Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (12 milliseconds)
English
Persian
inequality operator
نشانه بیان عدم شادی دو متغیر یا دو مقدار
Other Matches
pointers
نشانه گرافیکی برای بیان محل نشانه گر روی صفحه نمایش
pointer
نشانه گرافیکی برای بیان محل نشانه گر روی صفحه نمایش
attributing
متغیر بیان کننده شکل
attributes
متغیر بیان کننده شکل
attribute
متغیر بیان کننده شکل
analogue
مقدار یا متغیر در حالت آنالوگ
peak
بیشترین مقدار متغیر یا سیگنال
peaking
بیشترین مقدار متغیر یا سیگنال
analogues
مقدار یا متغیر در حالت آنالوگ
peaks
بیشترین مقدار متغیر یا سیگنال
expression
تعریف یک مقدار یا متغیر در برنامه
expressions
تعریف یک مقدار یا متغیر در برنامه
analog
مقدار یا یک متغیر در حالت آنالوگ
k
نشانه بیان یک هزار
assignment
معادل قرار دادن یک متغیر با یک مقدار یا رشته یا حرف
assignments
معادل قرار دادن یک متغیر با یک مقدار یا رشته یا حرف
definitions
یات . 2-مقدار یا فرمولی که به یک متغیر یا برچسب نسبت داده شود
definition
یات . 2-مقدار یا فرمولی که به یک متغیر یا برچسب نسبت داده شود
parameter
اطلاعی که حدود یا عملیات چیزی مثل متغیر یا تابع یا برنامه را بیان کند
parameters
اطلاعی که حدود یا عملیات چیزی مثل متغیر یا تابع یا برنامه را بیان کند
dollar sign
که رد برخی زبانها برای بیان یک متغیر به عنوان نوع رشته به کار می رود
operator
حرف یا نشانه یا کلمهای که یک تابع یا عملیات را بیان کند
operators
حرف یا نشانه یا کلمهای که یک تابع یا عملیات را بیان کند
assignment
دستور ابتدایی برنامه نویسی که یک متغیر را معادل با یک مقدار یا رشته یا حرف قرار میدهد
assignments
دستور ابتدایی برنامه نویسی که یک متغیر را معادل با یک مقدار یا رشته یا حرف قرار میدهد
punctuation mark
نشانه چاپ که قابل بیان نیست وی در درک متن کمک میکند
punctuation marks
نشانه چاپ که قابل بیان نیست وی در درک متن کمک میکند
significant
یاتی درباره یک موضوع بیان میکند , با انتساب مقدار به هر یک
significantly
یاتی درباره یک موضوع بیان میکند , با انتساب مقدار به هر یک
faceted code
یات یک موضوع را بیان میکند با انتساب دادن به هر یک یک مقدار
inclusive or
اپراتور بولی که مقدار جدول صحت را بیان میکند
floating
نشانه یا برچسبی که یک دستور یا کلمه مشخص را بیان میکند بدون توجه به محل آن
decibels
واحدی که نسبت بین دو مقدار الکتریسیته یاصوت را بیان میکند
decibel
واحدی که نسبت بین دو مقدار الکتریسیته یاصوت را بیان میکند
worded
نشانه شروع کلمه در ماشین با طول کلمه متغیر
marker
نشانه شروع کلمه در ماشین با طول کلمه متغیر
word
نشانه شروع کلمه در ماشین با طول کلمه متغیر
markers
نشانه شروع کلمه در ماشین با طول کلمه متغیر
Boolean connective
حروف و نشانه ها در یک عمل Boolen که عملی که باید روی عملوندها انجام شود بیان میکند
styli
وسیلهای مشابه قلم که در سیستمهای گرافیک کامپیوتری برای بیان محل نشانه گر در صفحه به کار می رود
styluses
وسیلهای مشابه قلم که در سیستمهای گرافیک کامپیوتری برای بیان محل نشانه گر در صفحه به کار می رود
stylus
وسیلهای مشابه قلم که در سیستمهای گرافیک کامپیوتری برای بیان محل نشانه گر در صفحه به کار می رود
defining
1-ثبت دادن یک مقدار به متغیر. 2-نسبت دادن خصوصیات پردازنده یا داده به چیزی
defined
1-ثبت دادن یک مقدار به متغیر. 2-نسبت دادن خصوصیات پردازنده یا داده به چیزی
defines
1-ثبت دادن یک مقدار به متغیر. 2-نسبت دادن خصوصیات پردازنده یا داده به چیزی
define
1-ثبت دادن یک مقدار به متغیر. 2-نسبت دادن خصوصیات پردازنده یا داده به چیزی
trap
وسیله , نرم افزار یا سخت افزار که چیزی مثل متغیر, خطا یا مقدار دریافت میکند
establish
1-کثیف و اثبات چیزی . 2-بیان استفاده یا مقدار چیزی
establishes
1-کثیف و اثبات چیزی . 2-بیان استفاده یا مقدار چیزی
establishing
1-کثیف و اثبات چیزی . 2-بیان استفاده یا مقدار چیزی
digits
نشانه یا حرفی که بیان کننده عدد صحیحی است که کوچکتر از پایه عدد استفاده شده است
digit
نشانه یا حرفی که بیان کننده عدد صحیحی است که کوچکتر از پایه عدد استفاده شده است
columns
در نرم افزار پردازش کلمه میله وضعیت که در پایین صفحه است که بیان کننده موقعیت نشانه گر نسبت به ستون ها در صفحه است
column
در نرم افزار پردازش کلمه میله وضعیت که در پایین صفحه است که بیان کننده موقعیت نشانه گر نسبت به ستون ها در صفحه است
declaring
معرفی کردن متغیر یا معادل قرار دادن متغیر به یک عدد در یک برنامه کامپیوتری
declares
معرفی کردن متغیر یا معادل قرار دادن متغیر به یک عدد در یک برنامه کامپیوتری
declare
معرفی کردن متغیر یا معادل قرار دادن متغیر به یک عدد در یک برنامه کامپیوتری
no drop image
[تصویر نشانه که در حین عملیات کشیدن و قرار دادن ایجاد میشود و وقتی که نشانه گر روی شی است و میتواند شی مقصد باشد.]
