Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (12 milliseconds)
English
Persian
reverse polish notation
نشان گذاری لهستانی معکوس
Other Matches
polish notation
نشان گذاری لهستانی
puncuation
نشان گذاری نقطه و نشان هایی که برای بخش ها بکار میرود
punctuation mark
علائم نقطه گذاری درجملات نشان نقطه گذاری
punctuation marks
علائم نقطه گذاری درجملات نشان نقطه گذاری
notations
نشان گذاری
notation
نشان گذاری
impression
نشان گذاری
mark sensing
نشان گذاری
impressions
نشان گذاری
idegraphy
نشان گذاری
binary notation
نشان گذاری دودویی
binary notation
نشان گذاری دودوئی
punctuation
نشان گذاری تاکید
iinfix notation
نشان گذاری میانوندی
scientific notation
نشان گذاری علمی
positional notation
نشان گذاری مرتبهای
postfix notation
نشان گذاری پسوندی
excess n notation
نشان گذاری با افزونی n
prefix notation
نشان گذاری پیشوندی
positional notation
نشان گذاری مکانی
decimal notation
نشان گذاری دهدهی
radix notation
نشان گذاری مبنایی
infix notation
نشان گذاری میانوندی
floating point notation
نشان گذاری با ممیز شناور
octal notation
نشان گذاری هشت هشتی
rubrication
نشان گذاری برنگ قرمز
phraseography
نشان گذاری بجای عبارت
fixed point notation
نشان گذاری با ممیز ثابت
mixed radix notation
نشان گذاری امیخته مبنا
punctuates
نشان گذاری کردن نقطه دار
punctuated
نشان گذاری کردن نقطه دار
punctuate
نشان گذاری کردن نقطه دار
punctuating
نشان گذاری کردن نقطه دار
milestones
بامیل خود شمار نشان گذاری کردن
milestone
بامیل خود شمار نشان گذاری کردن
marking ink
مداد رنگی پاک نشدنی که برای رنگ زنی و نشان گذاری بکارمیرود
polishes
:لهستانی
polish
:لهستانی
pole
لهستانی
poles
لهستانی
polak
لهستانی
polack
لهستانی
polish opening
لهستانی
polish defence
دفاع لهستانی
orang utan opening
گشایش لهستانی
the polish refugees
مهاجرین لهستانی
hetman
فرمانده لهستانی
sokolsky opening
گشایش لهستانی
polish gambit
گامبی لهستانی
the polish refugees
گریختگان یا فراریان لهستانی
polkas
رقص لهستانی پولکا
Polonaise rugs
فرش های لهستانی
polka
رقص لهستانی پولکا
copernician
وابسته به کپرنیک ستاره شناس لهستانی
mazurka
رقص نشاط انگیز سه ضربی لهستانی
posy
[bouquet]
یک دسته گل
[مانند گل فرنگ و یا نقش های لهستانی]
polonaise
نوعی رقص موزون لهستانی پولونز رقصیدن
Chelsea carpet
فرش های با نقش لهستانی مربوط به قرن شانزدهم میلادی
pliantly polonica
یکجور ناخوشی که ازان موی سر کرک شده بهم گره میخوردناخوشی لهستانی است
residential investments
سرمایه گذاری مسکن سرمایه گذاری به شکل خانههای مسکونی
acceleration principle
یعنی سرمایه گذاری مساوی است باحاصلضرب ضریب شتاب میزان سرمایه گذاری لازم برای افزایش یک واحد تولید در تغییرات در تولید
overcapitalization
سرمایه گذاری بیش ازحد سرمایه گذاری افراطی
desired investment
سرمایه گذاری مطلوب سرمایه گذاری مورد نظر
garters
عالی ترین نشان انگلیس بنام نشان بندجوراب
garter
عالی ترین نشان انگلیس بنام نشان بندجوراب
cooperative scorer
بهره گیرنده از روش سرمایه گذاری مشترک استفاده کننده از سرمایه گذاری مشترک
discretionary
خط پیوندی که نشان دهنده قط ع شدن کلمه در آخر خط است ولی در حالت معمولی نشان داده نمیشود
silver star
نشان ستاره نقره یا عالیترین نشان خدمتی
scarry
دارای نشان داغ یا نشان جراحت وزخم
unintended investment
سرمایه گذاری برنامه ریزی نشده سرمایه گذاری پیش بینی نشده
markings
نشان دار سازی نشان
marking
نشان دار سازی نشان
poniter
نشان دهنده نشان گیرنده
reversed
معکوس
reverses
معکوس
converse
معکوس
reversing
معکوس
converse
