Enter keyword here!

⌨

Tips | Translate!

Total search result: 201 (12 milliseconds)
English	Persian
plate mark	نشان عیار
Other Matches
subtil	عیار
errant	عیار
long headed	عیار
carat	عیار
carats	عیار
alloy	عیار
alloys	عیار
fineness	عیار
rover	عیار
globetrotter	عیار
globetrotters	عیار
base ore	کانه کم عیار
investigate	عیار گرفتن
inspect	عیار گرفتن
examine	عیار گرفتن
enquire into	عیار گرفتن
determine	عیار گرفتن
check	عیار گرفتن
bolt [examine]	عیار گرفتن
dyed-in-the-wool	تمام عیار
full-scale	تمام عیار
analyze [American]	عیار گرفتن
analyse [British]	عیار گرفتن
look into	عیار گرفتن
scrutinize	عیار گرفتن
survey	عیار گرفتن
full scale	تمام عیار
gold carats f.	زرهیجده عیار
evaluate	عیار گرفتن
titles	عیار عوض
assayer	صاحب عیار
explore	عیار گرفتن
assays	عیار گرفتن
pukka	تمام عیار
fineness	عیار فلزات
title	عیار عوض
pucka	تمام عیار
assay	عیار گرفتن
study	عیار گرفتن
dissect [analyse]	عیار گرفتن
assay	عیار گرفتن
titration	تعیین عیار
sterling	تمام عیار
assay	عیار گرفتن سنجش
assays	عیار گرفتن سنجش
full bodied money	پول تمام عیار
hip and thigh	یکسره تمام عیار
perfecting	بی عیب تمام عیار
monetary stand	عیار قانونی مسکوکات
pixing the coin	سنجش عیار سکه
perfect	بی عیب تمام عیار
hallmark	انگ نشانه عیار
hallmarks	انگ نشانه عیار
perfected	بی عیب تمام عیار
perfects	بی عیب تمام عیار
full bodied gold coin	سکه طلای تمام عیار
alloy	عیار زدن معتدل کردن
standard	عیار قانونی استاندارد مقرر
holergasia	روان پریشی تمام عیار
alloys	عیار زدن معتدل کردن
bullion	شمش فلزات با عیار معین
standards	عیار قانونی استاندارد مقرر
puncuation	نشان گذاری نقطه و نشان هایی که برای بخش ها بکار میرود
garter	عالی ترین نشان انگلیس بنام نشان بندجوراب
garters	عالی ترین نشان انگلیس بنام نشان بندجوراب
beau ideal	زیبای تمام عیار کمال مطلوب
He was every inch a frenchman.	اویک فرانسوی تمام عیار بود
titrate	عیارچیزی را معین کردن عیار گرفتن
discretionary	خط پیوندی که نشان دهنده قط ع شدن کلمه در آخر خط است ولی در حالت معمولی نشان داده نمیشود
scarry	دارای نشان داغ یا نشان جراحت وزخم
silver star	نشان ستاره نقره یا عالیترین نشان خدمتی
markings	نشان دار سازی نشان
poniter	نشان دهنده نشان گیرنده
marking	نشان دار سازی نشان
flags	یک بیت در کلمه نشان دهنده وضعیت برای نشان دادن وضعیت وسیله
flag	یک بیت در کلمه نشان دهنده وضعیت برای نشان دادن وضعیت وسیله
supervisory	1-سیگنالی که نشان میدهد آیا مدار مشغول است یا خیر. 2-سیگنالی که وضعیت وسیله را نشان میدهد
standarize	با نمونه یا عیار قانونی مطابقت کردن استاندارد کردن
to impress a mark on something	نشان روی چیزی گذاردن چیزیرا نشان گذاردن
mark	نشان کردن نشان
marks	نشان کردن نشان
ground resolution	قدرت نشان دادن قسمتهای کوچک زمین نشان دادن جزئیات زمین
indicator	نشان دهنده دستگاه نشان دهنده
altitude azimuth	عقربه نشان دهنده ارتفاع هواپیما دستگاه نشان دهنده ارتفاع هواپیما
refrigerent	تب نشان
presage	نشان
trackless	بی نشان
indicium	نشان
traceless	بی نشان
hash mark	خط نشان
untitled	بی نشان
tracts	نشان
signaled	نشان
signalled	نشان
banner	نشان
banners	نشان
benchmarks	نشان
vexillum	نشان
grammalogue	نشان
traced	نشان
printless	بی نشان
savorŠetc	نشان
ensigns	نشان
benchmark	نشان
ensign	نشان
refrigeratory	تب نشان
trace	نشان
signal	نشان
indice	نشان
traces	نشان
presaging	نشان
insigne	نشان
presages	نشان
presaged	نشان
emblems	نشان
plaques	نشان
plaque	نشان
targetting	نشان
targetted	نشان
targets	نشان
hallmark	نشان
impresses	نشان
emblem	نشان
badge	نشان
impress	نشان
impressed	نشان
hallmarks	نشان
targeting	نشان
icon	نشان
icons	نشان
indication	نشان
medals	نشان
medal	نشان
ikons	نشان
marks	نشان
shew	نشان
targeted	نشان
impressing	نشان
target	نشان
tract	نشان
badges	نشان
mark	نشان
symbol	نشان
symptoms	نشان
symptom	نشان
chalking	نشان
gong [British E]	نشان
track	نشان
token	نشان
tokens	نشان
ear mark	نشان
cicatricial	نشان
cicatricle	نشان
chalks	نشان
slurs	نشان
brand	نشان
tracked	نشان
vestiges	نشان
vestige	نشان
cicatrice	نشان
vestigial	نشان
unmarked	بی نشان
chalk	نشان
tracks	نشان
tally	خط نشان
chalked	نشان
caret	نشان
brands	نشان
stamp	نشان
branding	نشان
slurring	نشان
bench mark	نشان
insignia	نشان
attributes	نشان
scores	نشان
stamps	نشان
shows	نشان
showed	نشان
attribute	نشان
scored	نشان
awarding	نشان
score	نشان
awards	نشان
awarded	نشان
award	نشان
tallied	نشان
attributing	نشان
show	نشان
slurred	نشان
slur	نشان
tallying	خط نشان
tallying	نشان
tally	نشان
tallies	خط نشان
tallies	نشان
tallied	خط نشان
firemen	اتش نشان
mark	نشان علامت
cicatrix	داغ نشان
christcross	نشان چلیپا

Recent search history

Contact• | Terms |• Privacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com