English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (10 milliseconds)
English Persian
optical نشانه روی بصری چشمی
Other Matches
optic چشمی بصری
optical sight وسایل نشانه روی بصری
visual interceptor هواپیمای رهگیر بصری هواپیمایی که باوسایل بصری رهگیری میکند
pibal تعیین جهت وزش باد به طریقه بصری دیدبانی بصری
visualreport گزارش دیدبانی بصری گزارش مشاهدات بصری در حین پرواز
pointers نشانه گرافیکی برای بیان محل نشانه گر روی صفحه نمایش
pointer نشانه گرافیکی برای بیان محل نشانه گر روی صفحه نمایش
no drop image [تصویر نشانه که در حین عملیات کشیدن و قرار دادن ایجاد میشود و وقتی که نشانه گر روی شی است و میتواند شی مقصد باشد.]
ToolTips برنامهای که تحت ویندوز کار میکند و یک خط از متن را زیر یک نشانه نشان میدهد وقتی که کاربر نشانه را روی آن قرار میدهد
symbolically آنچه به عنوان نشانه کار میکند و یا از نام نشانه یا برچسب استفاده میکند
symbolic آنچه به عنوان نشانه کار میکند و یا از نام نشانه یا برچسب استفاده میکند
visual بصری
visually بصری
visuals بصری
optical بصری
optic بصری
ocular بصری
optic chiasma چلیپای بصری
optic chiasm چلیپای بصری
optical sight دوربینهای بصری
video ram RA بصری یا تصویری
audiovisual سمعی و بصری
optokinetic بصری- جنبشی
chiasma ضربدر بصری
VDU واحدنمایشگر بصری
visual arts هنرهای بصری
VDUs واحدنمایش بصری
VDUs واحدنمایشگر بصری
audiovisual سمعی-بصری
VDU واحدنمایش بصری
optical الات بصری
visual display نمایش بصری
visual check مقابله بصری
visual communication ارتباط بصری
visual signal علامت بصری
visual communication مخابره بصری
audio visual سمعی بصری
visual observation دیدبانی بصری
visual identification شناسایی بصری
visual identification تشخیص بصری
visualreport گزارش بصری
visual signal علایم بصری
audio-visual سمعی بصری
visual aids کمکهای بصری
videotext متن بصری
visual flight پرواز بصری
vision recognition تشخیص بصری
visual display unit واحد نمایشگر بصری
optical مربوط به دیدبانی بصری
flash card ورقه تمرین بصری
visual display terminal ترمینال نمایش بصری
titchener's illusion خطای بصری تیچنر
visual interaction کنش متقابل بصری
video tape نوار سمعی و بصری
visual elevation افت بصری گلوله
video adapter وفق دهنده بصری
vdt ترمینال نمایش بصری
peach design نقش هلو [این نقش هم بصورت شکوفه درخت هلو به نشانه بهار و هم بصورت میوه به نشانه طول عمر در فرش های چین بکار می رود.]
vga ارایه نگاره سازی بصری
visual flight پرواز بااستفاده از ناوبری بصری
video graphics array ارایه نگاره سازی بصری
visual omnidirectional range سیستم تعیین مسیر هواپیمابطریق بصری
nancy سیستم چراغ نانسی مخصوص مخابره بصری
raster scan graphics نمایش بصری صفحه تصویربا خطوط افقی
rivaling هم چشمی
rivalling هم چشمی
monocular یک چشمی
eyeing چشمی
rivals هم چشمی
becket چشمی
rivalled هم چشمی
emulation هم چشمی
ophtalmic چشمی
eye چشمی
rivaled هم چشمی
rival هم چشمی
competition هم چشمی
competitions هم چشمی
eyepiece چشمی
uniocular یک چشمی
eyepieces چشمی
ocular چشمی
rivalship هم چشمی
eying چشمی
eyes چشمی
video amplifier دستگاه یا مدار تقویت کننده فرکانسهای سمعی و بصری
bridles بند چشمی
emulates هم چشمی کردن با
emulative هم چشمی کننده
monocular deprivation محرومیت یک چشمی
emolously از روی هم چشمی
emulous هم چشمی کننده
eyes of the ship چشمی ناو
eye چشمی طناب
bridled بند چشمی
emulously ازروی هم چشمی
hawse pipe چشمی لنگر
bridle بند چشمی
metascope دوربین تک چشمی
entoptic درون چشمی
eyes چشمی طناب
eyeing چشمی طناب
flemish eye چشمی بافته
