English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 205 (11 milliseconds)
English Persian
mark sensing نشان یابی
Search result with all words
trace رد یابی کردن نشان
traced رد یابی کردن نشان
traces رد یابی کردن نشان
an unerring aim نشان درست یابی خطا
Other Matches
involution توان یابی قوه یابی
sofar سیستم مسافت یابی صوتی دریایی نوعی روش مسافت یابی صوتی دریایی
puncuation نشان گذاری نقطه و نشان هایی که برای بخش ها بکار میرود
garters عالی ترین نشان انگلیس بنام نشان بندجوراب
garter عالی ترین نشان انگلیس بنام نشان بندجوراب
discretionary خط پیوندی که نشان دهنده قط ع شدن کلمه در آخر خط است ولی در حالت معمولی نشان داده نمیشود
scarry دارای نشان داغ یا نشان جراحت وزخم
silver star نشان ستاره نقره یا عالیترین نشان خدمتی
poniter نشان دهنده نشان گیرنده
marking نشان دار سازی نشان
markings نشان دار سازی نشان
flags یک بیت در کلمه نشان دهنده وضعیت برای نشان دادن وضعیت وسیله
flag یک بیت در کلمه نشان دهنده وضعیت برای نشان دادن وضعیت وسیله
fault finding عیب یابی
locations مکان یابی
factoring عامل یابی
fault detection عیب یابی
fault diagnosis عیب یابی
accesses دست یابی
fringing ریشه یابی
goniometry زاویه یابی
i. and evdevolution توان یابی
acquisition هدف یابی
location مکان یابی
error detection خطا یابی
direction finding جهت یابی
sourcing منابع یابی
signal detection علامت یابی
summation مجموع یابی
range finding مسافت یابی
quadricycle چهارچرخه یابی
position finding موقعیت یابی
attainments دست یابی
accessing دست یابی
acquisitions هدف یابی
insinuation رخنه یابی
accessed دست یابی
surveys زمینه یابی
matchmaking زوج یابی
knowledge acquisition آگاهی یابی
localization موضع یابی
troubleshooting اشکال یابی
troubleshooting عیب یابی
addressing نشانی یابی
attainment دست یابی
orientation جهت یابی
access دست یابی
obstacle sense حس مانع یابی
survey زمینه یابی
surveyed زمینه یابی
marketing بازار یابی
orientates جهت یابی
interpolations میان یابی
interpolations درون یابی
cost finding ارزش یابی
orientating جهت یابی
extrapolations برون یابی
edgings حاشیه یابی
interpolation میان یابی
castaways عمق یابی
orientate جهت یابی
castaway عمق یابی
achievements دست یابی
achievement دست یابی
calibration خصلت یابی
ranging مسافت یابی
patterning طرح یابی
interpolation درون یابی
edging حاشیه یابی
debugger اشکال یابی
levelling ارتفاع یابی
termination پایان یابی
positioning موقع یابی
trapping غلط یابی
extrapolation برون یابی
acoustic minehunting مین یابی صوتی
ranging مسافت یابی کردن
extrapolating برون یابی کردن
localization of function موضع یابی کارکرد
absurdities test ازمون مهمل یابی
aerial target aquisition هدف یابی هوایی
attitude survey زمینه یابی نگرش
locate mode باب مکان یابی
three dimensional direction finding جهت یابی فضایی
spot مسافت یابی کردن
performance evaluation ارز یابی کارایی
target aquisition سیستم هدف یابی
random processing با دست یابی تصادفی
ranging pole شاخصهای مسافت یابی
parallel access با دست یابی موازی
survey tests ازمونهای زمینه یابی
spots مسافت یابی کردن
maximum direction finding جهت یابی حداکثر
radio direction finding جهت یابی بی سیم
marginal costing هزینه یابی نهایی
marginal costing هزینه یابی نهائی
quick access با دست یابی تند
sound ranging مسافت یابی صوتی
sound عمق یابی کردن
sounded عمق یابی کردن
space orientation موقعیت یابی فضایی
spatial orientation موقعیت یابی فضایی
direction finding station پست جهت یابی
direction finding aerial انتن جهت یابی
soundest عمق یابی کردن
sounds عمق یابی کردن
cost unit واحد هزینه یابی
direction finding سمت یابی کردن
direction finding جهت یابی کردن
detailing یات و مسیر یابی
detail یات و مسیر یابی
cost centre مرکز هزینه یابی
plumb ژرف یابی کردن
extrapolate برون یابی کردن
item scaling مقیاس یابی پرسشها
job costing هزینه یابی کار
extrapolated برون یابی کردن
extrapolates برون یابی کردن
interpolating درون یابی کردن
interpolates درون یابی کردن
interpolated درون یابی کردن
interpolate درون یابی کردن
excitor عصب یابی محرک
