English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 202 (10 milliseconds)
English Persian
to sit out نشستن بیشتر نشستن از
Search result with all words
outsit بیشتر نشستن از
Other Matches
forward seat حالت نشستن سوارکار روی زین در پرش حالت نشستن سوارکار بر روی زین
perched نشستن
perches نشستن
running aground به گل نشستن
awaited نشستن
seized نشستن
seizes نشستن
to lose ground پس نشستن
recoils پس نشستن
recoiling پس نشستن
recoiled پس نشستن
perching نشستن
recoil پس نشستن
perch نشستن
seize نشستن
to take a chair نشستن
sit نشستن
to give ground پس نشستن
sits نشستن
awaits نشستن
awaiting نشستن
await نشستن
setbacks عقب نشستن
setback عقب نشستن
suppurate چرک نشستن
to lie in a درکمین نشستن
stranding به گل نشستن کشتی
to lie in w درکمین نشستن
take sanctuary بست نشستن
to come to the throne بر تخت نشستن
to fill the chair برکرسی نشستن
to f. the throne برتخت نشستن
to fall back عقب نشستن
throne برتخت نشستن
thrones برتخت نشستن
to a the throne برتخت نشستن
sprawls پهن نشستن
sprawling پهن نشستن
abate فرو نشستن
land بزمین نشستن
land به زمین نشستن
land به گل نشستن کشتی
rankling چرک نشستن
rankles چرک نشستن
rankled چرک نشستن
rankle چرک نشستن
subside فرو نشستن
subsided فرو نشستن
subsides فرو نشستن
to hunker down چمباتمه نشستن
landing نشستن هواپیما
landings نشستن هواپیما
sprawl پهن نشستن
strands به گل نشستن کشتی
strand به گل نشستن کشتی
sag فرو نشستن
sagged فرو نشستن
sags فرو نشستن
sit up راست نشستن
subsiding فرو نشستن
bow out عقب نشستن
ambushed در کمین نشستن
ground بزمین نشستن
ambushes در کمین نشستن
ambushing در کمین نشستن
swamped به گل نشستن قایق
straddle گشاد نشستن
swamping به گل نشستن قایق
dwit koobi نشستن به عقب
straddled گشاد نشستن
to knock back عقب نشستن
straddles گشاد نشستن
sit up <idiom> بیدار نشستن
sitting duck <idiom> بی خیال نشستن
ambush در کمین نشستن
benches بر کرسی نشستن
bench بر کرسی نشستن
to run aground بگل نشستن
to sit up راست نشستن
to take ground بگل نشستن
to take ground بخاک نشستن
hunker down روی پا نشستن
to take the wheel پشت رل نشستن
swamp به گل نشستن قایق
swamps به گل نشستن قایق
insidiate در کمین نشستن
give way عقب نشستن
ground position در خاک نشستن
waylaid درکمین کسی نشستن
slump test ازمایش فرو نشستن
sit idly by <idiom> عین ماست نشستن
to sit on the bench روی نیمکت نشستن
stranding به گل نشستن تصادفی کشتی
landings بزمین نشستن هواپیما
landing بزمین نشستن هواپیما
sit out تا پایان چیزی نشستن
waylaying درکمین کسی نشستن
primer setback عقب نشستن چاشنی
waylays درکمین کسی نشستن
waylay درکمین کسی نشستن
beaches بگل نشستن کشتی
sprawling بی پروا درازکشیدن یا نشستن
sprawls بی پروا درازکشیدن یا نشستن
beach بگل نشستن کشتی
beached بگل نشستن کشتی
sprawl بی پروا درازکشیدن یا نشستن
To come to grief. To be runied. بخاک سیاه نشستن
sprawls گشاد نشستن هرزه روییدن
round out دورزدن هواپیما برای نشستن
sprawl گشاد نشستن هرزه روییدن
To incite someone. زیر پای کسی نشستن
sprawling گشاد نشستن هرزه روییدن
scrawls خط خطی کردن گشاد نشستن
scrawl خط خطی کردن گشاد نشستن
scrawling خط خطی کردن گشاد نشستن
To sit (walk) straight. راست نشستن ( راه رفتن )
scrawled خط خطی کردن گشاد نشستن
clogs به گل نشستن گیر کردن چسبیدن
clogged به گل نشستن گیر کردن چسبیدن
still hunting شکار باروش در کمین نشستن
hatched نصفه در روی تخم نشستن
hatch نصفه در روی تخم نشستن