eying چشمی طناب
eye splice پیوند چشمی
monocular vision بینایی یک چشمی
rival هم چشمی کننده
bridling بند چشمی
vier هم چشمی کننده
bullrings چشمی سینه
monocle عینک یک چشمی
monocles عینک یک چشمی
eyepiece عدسی چشمی
eyepieces عدسی چشمی
thoroughfoot اتصال چشمی
thimble eye چشمی فلزی
bullring چشمی سینه
rivals هم چشمی کننده
half-glasses عینک یک چشمی
all eyes چهار چشمی
rivaling هم چشمی کننده
rivalled هم چشمی کننده
rivalling هم چشمی کننده
rivaled هم چشمی کننده
thimbles چشمی فلزی
thimble چشمی فلزی
vies هم چشمی کردن
vied هم چشمی کردن
bollard eye چشمی موت
ocular lens عدسی چشمی
emulating هم چشمی کردن با
binocular deprivation محرومیت دو چشمی
emulate هم چشمی کردن با
emulated هم چشمی کردن با
penuriousness تنگ چشمی
three eyed union plate صفحه سه چشمی
soft eye چشمی ساده
vie هم چشمی کردن
sight check مقابله چشمی
pibal دیدبانی بصری بالن هواسنجی برای تعیین سمت باد
pip matching روش بصری روانه کردن انتن رادار در ارتفاع و سمت
british antilewisite نوعی پماد چشمی
bull nose چشمی سینه ناو
runners طناب چشمی دار
binocular fusion در هم امیزی دید دو چشمی
chock چشمی فلزی روی پل
runner طناب چشمی دار
peeped نگاه زیر چشمی
peeping نگاه زیر چشمی
binocular disparity ناهمخوانی دید دو چشمی
peeps نگاه زیر چشمی
peep نگاه زیر چشمی
eyeplate صفحه چشمی دار
competition هم چشمی سبقت جویی
competitions هم چشمی سبقت جویی
union plate صفحه چند چشمی
reduced eye چشمی باریک شده
suborbital زیر کاسه چشمی
swivels چشمی خود گرد
swivelled چشمی خود گرد
running bow line چشمی زدن به طناب
swivel چشمی خود گرد
outrival در هم چشمی پیش افتادن از
ophthalmic چشمی وابسته به چشم
parsimoniously بزفتی باتنگ چشمی
loup ذره بین چشمی
eyebolt پیچ چشمی دار
eye bolt مهره چشمی دار
keep up with the Joneses <idiom> چشم وهم چشمی
eyes in the back of one's head <idiom> چهار چشمی پاییدن
foul house چشمی گرفته لنگر
slinks نظر چشمی نگاه دزدکی
external rectus عضله مستقیم برون چشمی
slink نظر چشمی نگاه دزدکی
dip the eye وصل کردن چشمی طنابهابهم
slinking نظر چشمی نگاه دزدکی
roller clock چشمی بسته قرقره دار
To try to keep up with the joneses. چشم وهم چشمی کردن ( رقابت )
To be all eyes. To watch like a hawk. چهار چشمی پاییدن ( مراقب بودن )
wall eye چشمی که سفیدی ان زیادوعنبیه ان کمرنگ باشد
borescope ابزار چشمی برای بازرسی قطعات
electro optics وسایل نشانه روی الکترونیکی دوربینهای نشانه روی الکترونیکی
preset vector دستگاه نشانه روی بمب خودکار دستگاه نشانه روی پیش تنظیم بمب
pelorus دستگاه سمت یاب چشمی نسبت به اجرام سماوی
stadia points تارهای فاصله سنج دردوربینهای چشمی و نقشه برداری
ethernet نوعی سیستم شبکه که امکان حمل اطلاعات سمعی و بصری را همانند داده کامپیوتری فراهم می اورد
aliasing اثرات بصری نامطلوب تصاویرتولید شده کامپیوتری درنتیجه استفاده از روشهای نادرست نمونه برداری staircasing
eyestrings ضمائم چشمی که سابقا معتقد بودند هنگام کوری ومرگ از هم گسیخته می گردد
rawin دستگاه رادارهواسنجی دستگاه هواسنجی دیدبانی بصری مسیر بادهای طبقات بالای جو
air signal علایم سمعی و بصری ارسالی از هواپیما علایم هوایی
area search کاوش منطقه با دیدبانی بصری کاوش منطقهای
video disk دیسک بصری دیسک تصویری
eyewitnesses گواهی مستقیم گواهی چشمی شاهدبرای العین
eye-witnesses گواهی مستقیم گواهی چشمی شاهدبرای العین
eyewitness گواهی مستقیم گواهی چشمی شاهدبرای العین
attributes نشانه
attributing نشانه
emblematic نشانه
traced نشانه
traces نشانه
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com