to speak
[things indicating something]
بیان کردن
[رفتاری یا چیزهایی که منظوری را بیان کنند]
warns
بیان وقوع یک رویداد خط رناک . بیان وجود خط ر.
warned
بیان وقوع یک رویداد خط رناک . بیان وجود خط ر.
warn
بیان وقوع یک رویداد خط رناک . بیان وجود خط ر.
sets
1-معادل قرار دادن یک متغییر با یک مقدار. 2-معین کردن مقدار یک پارامتر
setting up
1-معادل قرار دادن یک متغییر با یک مقدار. 2-معین کردن مقدار یک پارامتر
set
1-معادل قرار دادن یک متغییر با یک مقدار. 2-معین کردن مقدار یک پارامتر
incremental computer
دادهای که اختلاف مقدار فعلی با مقدار اصلی را نشان میدهد
tabled
استفاده از یک مقدار مشخص برای انتخاب یک ورودی در جدول که حاوی مقدار ثانوی است
table
استفاده از یک مقدار مشخص برای انتخاب یک ورودی در جدول که حاوی مقدار ثانوی است
tables
استفاده از یک مقدار مشخص برای انتخاب یک ورودی در جدول که حاوی مقدار ثانوی است
tabling
استفاده از یک مقدار مشخص برای انتخاب یک ورودی در جدول که حاوی مقدار ثانوی است
ToolTips
برنامهای که تحت ویندوز کار میکند و یک خط از متن را زیر یک نشانه نشان میدهد وقتی که کاربر نشانه را روی آن قرار میدهد
symbolic
آنچه به عنوان نشانه کار میکند و یا از نام نشانه یا برچسب استفاده میکند
symbolically
آنچه به عنوان نشانه کار میکند و یا از نام نشانه یا برچسب استفاده میکند
defaults
مقدار از پیش تعیین شدهای که در صورتی که مقدار دیگری تعیین نشده باشد به کار می رود
defaulted
مقدار از پیش تعیین شدهای که در صورتی که مقدار دیگری تعیین نشده باشد به کار می رود
defaulting
مقدار از پیش تعیین شدهای که در صورتی که مقدار دیگری تعیین نشده باشد به کار می رود
default
مقدار از پیش تعیین شدهای که در صورتی که مقدار دیگری تعیین نشده باشد به کار می رود
paasche price index
یعنی حاصلضرب قیمت و مقدار پایه بخش برحاصلضرب قیمت و مقدار درسال جاری
peach design
نقش هلو
[این نقش هم بصورت شکوفه درخت هلو به نشانه بهار و هم بصورت میوه به نشانه طول عمر در فرش های چین بکار می رود.]
