Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (10 milliseconds)
English
Persian
term symbol
نشانه جمله طیفی
Other Matches
termed
جمله طیفی
term
جمله طیفی
terming
جمله طیفی
impresa
نشانه جمله شعاری
topic sentence
جمله سرسطر جمله عنوان
spectral line
خط طیفی
spectrum line
خط طیفی
spectral
طیفی
pointer
نشانه گرافیکی برای بیان محل نشانه گر روی صفحه نمایش
pointers
نشانه گرافیکی برای بیان محل نشانه گر روی صفحه نمایش
spectral selectivity
گزینندگی طیفی
spectral
خیالی طیفی
spectroquality
خلوص طیفی
spectral band
نوار طیفی
spectral colours
رنگهای طیفی
extra spectral
خارج طیفی
spectral scale
مقیاس طیفی
spectral response characteristic
مشخصه طیفی
spectral lines
خطوط طیفی
spectral response
واکنش طیفی
spectral absorptivity
ضریب جذب طیفی
extraspectral hue
فام برون طیفی
no drop image
[تصویر نشانه که در حین عملیات کشیدن و قرار دادن ایجاد میشود و وقتی که نشانه گر روی شی است و میتواند شی مقصد باشد.]
ToolTips
برنامهای که تحت ویندوز کار میکند و یک خط از متن را زیر یک نشانه نشان میدهد وقتی که کاربر نشانه را روی آن قرار میدهد
symbolic
آنچه به عنوان نشانه کار میکند و یا از نام نشانه یا برچسب استفاده میکند
symbolically
آنچه به عنوان نشانه کار میکند و یا از نام نشانه یا برچسب استفاده میکند
reversal temperature
دمایی که در ان خطوط طیفی گاز برافروخته در مقابل طیف جسم سیاه ناپدیدمیشوند
peach design
نقش هلو
[این نقش هم بصورت شکوفه درخت هلو به نشانه بهار و هم بصورت میوه به نشانه طول عمر در فرش های چین بکار می رود.]
outright
جمله
outrightly
جمله
sentence
جمله
sentences
جمله
sentencing
جمله
amongst
از جمله
terming
جمله
including
<prep.>
از جمله
mongst
از جمله
term
جمله
termed
جمله
among the rest
از ان جمله
inclusive of
<prep.>
از جمله
comprising
<prep.>
از جمله
sentence
جمله
wording
جمله بندی
double talk
جمله دو پهلو
diction
جمله بندی
verbiage
[American English]
جمله بندی
clauses
جزئی از جمله
sentence adverb
قید جمله ای
wordage
جمله بندی
parenthesis
جمله معترضه
choice of words
جمله بندی
totals
جمله سرجمع
clause
جزئی از جمله
middling
جمله مشترک
termed
جمله عبارت
term
جمله عبارت
total
جمله سرجمع
word choice
جمله بندی
totaling
جمله سرجمع
totalled
جمله سرجمع
terming
جمله عبارت
totalling
جمله سرجمع
totaled
جمله سرجمع
one word sentence
جمله تک واژهای
declaration statement
جمله تعریفی
control statement
جمله کنترلی
compound statement
جمله مرکب
residual term
جمله پسماند
assignment statement
جمله جایگزینی
residual term
جمله باقیمانده
an involed sentence
جمله پیچدار
definiens
جمله تعریفی
loose sentence
جمله بیربط
period
جمله کامل
final term
جمله نهایی
periods
جمله کامل
executable statement
جمله اجرایی
error term
جمله خطا
mathematical term
جمله
[ریاضی]
term
جمله
[ریاضی]
proviso
جمله شرطی
stochastic term
جمله تصادفی
statement label
برچسب جمله
provisos
جمله شرطی
sentence fragment
جمله جزء
spectralness
حالت طیفی حالت شبحی
spectrality
حالت طیفی حالت شبحی
colloquialism
جمله مرسوم درگفتگو
parse
جمله راتجزیه کردن
punch line
جمله اساسی واصلی
nonexecutable statement
جمله غیر اجرایی
job control statement
جمله کنترل کار
job control statement
جمله کنترل برنامه
colloquialisms
جمله مرسوم درگفتگو
parses
جمله راتجزیه کردن
subroutine reentry
ورود جمله به زیرروال
monomial
دارای فقط یک جمله
sentence completion test
ازمون تکمیل جمله
punch-lines
جمله اساسی واصلی
parsed
جمله راتجزیه کردن
