درگسیختگی
linear strain
تغییر شکل نسبی خطی
comparative ve
اشتباه نسبی سرعت ابتدایی
recessions
کسادی یا ورشکستگی نسبی و ملایم
bulk strain
تغییر شکل نسبی حجمی
lateral strain
تغییر شکل نسبی جانبی
simple strain
تغییر طول نسبی ساده
strain energy
انژی حاصل از تغییر شکل نسبی
stress strain diagram
نمودار تنش و تغییر بعد نسبی
stress strain curve
منحنی تنش به افزایش طول نسبی
cold straining
تغییر بعد نسبی در حالت سرد
difference chart
جدول تعیین سمت و برد نسبی
elasticity of factor substitution
وقتی که قیمت نسبی عوامل تغییرمیکند .
strain hardening
سخت شدن فلز دراثر تغییرشکل نسبی
superaerodynamics
ایرودینامیک مربوط به سرعتهای نسبی زیاد ودانسیته کم
adjustable proportional module
نیمه مدول نسبی با سقف تنظیم شونده
limiting speed
بیشترین سرعت نسبی فاهری هواپیمایی با شکل معین
grades
الگوی لباس ارزش نسبی سنگ معدنی درجه موادمعدنی
rotor incidence
زاویه بین سطوح عمود برمحور دوران و باد نسبی
grade
الگوی لباس ارزش نسبی سنگ معدنی درجه موادمعدنی
critical angle of attack
زاویه بین محور طولی هواپیما و جهت جریان نسبی هوا
To be very conspicuous . To stick out a mile . To be a marked person .
مثل گاو پیشانی سفید بودن ( انگشت نما ومشخص بودن )
peregrinate
سرگردان بودن اواره بودن در کشور خارجی اقامت کردن
contains
در بر گرفتن محتوی بودن حاوی بودن محاصره کردن
to have short views
د راندیشه حال بودن وبس کوته نظر بودن
contained
در بر گرفتن محتوی بودن حاوی بودن محاصره کردن
contain
در بر گرفتن محتوی بودن حاوی بودن محاصره کردن
to be in one's right mind
دارای عقل سلیم بودن بهوش بودن
corresponds
بهم مربوط بودن مانند یا مشابه بودن
to mind
مراقب بودن
[مواظب بودن]
[احتیاط کردن]
correspond
بهم مربوط بودن مانند یا مشابه بودن
outnumber
از حیث شماره بیشتر بودن افزون بودن بر
outnumbered
از حیث شماره بیشتر بودن افزون بودن بر
corresponded
بهم مربوط بودن مانند یا مشابه بودن
outnumbering
از حیث شماره بیشتر بودن افزون بودن بر
outnumbers
از حیث شماره بیشتر بودن افزون بودن بر
up to it/the job
<idiom>
مناسب بودن ،برابربودن ،قادربه انجام بودن
ram
افزایش فشار در لوله و غیره که روبروی جهت حرکت نسبی باد قرار گرفته
relative income hypothesis
براساس این نظریه که توسط جیمزدوزنبری بیان شده مصرف تابع درامد نسبی
rammed
افزایش فشار در لوله و غیره که روبروی جهت حرکت نسبی باد قرار گرفته
rams
افزایش فشار در لوله و غیره که روبروی جهت حرکت نسبی باد قرار گرفته
tristimulus values
مقادیر نسبی یه رنگ اصلی که برای ایجاد رنگهای دیگر باهم ترکیب می شوند
sailwing
هواپیمایی که بالهای ان تنهادرصورت وجود باد نسبی شکل و برش نمای یک ایرفویل را به خود میگیرند
pitch control
کنترل دوران هواپیما حول محور عرضی در هواپیماهای عمود پروازو در سرعت نسبی کم یا صفر
reasonableness
موجه بودن عادلانه یا مناسب بودن
To be on top of ones job .
بر کار سوار بودن ( مسلط بودن )
fit
شایسته بودن برای مناسب بودن
belongs
مال کسی بودن وابسته بودن
validity of the credit
معتبر بودن یا پادار بودن اعتبار
look out
منتظر بودن گوش به زنگ بودن
to be in a habit
دارای خویاعادتی بودن دچارخویاعادتی بودن
to be hard put to it
درسختی وتنگی بودن درزحمت بودن
fits
شایسته بودن برای مناسب بودن
fittest
شایسته بودن برای مناسب بودن
lurk
در تکاپو بودن درکمین شکار بودن
to look out
اماده بودن گوش بزنگ بودن
lurking
در تکاپو بودن درکمین شکار بودن
belong
مال کسی بودن وابسته بودن
belonged
مال کسی بودن وابسته بودن
lurked
در تکاپو بودن درکمین شکار بودن
lurks
در تکاپو بودن درکمین شکار بودن
vertical take off and landing
هواپیمایی که بدون داشتن سرعت نسبی قادر به برخاستن از سطح زمین معلق ماندن در هوا و فرودمجدد باشد
monitors
رله کردن پیامها تقویت ارسال امواج به گوش بودن گوش دادن نافر بودن
monitored
رله کردن پیامها تقویت ارسال امواج به گوش بودن گوش دادن نافر بودن
monitor
رله کردن پیامها تقویت ارسال امواج به گوش بودن گوش دادن نافر بودن
agrees
متفق بودن همرای بودن
on guard
مراقب بودن نگهبان بودن
slouches
خمیده بودن اویخته بودن
agreeing
متفق بودن همرای بودن
agree
متفق بودن همرای بودن
precede
جلوتر بودن از اسبق بودن بر
precedes
جلوتر بودن از اسبق بودن بر
moons
سرگردان بودن اواره بودن
abler
لایق بودن مناسب بودن
depends
مربوط بودن منوط بودن
ablest
لایق بودن مناسب بودن
moon
سرگردان بودن اواره بودن
conditionality
شرطی بودن مشروط بودن
depend
مربوط بودن منوط بودن
look for
منتظر بودن درجستجو بودن
to stand for
نامزد بودن هواخواه بودن
includes
شامل بودن متضمن بودن
governs
نافذ بودن نافر بودن بر
govern
نافذ بودن نافر بودن بر
consist
شامل بودن عبارت بودن از
consisted
شامل بودن عبارت بودن از
consisting
شامل بودن عبارت بودن از
to be due
مقرر بودن
[موعد بودن]
consists
شامل بودن عبارت بودن از
having
مالک بودن ناگزیر بودن
pend
معوق بودن بی تکلیف بودن
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com