frigid manners اطوارخنک یابی مزه
flash ranging مسافت یابی نوری
continuous levelling تراز یابی پیوسته
extender board وسیله عیب یابی
stramline flow جریان موازی یابی ممانعت
snip ادم کوچک یابی اهمیت
snipping ادم کوچک یابی اهمیت
snipped ادم کوچک یابی اهمیت
dumb barge کرجی بی بادبان یابی موتور
knotty pate ادم خرف یابی کله
tomnoddy ادم خرف یابی کله
echo sounding عمق یابی انعکاس صوت
disinterestedly ازروی بی طرفی یابی علاقگی
costing and pricing هزینه یابی و قیمت گذاری
paramorphic دارای خاصیت تغییر یابی
paramorphous دارای خاصیت تغییر یابی
inelegantly ازروی بی فرافتی یابی ذوقی
eventration جنین بی شکم یابی روده
high frequency radio direction finding جهت یابی رادیویی فرکانس بالا
quadrantal مربوط به اشتباه در دستگاه جهت یابی
in suspense درحال تعطیل یابی تکلیفی معلق
locate مستقر ساختن مکان یابی کردن
located مستقر ساختن مکان یابی کردن
locates مستقر ساختن مکان یابی کردن
locating مستقر ساختن مکان یابی کردن
contumeliously ازروی اهانت یابی حرمتی مغرورانه
supervisory 1-سیگنالی که نشان میدهد آیا مدار مشغول است یا خیر. 2-سیگنالی که وضعیت وسیله را نشان میدهد
to impress a mark on something نشان روی چیزی گذاردن چیزیرا نشان گذاردن
range sensing تخمین زدن برد مسافت یابی کردن
flash ranging location تعیین محل هدفها با مسافت یابی نوری
quadrantal points نقاط یا قطبهای دستگاه جهت یابی هواپیما
there is no royal road to learning <proverb> تن به دود چراغ و بی خوابی ننهادی هنر کجا یابی
ES IS امکان مکان یابی router سیستم میانی بدهند
mark نشان کردن نشان
marks نشان کردن نشان
landscape جهت یابی صفحه یا کاغذ که لبه بلندتر آن افقی است
landscaping جهت یابی صفحه یا کاغذ که لبه بلندتر آن افقی است
landscapes جهت یابی صفحه یا کاغذ که لبه بلندتر آن افقی است
landscaped جهت یابی صفحه یا کاغذ که لبه بلندتر آن افقی است
ground resolution قدرت نشان دادن قسمتهای کوچک زمین نشان دادن جزئیات زمین
end system پروتکل استاندارد OSI که به کامپیوترهای میزبان اجازه محل یابی یک router را می دهند.
diagnostic روش محل یابی خطاها درنرم افزاز یا سخت افزار با بررسی مدارها یا برنامه ها
calibration card کارت خصلت یابی توپخانه کارت تنظیم بی سیم یا وسایل دیگر
associative addressing روش باز یابی داده که از بخش داده و نه از آدرس آن استفاده میکند
calibrate تنظیم کردن بی سیم یا وسیله دیگر خصلت یابی کردن
calibrated تنظیم کردن بی سیم یا وسیله دیگر خصلت یابی کردن
calibrates تنظیم کردن بی سیم یا وسیله دیگر خصلت یابی کردن
calibrating تنظیم کردن بی سیم یا وسیله دیگر خصلت یابی کردن
indicator نشان دهنده دستگاه نشان دهنده
test piece توپ مبنا یا توپ نمونه درخصلت یابی
escheat حق تصرف دارایی متوفی ازطرف دولت یا پادشاه درموردی که متوفی بی وارث یابی وصیت مرده باشد مصادره کردن
altitude azimuth عقربه نشان دهنده ارتفاع هواپیما دستگاه نشان دهنده ارتفاع هواپیما
backing رسانه ذخیره سازی موقت که داده روی آن قابل ضبط است پیش از اینکه پردازش شود یا پس از پردازش و برای باز یابی
orient جهت یابی کردن بجهت معینی راهنمایی کردن میزان کردن
orienting جهت یابی کردن بجهت معینی راهنمایی کردن میزان کردن
orients جهت یابی کردن بجهت معینی راهنمایی کردن میزان کردن
vetoes حق و اختیاریک ارگان دولتی برای منع یابی اثر کردن تصمیم یک ارگان دیگر حقی است که اعضادائمی شورای امنیت سازمان ملل متحد برای نفی تصمیمات ان دارند
vetoed حق و اختیاریک ارگان دولتی برای منع یابی اثر کردن تصمیم یک ارگان دیگر حقی است که اعضادائمی شورای امنیت سازمان ملل متحد برای نفی تصمیمات ان دارند
veto حق و اختیاریک ارگان دولتی برای منع یابی اثر کردن تصمیم یک ارگان دیگر حقی است که اعضادائمی شورای امنیت سازمان ملل متحد برای نفی تصمیمات ان دارند
vetoing حق و اختیاریک ارگان دولتی برای منع یابی اثر کردن تصمیم یک ارگان دیگر حقی است که اعضادائمی شورای امنیت سازمان ملل متحد برای نفی تصمیمات ان دارند
indice نشان
indicium نشان
hallmarks نشان
cicatrice نشان
tract نشان
caret نشان
cicatricial نشان
untitled بی نشان
cicatricle نشان
hash mark خط نشان
stamp نشان
hallmark نشان
insigne نشان
trackless بی نشان
plaques نشان
presaged نشان
presage نشان
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com