English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 204 (12 milliseconds)
English Persian
blazon نشان خانوادگی
emblazonry نشان خانوادگی
Search result with all words
heraldry نجباوعلائم نجابت خانوادگی نشان نجابت خانوادگی
scutcheon سپر سپرحاوی نشان خانوادگی
Other Matches
domestic خانوادگی
familial خانوادگی
family asset دارائی خانوادگی
family background پیشینه خانوادگی
domestic problem مساله خانوادگی
removed فاصله خانوادگی
family industry صنعت خانوادگی
family farm مزرعه خانوادگی
patronymic نام خانوادگی
family allowances مقرری خانوادگی
nobility اصالت خانوادگی
homophyly شباهت خانوادگی
family names نام خانوادگی
surname نام خانوادگی
washerwoman زن رختشوی خانوادگی
family names اسم خانوادگی
household system نظام خانوادگی
family name اسم خانوادگی
family name نام خانوادگی
clannishness هواداری خانوادگی
surnames نام خانوادگی
vendettas دشمنی خونی خانوادگی
family neurosis روان رنجوری خانوادگی
domestically بطور خانوادگی و اهلی
coat armour زره ونشانهای خانوادگی
vendetta دشمنی خونی خانوادگی
majordomo متصدی امور خانوادگی
hestia الهه اجاق خانوادگی وشهرها
maiden names نام خانوادگی زن پیش ازشوهرکردن
highbred دارای تربیت یانجابت خانوادگی
heraldry ایین وتشریفات نشانهای خانوادگی
maiden name نام خانوادگی زن پیش ازشوهرکردن
emblazon بانشانهای نجابت خانوادگی اراستن
tied down <idiom> مسئولیت شغلی یا خانوادگی داشتن
blazonry علامت یانشان نجابت خانوادگی
puncuation نشان گذاری نقطه و نشان هایی که برای بخش ها بکار میرود
He cant be tied down to family life. پای بند زندگی خانوادگی نیست
major domo متصدی امور خانوادگی دراسپانیا و ایتالیا
blood feud کینه وعداوت خانوادگی دشمنی دیرین
major-domo متصدی امور خانوادگی دراسپانیا و ایتالیا
major-domos متصدی امور خانوادگی دراسپانیا و ایتالیا
king of arms متصدی تشخیص وتعیین نشانهای خانوادگی
garters عالی ترین نشان انگلیس بنام نشان بندجوراب
garter عالی ترین نشان انگلیس بنام نشان بندجوراب
discretionary خط پیوندی که نشان دهنده قط ع شدن کلمه در آخر خط است ولی در حالت معمولی نشان داده نمیشود
scarry دارای نشان داغ یا نشان جراحت وزخم
silver star نشان ستاره نقره یا عالیترین نشان خدمتی
pewage پولی که بابت نشستن درجاهای خانوادگی یانیمکتهای چندنفری درکلیسامیدهند
hatchment صفحهای که نشانهای خانوادگی وسلاح شخص تازه مرده راروی ان نمود
poniter نشان دهنده نشان گیرنده
markings نشان دار سازی نشان
marking نشان دار سازی نشان
flags یک بیت در کلمه نشان دهنده وضعیت برای نشان دادن وضعیت وسیله
flag یک بیت در کلمه نشان دهنده وضعیت برای نشان دادن وضعیت وسیله
supervisory 1-سیگنالی که نشان میدهد آیا مدار مشغول است یا خیر. 2-سیگنالی که وضعیت وسیله را نشان میدهد
to impress a mark on something نشان روی چیزی گذاردن چیزیرا نشان گذاردن
initialled نخستین حروف نام و نام خانوادگی رانوشتن
initialing نخستین حروف نام و نام خانوادگی رانوشتن
initialed نخستین حروف نام و نام خانوادگی رانوشتن
initial نخستین حروف نام و نام خانوادگی رانوشتن
initials نخستین حروف نام و نام خانوادگی رانوشتن
initialling نخستین حروف نام و نام خانوادگی رانوشتن
escutcheon سپری که دارای نشانهای نجابت خانوادگی باشد صفحهای که روی ان اسم چیزی نقش شده باشد سپرارم دار
mark نشان کردن نشان
marks نشان کردن نشان
ground resolution قدرت نشان دادن قسمتهای کوچک زمین نشان دادن جزئیات زمین
indicator نشان دهنده دستگاه نشان دهنده
altitude azimuth عقربه نشان دهنده ارتفاع هواپیما دستگاه نشان دهنده ارتفاع هواپیما
signal نشان
tracts نشان
tract نشان
ear mark نشان
brands نشان
signaled نشان
signalled نشان
banner نشان
banners نشان
targeting نشان
medal نشان
medals نشان
impressing نشان
indication نشان
indicium نشان
traced نشان
untitled بی نشان
trace نشان
vexillum نشان
presage نشان
presaged نشان
presages نشان
presaging نشان
hash mark خط نشان
traces نشان
indice نشان
mark نشان
benchmark نشان
marks نشان
icon نشان
icons نشان
ikons نشان
traceless بی نشان
trackless بی نشان
insigne نشان
insignia نشان
symbol نشان
targets نشان
attributing نشان
printless بی نشان
targetted نشان
targetting نشان
refrigeratory تب نشان
refrigerent تب نشان
attributes نشان
attribute نشان
ensigns نشان
ensign نشان
target نشان
benchmarks نشان
targeted نشان
grammalogue نشان
badge نشان
savorŠetc نشان
impressed نشان
symptom نشان
symptoms نشان
brand نشان
impresses نشان
branding نشان
plaques نشان
emblem نشان
emblems نشان
badges نشان
hallmarks نشان
hallmark نشان
impress نشان
shew نشان
plaque نشان
showed نشان
cicatricle نشان
chalks نشان
tallied خط نشان
tallied نشان
shows نشان
slurring نشان
tracks نشان
slurs نشان
tally خط نشان
unmarked بی نشان
cicatrice نشان
slurred نشان
vestigial نشان
bench mark نشان
tallying نشان
tallying خط نشان
tally نشان
tallies خط نشان
vestiges نشان
vestige نشان
chalk نشان
chalked نشان
slur نشان
show نشان
tallies نشان
chalking نشان
cicatricial نشان
tokens نشان
awards نشان
awarding نشان
awarded نشان
stamp نشان
token نشان
stamps نشان
gong [British E] نشان
award نشان
track نشان
tracked نشان
score نشان
caret نشان
scores نشان
scored نشان
mark sensing نشان دریابی
air medal نشان پرواز
antiphlogistic اماس نشان
mark sensing نشان دریایی
mark sense نشان دریاب
antalgic درد نشان
mark sensing نشان یابی
mark sense reader نشان خوان
mark sense نشان گذار
gemmed جواهر نشان
mark sensing نشان گذاری
medal of honor نشان افتخار
highlighted نشان شده
phonogram نشان صدا
file mark نشان پرونده
investitures اعطای نشان
field mark نشان میدان
plate mark نشان عیار
characteristically نشان ویژه
characteristic نشان ویژه
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com