Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (10 milliseconds)
English
Persian
shrug your shoulders
<idiom>
نشانه بی علاقه
[لاقید]
یا نا آگاه بودن
[اصطلاح]
Other Matches
disinterest
بی علاقه کردن بی علاقه شدن
pointers
نشانه گرافیکی برای بیان محل نشانه گر روی صفحه نمایش
pointer
نشانه گرافیکی برای بیان محل نشانه گر روی صفحه نمایش
no drop image
[تصویر نشانه که در حین عملیات کشیدن و قرار دادن ایجاد میشود و وقتی که نشانه گر روی شی است و میتواند شی مقصد باشد.]
ToolTips
برنامهای که تحت ویندوز کار میکند و یک خط از متن را زیر یک نشانه نشان میدهد وقتی که کاربر نشانه را روی آن قرار میدهد
symbolic
آنچه به عنوان نشانه کار میکند و یا از نام نشانه یا برچسب استفاده میکند
symbolically
آنچه به عنوان نشانه کار میکند و یا از نام نشانه یا برچسب استفاده میکند
peach design
نقش هلو
[این نقش هم بصورت شکوفه درخت هلو به نشانه بهار و هم بصورت میوه به نشانه طول عمر در فرش های چین بکار می رود.]
stomachy
بی علاقه
unresponsive
بی علاقه
disinterested
: بی علاقه
ties
علاقه
bind
علاقه
nonchalant
بی علاقه
fondness
علاقه
tie
علاقه
affection
علاقه
uninterested
بی علاقه
interests
علاقه
interests
علاقه .
interest
علاقه
interest
علاقه .
penchant
علاقه
binds
علاقه
disaffection
عدم علاقه
fondly
از روی علاقه
renunciation
قطع علاقه
calf love
علاقه دمدمی
beloved
مورد علاقه
concerned
علاقه مند
enthusiast
علاقه مند
enthusiasts
علاقه مند
tendency
علاقه مختصر
liking
ذوق علاقه
tendencies
علاقه مختصر
property
علاقه مایملک
interested
علاقه مند
disinterest
علاقه نداشتن
enthusiastic
علاقه مند
(not one's) cup of tea
<idiom>
علاقه ویژه
consuming
علاقه-عشق
going for (someone)
<idiom>
علاقه کسی
put up with
<idiom>
علاقه مند
self concern
علاقه بنفس
necrophagia
علاقه به اجساد
laceman
علاقه بند
focal point
علاقه - سرگرمی
it is of interest to me
من در ان علاقه مندم
interestedness
علاقه مندی
To sever ones ties . to lose interest.
قطع علاقه کردن
You have piqued my interest in ...
تو من را به ... علاقه مند کردی.
uniterested
بی علاقه بی دخل وتصرف
to pique
علاقه مند کردن
fancied
تفننی علاقه داشتن به
To be interested in ( keen on ) some thing .
به چیزی علاقه داشتن
fancies
تفننی علاقه داشتن به
fancying
تفننی علاقه داشتن به
disaffect
از علاقه و محبت کاستن
heterosexuality
علاقه بجنس مخالف
shebang
امر مورد علاقه
spelunking
علاقه به غار شناسی
fancy free
بی علاقه عاری از عشق
unconcern
عدم علاقه خونسردی
fancy
تفننی علاقه داشتن به
fanciest
تفننی علاقه داشتن به
idiopathy
علاقه خاص ناخوشی جداگانه
He takes ( heels) much interest in politics.
به سیاست خیلی علاقه دارد
interested parties
اشخاص ذی نفع یا علاقه مند
I have lost my interest in football .
دیگر به فوتبال علاقه ای ندارم
earnest
سنگین علاقه شدید به چیزی
wanderlust
علاقه مند به سیاحت سفر دوستی
turfman
صاحب اسب و علاقه مند به اسبدوانی
uncommunicative
بی علاقه به مکالمه و تبادل فکر و خبر
It is of no interest to me at all.
من به این موضوع اصلا"علاقه ای ندارم
electro optics
وسایل نشانه روی الکترونیکی دوربینهای نشانه روی الکترونیکی
preset vector
دستگاه نشانه روی بمب خودکار دستگاه نشانه روی پیش تنظیم بمب
heterosexual
مربوط به علاقه جنسی نسبت به جنس مخالف
ladies' men
مردی که علاقه زیادی بمعاشرت زنان دارد
ladies' man
مردی که علاقه زیادی بمعاشرت زنان دارد
bookworms
کسیکه علاقه مفرطی به مطالعه کتب دارد
bookworm
کسیکه علاقه مفرطی به مطالعه کتب دارد
lady's man
مردی که علاقه زیادی بمعاشرت زنان دارد
heterosexuals
مربوط به علاقه جنسی نسبت به جنس مخالف
adonis
جوان زیبایی که مورد علاقه افرودیت بود
the iron interest
کسانی که در معاملات اهن علاقه مند هستند
theatre fiend
آدم دیوانه وار علاقه مند به تیاتر
Absence makes the heart grow fonder.
