Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 157 (8 milliseconds)
English
Persian
life force
نشاط حیات
Other Matches
biogenesis
تکامل حیات پیدایش حیات
subsistence
حیات
divan
حیات
diwan
حیات
vita
حیات
lives
حیات
life
حیات
alkahest
اب حیات
brio
حیات
intravital
در طی حیات
intravitam
در طی حیات
vivification
حیات بخشی
vivifier
حیات بخش
life test
ازمون حیات
base-court
حیات بیرونی
enlivens
حیات بخشیدن
vivific
حیات بخش
vivific
دارای حیات
vitalization
حیات بخشی
vitalism
حیات گرایی
life giving
حیات بخش
staff of life
مایه حیات
resuscitative
حیات بخش
renascence
تجدید حیات
aboveground
در قید حیات
enlivening
حیات بخشیدن
enlivened
حیات بخشیدن
rebirth
تجدید حیات
wildlife
حیات وحش
alive
در قید حیات
resurgence
تجدید حیات
revitalization
تجدید حیات
enliven
حیات بخشیدن
vital energy
قوه حیات
merriment
نشاط
f.of spirits
نشاط
friskiness
نشاط
gawsy
با نشاط
gawsie
با نشاط
frolicsomeness
نشاط
randan
نشاط
joy
نشاط
sprightly
<adj.>
پر نشاط
jolly
<adj.>
پر نشاط
effervescent
<adj.>
پر نشاط
debonair
<adj.>
پر نشاط
vivacious
<adj.>
پر نشاط
alacrity
نشاط
hilarity
نشاط
vital
<adj.>
با نشاط
jazz
نشاط
splore
نشاط
sprightliness
نشاط
spirituelle
با نشاط
spree
نشاط
esprit
نشاط
esprit
نشاط
sprees
نشاط
spree
نشاط
hilarity
نشاط
vivacious
با نشاط
alacrity
نشاط
merriment
نشاط
exhilaration
نشاط
jazz
نشاط
gaily
با نشاط
countenance
[encourage]
حیات تازه بخشیدن
renascent
تجدید حیات کننده
unregenerate
دوباره حیات نیافته
unregenerated
دوباره حیات نیافته
vitalism
اعتقاد به اصالت حیات
hearten
حیات تازه بخشیدن
wildlife management
مدیریت حیات وحش
To be in the land of the living .
درقید حیات بودن
reanimate
حیات تازه بخشیدن
encourage
حیات تازه بخشیدن
embolden
حیات تازه بخشیدن
elate
حیات تازه بخشیدن
viability
امکان ادامه حیات
reanimate
حیات تازه بخشیدن
endemic wildlife
حیات وحش بومی
biotic
مربوط به حیات وزندگی
biocid
زیست کش مانع حیات
life
شور و نشاط
exhilarating
نشاط دادن
exhilarating
<adj.>
نشاط انگیز
lively
<adj.>
نشاط انگیز
racy
با نشاط مهیج
exhilarant
نشاط اور
exhilarates
نشاط دادن
exhilarated
نشاط دادن
languish
بی نشاط شدن
vivid
<adj.>
پر شور و نشاط
guidwille
نشاط انگیز
winterly
زمستانی بی نشاط
joie de vivre
نشاط زندگی
jovial
<adj.>
نشاط انگیز
allegro
نشاط انگیز
exhilarative
نشاط اور
extatic
نشاط امیز
elanvital
نشاط حیاتی
festively
با سرور و نشاط
mirth
نشاط شادی
guidwille
پرسرور و نشاط
good-humored
<adj.>
نشاط انگیز
ebullience
گرمی و نشاط
lively
از روی نشاط
liveliest
از روی نشاط
livelier
از روی نشاط
exhilarate
نشاط دادن
merrily
از روی نشاط
refuge
اواره گاه حیات وحش
refuges
اواره گاه حیات وحش
To the end of time.
حیات ابد (زندگی جاویدان )
antibiotics
جلوگیری کننده ازصدمه به حیات
biocid
قاطع حیات کشنده حشرات
antibiotic
جلوگیری کننده ازصدمه به حیات
revivification
تجدید حیات رونق تازه
disporting
حرکات نشاط انگیزکردن
vivacity
نشاط نیروی حیاتی
elevate
نشاط دادن افراشتن
disports
حرکات نشاط انگیزکردن
disported
حرکات نشاط انگیزکردن
disport
حرکات نشاط انگیزکردن
gayly
با خوشحالی ز باسرور و نشاط
scherzo
قطعه نشاط انگیزوهزلی
elevates
نشاط دادن افراشتن
elevating
نشاط دادن افراشتن
primroses
زهر الربیع پر نشاط
primrose
زهر الربیع پر نشاط
reviver
تجدید حیات کننده بهوش اورنده
refocillate
تجدید حیات کردن بخود اوردن
biologic
وابسته بعلم حیات یا زندگی شناسی
vivacious
مسرور دارای سرور و نشاط
galop
رقص نشاط انگیز قرن 91
randan
سرخوش بودن نشاط کردن
cancan
یک نوع رقص نشاط اور
zombiism
اعتقاد به حلول و تجدید حیات جسمانی مرده
rigadoon
رقص نشاط انگیزدو نفری قرون 71 و 81
rigaudon
رقص نشاط انگیزدو نفری قرون 71 و 81
mazurka
رقص نشاط انگیز سه ضربی لهستانی
straight face
چهره رسمی و بی نشاط قیافه بی تفاوت
galumph
جست وخیز نشاط انگیز کردن
biologism
اشتغال بمطالعه حیات وتجزیه وتحلیل موجودات زنده
metabolisms
تحولات بدن موجود زنده برای حفظ حیات
metabolism
تحولات بدن موجود زنده برای حفظ حیات
bioastronautics
مطالعه اثرات مسافرتهای فضایی در اشکال مختلف حیات
capriccio
قطعه موسیقی ازاد با ضرب نشاط اور
advancement
سهم الارثی که در زمان حیات پدر به فرزندان می دهند پیش قسط
abio
کلمه ایست که بصورت پیشوندبکار رفته و بمعنی بدون زندگی و عاری از حیات است
moslem league
اولین حزب پاکستان که درزمان حیات محمد علی جناح که رهبر ان بود مقتدرترین حزب پاکستان محسوب می شد
biochemistry
شیمی حیات
[زیست شیمی]
biological chemistry
شیمی حیات
[زیست شیمی]
vitalize
زندگی بخشیدن حیات بخشیدن
tree of life
درخت زندگی
[این نگاره بگونه های مختلف در فرش های مناطق مختلف بکار رفته و جلوه ای از حیات انسان را تداعی می کند.]
tenant by curtesy
عنوان شوهر است که بعد ازفوت زوجه اش در صورتی که از او فرزند مسلم الوراثتی داشته باشد که در زمان حیات زوجه متولد شده باشدمیتواند مادام العمر از ترکه غیر منقول مشارالیه استفاده کند
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com