English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 204 (22 milliseconds)
English Persian
reseat نشیمنگاه تازه دادن
reseated نشیمنگاه تازه دادن
reseating نشیمنگاه تازه دادن
reseats نشیمنگاه تازه دادن
Other Matches
new blood <idiom> جان تازه به چیزی دادن ،نیروی تازه یافتن
valve seat reamer جدار تراش نشیمنگاه سوپاپ برقوی نشیمنگاه سوپاپ
replenished ذخیره تازه دادن
reinvigorate نیروی تازه دادن به
replenish ذخیره تازه دادن
revivified نیروی تازه دادن
refreshes نیروی تازه دادن به
revivifies نیروی تازه دادن
revivify نیروی تازه دادن
revivifying نیروی تازه دادن
replenishing ذخیره تازه دادن
furbished صورت تازه دادن به
furbish صورت تازه دادن به
furbishes صورت تازه دادن به
furbishing صورت تازه دادن به
replenishes ذخیره تازه دادن
refresh نیروی تازه دادن به
rejuvenesce زندگی تازه دادن به
refreshed نیروی تازه دادن به
revitalises قدرت و زندگی تازه دادن
revitalized قدرت و زندگی تازه دادن
revitalizes قدرت و زندگی تازه دادن
revitalising قدرت و زندگی تازه دادن
revitalize قدرت و زندگی تازه دادن
revitalised قدرت و زندگی تازه دادن
revitalizing قدرت و زندگی تازه دادن
refreshes نیروی تازه دادن تقویت کردن
rallies نیروی تازه دادن به گرد امدن
rallied نیروی تازه دادن به گرد امدن
rally نیروی تازه دادن به گرد امدن
refresh نیروی تازه دادن تقویت کردن
refreshed نیروی تازه دادن تقویت کردن
refinish صیقل یا رنگ و روغن تازه دادن به
reincarnate تجسم یا زندگی تازه دادن حلول کردن
wind سمت وزش باد فرصت دادن به اسب برای تازه کردن نفس
winds سمت وزش باد فرصت دادن به اسب برای تازه کردن نفس
enactory دربردارنده مقر رات) تازه برقرارکننده حقوق تازه
new coined تازه بنیاد تازه سکه زده
seated نشیمنگاه
rests نشیمنگاه
rest نشیمنگاه
seats نشیمنگاه
seat نشیمنگاه
capstan نشیمنگاه
valve seat نشیمنگاه سوپاپ
roosts نشیمنگاه پرنده
seated نشیمنگاه مسند
common-house نشیمنگاه صومعه
seats نشیمنگاه مسند
roost نشیمنگاه پرنده
roosted نشیمنگاه پرنده
roosting نشیمنگاه پرنده
seat نشیمنگاه مسند
revived دوباره دایر شدن دوباره رواج پیدا کردن نیروی تازه دادن
revives دوباره دایر شدن دوباره رواج پیدا کردن نیروی تازه دادن
revive دوباره دایر شدن دوباره رواج پیدا کردن نیروی تازه دادن
window seats صندلی یا نشیمنگاه لب پنجره
window seat صندلی یا نشیمنگاه لب پنجره
thwart نشیمنگاه عرضی قایق
thwarted نشیمنگاه عرضی قایق
newlywed تازه داماد تازه عروس
valve seat grinder دستگاه پرداخت نشیمنگاه سوپاپ
sliding seat نشیمنگاه متحرک در قایق مسابقه
hobbledehoy کره اسبی که تازه بالغ شده ادم تازه بالغ
seated وضع بدن ژیمناست روی اسباب با تکیه روی نشیمنگاه
seats وضع بدن ژیمناست روی اسباب با تکیه روی نشیمنگاه
seat وضع بدن ژیمناست روی اسباب با تکیه روی نشیمنگاه
valve seat insert مدخل نشست سوپاپ نشیمنگاه سوپاپ
reduce تحویل دادن کاهش دادن تنزل دادن تقلیل دادن
reducing تحویل دادن کاهش دادن تنزل دادن تقلیل دادن
reduces تحویل دادن کاهش دادن تنزل دادن تقلیل دادن
post glacial تازه
new born تازه
scions تازه
scion تازه
newfashioned تازه
brand new تر و تازه
newfangled مد تازه
young تازه
dewy تازه
new تازه
younger تازه
freshest تازه
new-laid تازه
dewiest تازه
dewier تازه
greenest تازه
inchoative تازه
green تازه
fresh- تازه
new laid تازه
new fallen تازه
new fashioned تازه
up to date تازه
up-to-date تازه
recent تازه
red hot تازه
modern تازه
the new world تازه
fresh تازه
newest تازه
newer تازه
mint a mint condition تازه تازه
new- تازه
renewed تازه
new laid تازه گذاشته
new-laid تازه گذاشته
fresh تازه کردن
recruits کارمند تازه
recruiting کارمند تازه
freshest تازه کردن
neoteric جدید تازه
fresh- تازه کردن
neocortex قشر تازه مخ
brides تازه عروس
recruits تازه سرباز
new come تازه امده
recent development بسط تازه
recension چاپ تازه
new blown تازه شگفته
convert تازه کیش
new come تازه رسیده
new comer تازه وارد
converted تازه کیش
converts تازه کیش
newcomer تازه وارد
new built تازه ساخت
new built تازه ساز
refresher تازه کننده
reprinted چاپ تازه
reprinting چاپ تازه
regeneracy تولد تازه
reprints چاپ تازه
new clown تازه شکفته
reprint چاپ تازه
brand-new بکلی نو یا تازه
new buit تازه ساخت
new buit تازه ساز
newcomers تازه وارد
novices تازه کار
converting تازه کیش
reappraisals ارزیابی تازه
recruit تازه سرباز
recruit کارمند تازه
recruited تازه سرباز
recruited کارمند تازه
revised edition چاپ تازه
new arrived تازه رسیده
recruiting تازه سرباز
reappraisal ارزیابی تازه
new jerusalem اورشلیم تازه
novice تازه کار
new employees کارمندان تازه
new fallen snow برف تازه
refreshingly تازه کننده
refreshing تازه کننده
renewals تازه سازی
renewal تازه سازی
beginners تازه کار
new fledged تازه پر در اورده
beginner تازه کار
neoteric نویسنده تازه
green concrete بتن تازه
freshening تازه کردن
freshened تازه کردن
freshen تازه کردن
to bring in تازه اوردن
recuperation نیروی تازه
recuperation رمق تازه
young ice یخ تازه بسته
settlor مهاجر تازه
freshens تازه کردن
settlers مهاجر تازه
green crop علف تازه
green old wound زخم تازه
verdured تازه سرسبز
immigrants تازه وارد
immigrant تازه وارد
novitiate تازه کار
settler مهاجر تازه
far out تازه و غیرسنتی
junior زودتر تازه تر
sup.latest or last تازه گذشته
What is new? What is cooking ? تازه چه خبر ؟
juvenescent تازه جوان
span new کاملا تازه
span new خیلی تازه
carechumen تازه وارد
refreshment تازه سازی
greener تازه کار
sucking تازه کار
juniors زودتر تازه تر
birdegroom تازه داماد
bran new بکلی نو یا تازه
ordinee شماش تازه
tenderfoot تازه کار
jackleg تازه کار
rookie تازه کار
rookies تازه کار
refreshments تازه سازی
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com