English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (11 milliseconds)
English Persian
arms نشان دولتی نیرو
Other Matches
make a diplomatic representation به دولتی تذکر دادن یا توجه دولتی را به موضوعی جلب کردن
the funds قرضه دولتی سهام وام دولتی
crown debt طلب دولتی بستانکاری دولتی
service peculiar امور اختصاصی یک قسمت یایک نیرو مخصوص یک نیرو
transducer دستگاه گیرنده نیرو از یک دستگاه ودهنده نیرو بدستگاه دیگری
puncuation نشان گذاری نقطه و نشان هایی که برای بخش ها بکار میرود
garter عالی ترین نشان انگلیس بنام نشان بندجوراب
garters عالی ترین نشان انگلیس بنام نشان بندجوراب
discretionary خط پیوندی که نشان دهنده قط ع شدن کلمه در آخر خط است ولی در حالت معمولی نشان داده نمیشود
silver star نشان ستاره نقره یا عالیترین نشان خدمتی
scarry دارای نشان داغ یا نشان جراحت وزخم
national [state, federal state] <adj.> دولتی
stated دولتی
belonging to the state <adj.> دولتی
state دولتی
governmental دولتی
governmental <adj.> دولتی
state- دولتی
states دولتی
stating دولتی
government-run [television, newspaper etc.] <adj.> دولتی
public domain مالکیت دولتی
nationalized industries صنایع دولتی
public ownership خالصه دولتی
public ownership مالکیت دولتی
state prison زندان دولتی
state bank بانک دولتی
economic unit موسسه دولتی و ...
public domain خالصه دولتی
state university دانشگاه دولتی
public ownership مالکیت دولتی
state enterprise مالکیت دولتی
state enterprise بنگاه دولتی
debenture حواله دولتی
privates غیر دولتی
public ship ناو دولتی
state college دانشکده دولتی
stating دولتی حالت
quasi public نیمه دولتی
public service استخدام دولتی
stated دولتی حالت
states دولتی حالت
state- دولتی حالت
state دولتی حالت
state ownership مالکیت دولتی
public servants مامورین دولتی
civil servant مستخدم دولتی
civil servants مستخدم دولتی
government office اداره دولتی
political circles دوایر دولتی
private غیر دولتی
government owned industries صنایع دولتی
government control نظارت دولتی
government control کنترل دولتی
government departments دوایر دولتی
government sector بخش دولتی
government regulation مقررات دولتی
government property مال دولتی
government officials مامورین دولتی
civil services خدمات دولتی
public sector بخش دولتی
etatism سوسیالیزم دولتی
public assistance کمکهای دولتی
public institutions نهادهای دولتی
public monopoly انحصار دولتی
state socialism سوسیالیسم دولتی
the funds وام دولتی
public schools مدارس دولتی
public domain خالصه دولتی
privatising غیر دولتی کردن
quasi public company شرکت نیمه دولتی
government securities اوراق بهادار دولتی
privatises غیر دولتی کردن
government enterprise موسسات تولیدی دولتی
lycee l دبیرستان دولتی درفرانسه
privatized غیر دولتی کردن
privatizing غیر دولتی کردن
privatizes غیر دولتی کردن
the king in council شورای دولتی باحضوراعلیحضرت
bureaucracies مجموع گماشتگان دولتی
adhesion الحاق دولتی به یک پیمان
privatize غیر دولتی کردن
grant کمک دولتی اعانه
state planning برنامه ریزی دولتی
granted کمک دولتی اعانه
grants کمک دولتی اعانه
bureaucracy مجموع گماشتگان دولتی
privatised غیر دولتی کردن
The corruption in government offices . فساد دردستگاههای دولتی
government broadcasting پخش برنامههای دولتی
bill of oredit اوراق قرضه دولتی
government bonds اوراق قرضه دولتی
privatization غیر دولتی کردن
order in council تصویب نامه دولتی
markings نشان دار سازی نشان
marking نشان دار سازی نشان
poniter نشان دهنده نشان گیرنده
iranian state railways راه اهن دولتی ایران
dole کمک هزینه دولتی به بیکاران
funded تنخواه قرضه دولتی سهام
blue book هرکتاب یانشریه رسمی دولتی
security گرو سهام قرضه دولتی
fund holder دارنده سهام قرضه دولتی
fund تنخواه قرضه دولتی سهام
flag یک بیت در کلمه نشان دهنده وضعیت برای نشان دادن وضعیت وسیله
flags یک بیت در کلمه نشان دهنده وضعیت برای نشان دادن وضعیت وسیله
public ship کشتی حمل و نقل و مسافربر دولتی
The subsidy will be phased out next year. یارانه دولتی در سال آینده به پایان می رسد.