punch-line
جمله اساسی واصلی
full point
نقطه پایان جمله
reporter
جمله ساز نویسنده ناصادق
period
نقطه پایان جمله
periods
نقطه پایان جمله
electro optics
وسایل نشانه روی الکترونیکی دوربینهای نشانه روی الکترونیکی
saw
لغت یا جمله ضرب المثل
the difference between the consecutive terms
اختلاف هر دو جمله متوالی
[ریاضی]
restrictive
جمله یا عبارت حصری یا محدودکننده
armless
<adj.>
بی بازو
[در آخر جمله می آید]
sawing
لغت یا جمله ضرب المثل
predicatively
بطور غیرمستقیم در خبر جمله
saws
لغت یا جمله ضرب المثل
phraseologist
جمله ساز نویسنده ناصادق
sawed
لغت یا جمله ضرب المثل
sign of aggregation
علائم مخصوص جمله جبری
preset vector
دستگاه نشانه روی بمب خودکار دستگاه نشانه روی پیش تنظیم بمب
vinculum
خط ترازی که بالای چند جمله می کشند
How can I make such pilot
چگونه میتوانم با خلبان جمله بسازم
parse
اجزاء وترکیبات جمله را معین کردن
word order
ترتیب وقوع کلمه در عبارت یا جمله
parsed
اجزاء وترکیبات جمله را معین کردن
parses
اجزاء وترکیبات جمله را معین کردن
to pad a sentence
جمله را با واژههای زیادی دراز کردن
The sentence doesnt convey the meaning.
این جمله معنی رانمی رساند
cat-and-dog
<adj.>
<idiom>
پر جنگ و جدال
[در آخر جمله می آید]
geometric mean
فاصله بین اولین واخرین جمله یک تصاعدهندسی
inserts
افزودن متن جدید درون کلمه یا جمله
half long
حد فاصل بین جمله طویل وجمله کوتاه
other than
[usually used in negative sentences]
<adv.>
به غیر از
[در جمله های منفی کاربرد دارد]
inserting
افزودن متن جدید درون کلمه یا جمله
approachable
[accessible to most people]
هم مشرب
[در آخر جمله می آید]
[اصطلاح روزمره]
tag line
جمله نهایی نمایش وغیره نقطه حساس
approachable
[accessible to most people]
همخو
[در آخر جمله می آید]
[اصطلاح روزمره]
insert
افزودن متن جدید درون کلمه یا جمله
approachable
[accessible to most people]
کمک کننده
[در آخر جمله می آید]
[اصطلاح روزمره]
augmentation
افزایش نیروی جلوبرنده باوسایل کمکی از جمله پس سوز
transversal
اجرای هر جمله از یک برنامه برای اهداف اشکال زدایی
do
این کلمه درابتدای جمله بصورت علامت سوال میاید
cabling
نموداری که محل کابلها را در یک اداره نشان میدهد از جمله نقاط اتصال را
prepositional phrase
بخشی از جمله که با حرف اغازگرد دو خاصیت صفت یاقیدیا اسم راپیداکند
one for one
مرحلهای غالبا" مربوط به یک اسمبلر که در ان یک جمله زبان منبع به یک دستور کارزبان ماشین تبدیل میشود
trace
نشانه
symbol
نشانه
presaging
نشانه
presages
نشانه
icons
نشانه
icon
نشانه
presage
نشانه
omen
نشانه
traced
نشانه
ikons
نشانه
mark
نشانه
omens
نشانه
traces
نشانه
marks
نشانه
symptomless
بی نشانه
presaged
نشانه
indicative
نشانه
portent
نشانه
cues
نشانه
cue
نشانه
bench mark
نشانه
symptoms
نشانه
signalled
نشانه
signaled
نشانه
markers
نشانه
signal
نشانه
indications
نشانه ها
portents
نشانه
attribute
نشانه
symptom
نشانه
emblematic
نشانه
cursor
نشانه گر
attributing
نشانه
cursors
نشانه گر
sacrament
نشانه
marker
نشانه
attributes
نشانه
emblem
نشانه
one address
با یک نشانه
tokens
نشانه
token
نشانه
sacraments
نشانه
reminiscence
نشانه
reminiscences
نشانه
emblems
نشانه
asterisk
1-نشانه گرافیکی
level
نشانه گرفتن
trained
نشانه رفتن
proof
نشانه مدرک
proofs
نشانه مدرک
sighting
نشانه رفتن
sightings
نشانه رفتن
symptomatic
نشانه بیماری
asterisks
1-نشانه گرافیکی
symptomatology
نشانه شناسی
sem
نشانه شناسی
leveled
نشانه گرفتن
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com