Dictiornary-Farsi | نشسته | Persian/Farsi English Dictionary انگلیسی فارسی

Total search result: 42 (3 milliseconds)

English	Persian
sedentary	نشسته
sitting	نشسته
sittings	نشسته
sedent	نشسته
sejant	نشسته
soapless	نشسته


Other Matches

sedimentary	ته نشسته
aground	به گل نشسته
sitting position	وضعیت نشسته
fretty	چرک نشسته
sprint start	استارت نشسته
crouch start	استارت نشسته
vega	کرکس نشسته
superannuated	باز نشسته
aground	به خشکی نشسته
aground	بگل نشسته
stranded	بگل نشسته
He was sitting on my left (left side)	طرف چپ من نشسته بود
zazen	پایان استراحت نشسته
Zen	استراحت بحالت نشسته
herculis	بر زانو نشسته راقص
hercules	بر زانو نشسته راقص
Dust has accumulated [settled] on the chairs.	روی صندلی ها خاک نشسته
ambushes	سربازانی که درکمین نشسته اند
She was sitting on my right.	سمت راست من نشسته بود
She was sitting in the corner of the room .	گوشه اتاق نشسته بود
ambushed	سربازانی که درکمین نشسته اند
ambush	سربازانی که درکمین نشسته اند
ambushing	سربازانی که درکمین نشسته اند
saddlefast	محکم روی زین نشسته
valdez	پرت بالانس از حالت نشسته
jackson haines spin	چرخیدن روی یک پا در حالت نشسته
my neighbour at dinner	کسیکه سر ناهار پهلوی من نشسته است
You are a back seat drive.You are on the sidelines.	کنا رگود نشسته یی ومی گی لنگش کن
split lean	پا باز نشسته و تماس سینه ژیمناست با زمین
kieselguhr	سنگ چخماق ته نشسته درساختن دینامیت بکارمیرود
totake	شخص بست نشسته یاپناهنده را دستگیر یا ازاد کردن
he stroked	درعقب کرجی نشسته پارومیزدبدان سام که پاروزنان دیگر .....میزدند
time is the great healer <proverb>	سعدی به روزگاران مهری نشسته بر دل بیرون نمی توان کرد الا به روزگاران
The place was fully packed .	گوش تا گوش آدم نشسته بود
wool in the grease	پشم نشسته پشم تازه چیده
alpha herculis	الفا- زانو زده الفا- بر زانو نشسته