emissions انتشار سهام دولتی و اوراق قرضه و اسکناس
emission انتشار سهام دولتی و اوراق قرضه و اسکناس
floater گواهی نامه سهام دولتی یا راه اهن
welfare state دولتی که به خدمات اجتماعی توجه خاص دارد
barratry خرید و فروش مقامهای دولتی ومذهبی با پول
bureaucrat مامور دولتی مقرراتی واهل کاغذ بازی دیوان سالار
bureaucrats مامور دولتی مقرراتی واهل کاغذ بازی دیوان سالار
mandatory power دولتی که قیم و سرپرست دولت یا حکومت یا سرزمین دیگری باشد
demarche عمل سیاسی اقدامی است که دولتی درمورد مسئله خاصی
spoils system سیستم تقسیم مناسب دولتی بین اعضاء حزب حاکم
supervisory 1-سیگنالی که نشان میدهد آیا مدار مشغول است یا خیر. 2-سیگنالی که وضعیت وسیله را نشان میدهد
The US government agencies dropped the ball in preventing the attack. سازمان های دولتی ایالات متحده در جلوگیری از حمله ناکام شدند .
transportation in kind وسیله حمل و نقل دولتی یامجانی اعم از هواپیما یاکشتی یا اتوبوس
to impress a mark on something نشان روی چیزی گذاردن چیزیرا نشان گذاردن
service منفعه توجه و حفظ کردن خدمات دولتی و عمومی وفیفه مامور دولت
serviced منفعه توجه و حفظ کردن خدمات دولتی و عمومی وفیفه مامور دولت
troop carrier نیرو بر
gut نیرو
blood نیرو
vigour نیرو
strength نیرو
gutting نیرو
zips نیرو
zipped نیرو
zip نیرو
tucking نیرو
tucks نیرو
sapless بی نیرو
zipping نیرو
guts نیرو
strengths نیرو
forcing نیرو
material نیرو
materials نیرو
tuck نیرو
thrusts نیرو
thrusting نیرو
thrust نیرو
vigor نیرو
vim نیرو
vis نیرو
pep نیرو
energy نیرو
PR نیرو
letter of attorney نیرو
power نیرو
puissance نیرو
line of force خط نیرو
energies نیرو
high-powered پر نیرو
life blood نیرو
sinewless بی نیرو
leverage نیرو
tonus نیرو
force نیرو
equipollent هم نیرو
powering نیرو
powers نیرو
load نیرو
loads نیرو
forces نیرو
fibreless بی نیرو
powered نیرو
equipotential هم نیرو
mark نشان کردن نشان
marks نشان کردن نشان
free trade شیوهای که دران کالاها بدون محدودیتهای دولتی از کشوری به کشوردیگر انتقال داده میشود
revenue cutter کشتی مسلح دولتی که برای جلوگیری ازقاچاق واجرای قوانین مالیاتی بکار رود
power down قطع نیرو
forcing بردار نیرو
bandeung ryouic نیرو- واکنش
generations تولید نیرو
force field میدان نیرو
field of force میدان نیرو
invigorating نیرو بخش
army نیرو زمینی
dynamometer نیرو سنج
force constant ثابت نیرو
on one's/its last legs <idiom> نیرو وسودمندی
generation تولید نیرو
entireforce کلیه نیرو
energy production تولید نیرو
application of a force کاربرد نیرو
afforce نیرو دادن
forces بردار نیرو
application of a force فرود نیرو
force بردار نیرو
super power ابر نیرو
torque گشتاور نیرو
emphasize نیرو دادن به
weakened کم نیرو شدن
powering قدرت نیرو
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com