hatches نصفه در روی تخم نشستن
clog به گل نشستن گیر کردن چسبیدن
to sit under a pre cher پای وعظ واعظی نشستن
grabble پهن نشستن جمع اوری کردن
mump خاموش وعبوس نشستن ترشرو بودن
To accpt the consequences . to face the music . پای لرزش نشستن ( عواقب کاری را پذیرفتن )
to be in the pouts در گوشه ای نشستن و قهر کردن [اصطلاح مجازی]
swatted ضربت سخت خوردن یازدن چمباتمه نشستن
benches روی نیمکت یامسند قضاوت نشستن یانشاندن
bench روی نیمکت یامسند قضاوت نشستن یانشاندن
swat ضربت سخت خوردن یازدن چمباتمه نشستن
swatting ضربت سخت خوردن یازدن چمباتمه نشستن
to have the pout در گوشه ای نشستن و قهر کردن [اصطلاح مجازی]
pewage پولی که بابت نشستن درجاهای خانوادگی یانیمکتهای چندنفری درکلیسامیدهند
deflation port سوپاپ بزرگ در بالای بالن برای خروج هوا هنگام نشستن
squats وزنه برداری یکضرب المانی چمباتمه نشستن زیر وزنه
landing gear چرخ هواپیما که هنگام نشستن هواپیما وزن انراتحمل میکند
squatting وزنه برداری یکضرب المانی چمباتمه نشستن زیر وزنه
squatted وزنه برداری یکضرب المانی چمباتمه نشستن زیر وزنه
squat وزنه برداری یکضرب المانی چمباتمه نشستن زیر وزنه
landing approach مسیر نشستن هواپیما مسیر پیاده شدن به ساحل
clevis bolt پیچ مخصوصی با سر گردشکافدار برای نشستن پیچ گوشتی
landing area منطقه نشستن هواپیما منطقه پیاده شدن به ساحل
parquet محل نشستن اعضا دادگاه در دادسرامحوطه دادگاه
head dip نشستن روی تخته موج وفروبردن سر به موج
putrefying چرک نشستن چرک کردن
putrefies چرک نشستن چرک کردن
putrefy چرک نشستن چرک کردن
putrefied چرک نشستن چرک کردن
You have to watch your diet more [carefully] and get more exercise. شما باید بیشتر به تغذیه خود توجه و بیشتر ورزش بکنید.
bandwidth صفحه تصویرهای با resolution بیشتر پیکسل در فضای بیشتری نمایش میدهد و به ورودی سریع و پهنای بلند بیشتر نیاز دارند
drives چنیدن درایو دیسک متصل بهم با یک کنترولی هوشمند که ازدرایوها برای ذخیره چندین کپی ازدادههای هر درایو برای اطمینان بیشتر تهیه می کنند یا بخش از هر داده روی هر درایو برای سرعت بیشتر
drive چنیدن درایو دیسک متصل بهم با یک کنترولی هوشمند که ازدرایوها برای ذخیره چندین کپی ازدادههای هر درایو برای اطمینان بیشتر تهیه می کنند یا بخش از هر داده روی هر درایو برای سرعت بیشتر
more than بیشتر از
more and more هی بیشتر
furthering بیشتر
furthers بیشتر
further بیشتر
furthered بیشتر
as early aspossible هر چه بیشتر
large adv بیشتر
for the most part بیشتر
it is mostly iron بیشتر
more بیشتر
principally بیشتر
the more بیشتر
the more better the best هر چه بیشتر
mostly بیشتر
mainly بیشتر
as much as possible هر چه بیشتر
rather بیشتر
most people بیشتر مردم
multichannel با بیشتر از یک کانال
the most that i can do بیشتر انها
oddson بیشتر محتمل
better نیکوتر بیشتر
major بیشتر اعظم
nine times out ten بیشتر اوقات
outshone بیشتر درخشیدن
outshining بیشتر درخشیدن
outshines بیشتر درخشیدن
outshine بیشتر درخشیدن
surviver بیشتر عمرکننده
the many بیشتر مردم
to overcomein number بیشتر بودن از
majoring بیشتر اعظم
majored بیشتر اعظم
rather ... than بیشتر ...تا [ترجیحا ... تا]
in the main بیشتر اصلا
more and more بیشتر ازبیشتر
The more the better . هر چه بیشتر بهتر
by superir wisdom با خرد بیشتر
no longer نه بیشتر [زمانی]
better part قسمت بیشتر
no more نه دیگر [بیشتر]
most of them بیشتر انها
further information آگاهی بیشتر
not any more دیگر نه [بیشتر نه]
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com