gala
شادی
gaiety
شادی
pleasance
شادی
jubilation
شادی
glee
شادی
joyless
بی شادی
joyance
شادی
rejoicings
شادی
revelery
شادی
curvet
شادی
capered
شادی
caper
شادی
airiness
شادی
rejoicing
شادی
capers
شادی
galas
شادی
joy
شادی
joys
شادی
exultation
شادی
variable recoil
سیستم عقب نشینی متغیر دستگاه عقب نشینی متغیر
joie de vivre
زیست شادی
plaudit
هلهله شادی
banzai
هلهله شادی
joys
شادی کردن
high jinks
سروصدا و شادی
joy
شادی کردن
exultance
وجد و شادی
f.mirth
شادی جشن
revels
شادی کردن
acclamation
تحسین و شادی
happiness
شادی خوشنودی
fool's paradise
شادی احمقانه
revelling
شادی کردن
reveling
شادی کردن
mirthfulness
شادی ونشاط
cock-a-hoop
شادی کنان
revel
شادی کردن
revelled
شادی کردن
effervescence
طراوت و شادی
jubilees
روز شادی
joyously
از روی شادی
reveled
شادی کردن
jubilate
فریاد شادی
breezy
شادی بخش
jubilee
روز شادی
merriment
ابراز شادی
mirth
نشاط شادی
dosages
مقدار معینی از یک دارو مقدار دوز یک خوراک دارو
dosage
مقدار معینی از یک دارو مقدار دوز یک خوراک دارو
ovation
شادی وسرور عمومی
they returned in triumph
شادی کنان برگشتند
exulting
شادی کردن وجدکردن
exulted
شادی کردن وجدکردن
carnival
کاروان شادی جشن
tragicomedies
دارای حزن و شادی
elation
ترفیع سرفرازی شادی
To be in raptures . To be overjoyed .
غرق در شادی بودن
gleefully
از روی شادی و خوشحالی
tragicomedy
دارای حزن و شادی
exult
شادی کردن وجدکردن
exults
شادی کردن وجدکردن
carnivals
کاروان شادی جشن
ovations
شادی وسرور عمومی
with rejoicings and embraces
با شادی و فریاد هورا
law of demand
براساس قانون تقاضا مقدار تقاضای کالا باقیمت ان کالا رابطه معکوس دارد . هر چه قیمت کالا بالاتررود مقدار تقاضا برای کالاکمتر میشود
whoopla
عیاشی و شادی پر سرو صدا
He was transported with joy.
از شادی درپوست نمی گنجید
to overcrow one's rival
از پیروزی بر حریف شادی کردن
to be pleased for somebody
در شادی کسی سهیم شدن
capers
از روی شادی جست وخیزکردن
caper
از روی شادی جست وخیزکردن
to be psyched for somebody
[American E]
در شادی کسی سهیم شدن
capered
از روی شادی جست وخیزکردن
to be glad for somebody's sake
در شادی کسی سهیم شدن
gee whiz
<idiom>
بافریاد شادی خود رانشان دادن
fly in the ointment
<idiom>
یک چیز کوچک که شادی را بههم بزند
She was transported with joy .
شادی تمام وجودش را فرا گرفت
jobilate
شادی کردن از خوشی فریاد زدن
bandwidth
در شبکه گسترده استفاده میشود و به کاربر اجازه هر مقدار ارسال اطلاعات میدهد و شبکه برای ارسال این مقدار اطلاعات تنظیم شده است
retention money
مقدار پولی که کارفرما جهت حسن انجام کار پیمانکار نگه میدارد واین مقدار درصدی ازکل قرارداد است که حسن انجام کار نامیده میشود
negative true logic
سیستمی منطقی که در ان یک ولتاژ بالا بیان کننده بیت صفرو یک ولتاژ پایین بیان کننده بیت یک میباشد
kirmess
جشن وعیدسالیانهای که ........وفریادهای شادی برپامی کنند
electro optics
وسایل نشانه روی الکترونیکی دوربینهای نشانه روی الکترونیکی
preset vector
دستگاه نشانه روی بمب خودکار دستگاه نشانه روی پیش تنظیم بمب
Tune in next week for another episode of 'Happy Hour'.
هفته آینده کانال
[تلویزیون]
را برای قسمت دیگری از
{ساعت شادی}
تنظیم کنید.
mardi gras
سه روز قبل از چهارشنبه توبه کاتولیک ها که دراستان لویزیانا کاروان شادی حرکت میکند
rhetoric
علم معانی بیان معانی بیان
conversional
متغیر
variate
متغیر
variative
متغیر
varier
متغیر
vicissitudinous
متغیر
floating
متغیر
variables
متغیر
fluids
متغیر
unsteadily
متغیر
fitful
متغیر
unsteady
متغیر
protean
متغیر
variant
متغیر
technical
متغیر
uneven
متغیر
indignant
متغیر
variable
متغیر
average variable cost
متغیر
transitive
متغیر
fluid
متغیر
Sophrosyne
وضعیت سالم ذهن توصیف شده با خویشتنداری اعتدال و آگاهی عمیق از نفس حقیقی که به شادی واقعی منجر میشود
uncertain
مردد متغیر
flukey
متغیر غیرثابت
global variable
متغیر سراسری
variable name
نام متغیر
marker variable
متغیر ممیز
variable load
بار متغیر
causal variable
متغیر سببی
dummy variable
متغیر تصنعی
uncertainly
مردد متغیر
variable time
زمان متغیر
fluctuating rate
نرخ متغیر
chatoyancy
درخشندگی متغیر
variable stars
ستارگان متغیر
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com