:معکوس
vice versa
معکوس
conversely
معکوس
reversal
معکوس
reversals
معکوس
conversing
:معکوس
conversing
معکوس
converses
معکوس
obverse
معکوس
reverse
معکوس
converses
:معکوس
conversed
معکوس
conversed
:معکوس
reversion
معکوس
upside down
معکوس
counter
معکوس
inverse
معکوس
converted
معکوس
reciprocal
معکوس
converts
معکوس
converting
معکوس
convert
معکوس
countering
معکوس
countered
معکوس
contrary
معکوس
negative
معکوس
negatives
معکوس
reversible
معکوس
public
روش رمز گذاری داده که از یک کلید برای رمز گذاری و کلید دیگر برای رمز گشایی استفاده میکند
flag
یک بیت در کلمه نشان دهنده وضعیت برای نشان دادن وضعیت وسیله
flags
یک بیت در کلمه نشان دهنده وضعیت برای نشان دادن وضعیت وسیله
inverse function
تابع معکوس
reversed
معکوس کننده
feedback
تزویج معکوس
inverter
معکوس کننده
set back
معکوس پس زدن
opposites
روبرو معکوس
reversed
معکوس کردن
reverses
معکوس کننده
inverse feedback
واخوراند معکوس
inverse
واژگونه معکوس
reverses
معکوس کردن
opposite
روبرو معکوس
dis-
معکوس کردن
back up
معکوس ریختن
invertible
معکوس شدنی
countdown
شمارش معکوس
countdowns
شمارش معکوس
inverse ratio or proportion
نسبت معکوس
inverse ratio
نسبت معکوس
retroaction
عمل معکوس
reversal film
فیلم معکوس
reverse bias
پیشقدر معکوس
reverse bias
تغذیه معکوس
reverse control
کنترل معکوس
reverse current
جریان معکوس
back-up
معکوس ریختن
conversely
بطور معکوس
reverse gears
دنده معکوس
reverse osmosis
اسمز معکوس
back resistance
مقاومت معکوس
reversion
معکوس کردن
reverse polarity
پلاریته معکوس
back formation
اشتقاق معکوس
switcheroo
عمل معکوس
inverted file
فایل معکوس
reversal process
جریان معکوس
inverse relationship
ارتباط معکوس
indian in reverse
هندی معکوس
reverse
معکوس کردن
reverse
معکوس کننده
inverse voltage
ولتاژ معکوس
invert matrix
ماتریس معکوس
invert suger
قند معکوس
reverse video
ویدئوی معکوس
reverse thrust
تراست معکوس
reverse speed
سرعت معکوس
backset
معکوس وارونه
back splice
پیوند معکوس
reverse slope
شیب معکوس
inverted structure
ساختار معکوس
inverted opening
گشایش معکوس
back conductance
برقرسانایی معکوس
reversing
معکوس کننده
negative relation
رابطه معکوس
draw back
کشیدن معکوس
obversion
استنتاج معکوس
negative correlation
همبستگی معکوس
mirroring
معکوس نمودن
reciprocal
معکوس دوجانبه
reciprocal
متقابل معکوس
lateral inversion
معکوس جانبی
reversing
معکوس کردن
obcordate
قلبی معکوس
negative caster
گردش معکوس
reverse gear
دنده معکوس
reverse pitch
گام معکوس
retrogresses
ترقی معکوس کردن
retroact
عمل معکوس کردن
retrogressed
ترقی معکوس کردن
obvert
نتیجه معکوس گرفتن از
inverse electrode current
جریان الکتردی معکوس
double quartan fever
نوبه ربع معکوس
retrogressing
ترقی معکوس کردن
initial inverse voltage
ولتاژ معکوس نخستین
king's indian in reverse
هندی شاه معکوس
shift the rudder
معکوس کردن سکان
back titration
تیتر کردن معکوس
back turns of armature
سیمپیچی معکوس ارمیچر
reverse flow regin
ناحیه جریان معکوس
reverse current circuit breaker
مدارشکن جریان معکوس
reverse video
صفحه نمایش معکوس
reversed battery plate
صفحه باتری معکوس
inverted file
فایل معکوس شده
de-
معکوس عمل کردن
inverse current
جریان ولتاژ معکوس
inverting circuit
مدار معکوس کننده
inverse
تابع معکوس
[ریاضی]
backfire
نتیجه معکوس گرفتن
retrogress
ترقی معکوس کردن
couple back
معکوس تزویج شدن
backfires
نتیجه معکوس گرفتن
complements
معکوس یک عدد دودویی
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com