<proverb>
جدایى و دورى , باعث افزایش علاقه و دوستى مى شود.
aficionado
کسی که بسیار آگاه و علاقه مند به فعالیتی است.
association for women in computing
متشکل از افرادی که پردازش کامپیوتر علاقه مند هستند
addict
کسی که بسیار آگاه و علاقه مند به فعالیتی است
fiend
دارای احساسات شدید
[دیوانه وار مشتاق یا علاقه مند]
nympholepsy
جنون و علاقه شدید برای دسترسی به چیزهای غیرقابل حصول
May be I can interest you in this issue .
شاید بتوانم علاقه شما را به این مطلب جلب نمایم
hacker
فردی که علاقه بکار کامپیوترندارد اما از طریق سعی وخطا می خواهد ان را فراگیردهواخواه
Andy was never interested in school, but Anna was a completely different kettle of fish.
اندی زیاد به مدرسه علاقه نداشت، اما آنا کاملا متفاوت بود.
hackers
فردی که علاقه بکار کامپیوترندارد اما از طریق سعی وخطا می خواهد ان را فراگیردهواخواه
feather-bedding
مقصود حقوقی است که به اشخاص بی علاقه به کار یا کسانی که از کارمی دزدند پرداخت میشود
feather bedding
مقصود حقوقی است که به اشخاص بی علاقه به کار یا کسانی که از کارمی دزدند پرداخت میشود
ri/sme
سازمان تخصصی مهندسین علاقه مند در طراحی واستفاده از روبوت هاof Society the Internationalof EngineersRobotics anufacturing
bisexual
دارای علاقه جنسی به جنس مقابل وبه جنس خود
bisexuals
دارای علاقه جنسی به جنس مقابل وبه جنس خود
special interest groups
گروههایی با علاقه ویژه گروه مشترک المنافع ویژه
apolitical
دارای شخصیت غیر سیاسی بی علاقه بامور سیاسی
letter of intent
تمایل نامه نامه علاقه مندی به انجام معامله
zeal
ذوق شور وطن عشق و علاقه به وطن
attributes
نشانه
presage
نشانه
one address
با یک نشانه
reminiscences
نشانه
symbol
نشانه
reminiscence
نشانه
emblematic
نشانه
presaged
نشانه
presages
نشانه
presaging
نشانه
attributing
نشانه
omen
نشانه
omens
نشانه
trace
نشانه
traced
نشانه
traces
نشانه
attribute
نشانه
symptomless
بی نشانه
indicative
نشانه
symptom
نشانه
mark
نشانه
marks
نشانه
symptoms
نشانه
icon
نشانه
icons
نشانه
ikons
نشانه
marker
نشانه
indications
نشانه ها
cue
نشانه
cues
نشانه
portent
نشانه
portents
نشانه
emblems
نشانه
emblem
نشانه
token
نشانه
sacrament
نشانه
signalled
نشانه
sacraments
نشانه
cursor
نشانه گر
cursors
نشانه گر
tokens
نشانه
signal
نشانه
markers
نشانه
signaled
نشانه
bench mark
نشانه
targeted
تیر نشانه
emblematical
حاوی نشانه
targeting
تیر نشانه
targets
تیر نشانه
target
تیر نشانه
indication
اشعار نشانه
targetted
تیر نشانه
targetting
تیر نشانه
aiming
نشانه روی
line of sight
خط نشانه روی
discriminandum
نشانه افتراق
sem
نشانه شناسی
symptomatic
نشانه بیماری
levels
نشانه گرفتن
token passing
گذراندن نشانه
leveled
نشانه گرفتن
level
نشانه گرفتن
symptomatology
نشانه شناسی
marker
علامت نشانه
indicium
نشانه ویژه
sighting
نشانه رفتن
signal
علامت نشانه
signaled
علامت نشانه
frequency mark
نشانه فرکانس
go ahead
نشانه ترقی
typology
نشانه شناسی
traffic signal
نشانه روشن
bode
نشانه بودن
code
نشانه قراردادی
markers
علامت نشانه
signalled
علامت نشانه
sightings
نشانه رفتن
trains
نشانه رفتن
cairns
سنگ نشانه
asterisks
1-نشانه گرافیکی
asterisk
1-نشانه گرافیکی
dan buoy
بویه نشانه
train
نشانه رفتن
veto
نشانه مخالفت
allegories
نشانه علامت
allegory
نشانه علامت
cue learning
نشانه اموزی
cockshy
نشانه روی
bench mark
نشانه مبنا
vetoes
نشانه مخالفت
indicator
علامت خط نشانه
vetoed
نشانه مخالفت
cairn
سنگ نشانه
minimal cue
نشانه کمینه
cockshot
نشانه روی
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com