Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (9 milliseconds)
English
Persian
true meridian
نصف النهار واقعی
Other Matches
cambridge equation
نشان میدهند . یعنی پول واقعی برابراست با طول متوسط دورهای که هر واحدپول بین دو معامله نگهداری میشود ضرب در درامد واقعی K =
pigou effect
اثر مانده واقعی اثر کاهش سطح قیمت ها برروی مصرف که بر اساس این اثر با کاهش سطح قیمت ها و در نتیجه بالا رفتن عرضه واقعی پول و افزایش ارزش واقعی ثروت مصرف نیز افزایش خواهد یافت
absolute altimeter
ارتفاع سنج یا فرازیابی که ارتفاع واقعی یا فاصله واقعی هواپیما را از زمین نشان میدهد
post meridiem
پس از نصف النهار
meridian
نصف النهار
line of longitude
نصف النهار
meridian
خط نصف النهار
celestial equator
معدل النهار
meridians
خط نصف النهار
meridians
نصف النهار
geographical meridian
نصف النهار جغرافیایی
meridians
خطوط نصف النهار
celestial meridian
نصف النهار اسمانی
celestial meridian
نصف النهار سماوی
greenwich meridian
نصف النهار گرینویچ
greenwich meridian
نصف النهار گرینیچ
meridians
مدار نصف النهار
upper branch of meridian
نصف النهار برین
meridian
مدار نصف النهار
prime meridian
نصف النهار مبداء
prime meridian
نصف النهار مبدا
meridian
خطوط نصف النهار
prime meridian
نصف النهار گرینویچ
magnetic meridian
نصف النهار مغناطیسی
lower branch of meridian
نصف النهار زیرین
ante meridiem
پیش از نصف النهار
reduction to the meridian
تعدیل به نصف النهار
postmeridian
وابسته به بعد ازنصف النهار
hour circle
نصف النهار حلقه مدرج
prime meridian
نصف النهار مبداء یا گرینویچ
architecture proper
معماری بمعنی واقعی کلمه معماری واقعی
magnetic meridians
دوایر نیمروز معناطیسی نصف النهار مغناطیسی
time zone
منطقه جغرافیایی دارای ساعت یا نصف النهار معینی
time zones
منطقه جغرافیایی دارای ساعت یا نصف النهار معینی
The real problem is not whether machines think but whether men do.
مشکل واقعی این نیست که آیا ماشین ها فکر می کنند یا خیر مشکل واقعی این است که آیا انسان فکر می کند یا خیر.
greenwich hour angle
زاویه ساعتی بین نصف النهارسماوی گرینویچ و نصف النهار محل
essential
واقعی
very
واقعی
essentials
واقعی
factually
واقعی
factual
واقعی
literal
واقعی
lifelike
واقعی
veridical
واقعی
unfeigned
واقعی
true life
واقعی
ex post saving
واقعی
ex post
واقعی
actuals
واقعی
positive
واقعی
actual
واقعی
veracious
واقعی
card-carrying
واقعی
right
واقعی
objectives
واقعی
objective
واقعی
veritable
واقعی
righting
واقعی
concrete
: واقعی
virtual
واقعی
righted
واقعی
McCoy
واقعی
real
واقعی
real anxiety
اضطراب واقعی
real memory
حافظه واقعی
real mode
حالت واقعی
actual income
درامد واقعی
actualize
واقعی کردن
true complement
متمم واقعی
realising
واقعی کردن
real numbers
اعداد واقعی
actual key
کلید واقعی
actual load
بار واقعی
actual loss
زیان واقعی
actual parameter
پارامتر واقعی
actual price
قیمت واقعی
actual saving
پس انداز واقعی
actual self
خود واقعی
actual velocity
سرعت واقعی
real income
درامد واقعی
real fluid
سیال واقعی
genuine
واقعی حقیقی
realize
واقعی کردن
realized
واقعی کردن
realizes
واقعی کردن
realizing
واقعی کردن
jisen
مبارزه واقعی
truest
واقعی حقیقی
truer
واقعی حقیقی
true
واقعی حقیقی
actual argument
نشانوند واقعی
out of pocket expenses
هزینه واقعی
objective data
دادههای واقعی
incidental expenses
هزینههای واقعی
real score
نمره واقعی
real sector
بخش واقعی
real earnings
درامدهای واقعی
real costs
هزینههای واقعی
real capital
سرمایه واقعی
real
واقعی موجود
real assets
دارائیهای واقعی
real address
آدرس واقعی
real wage
مزد واقعی
historical costs
هزینه واقعی
real value
ارزش واقعی
real storage
انباره واقعی
objective value
ارزش واقعی
matter-of-fact
بطور واقعی
put into practice
واقعی کردن
make a reality
واقعی کردن
very
واقعی فعلی
fulfill
[American]
واقعی کردن
carry out
واقعی کردن
bring inbeing
واقعی کردن
nominal
غیر واقعی
accomplish
واقعی کردن
unrealistic
غیر واقعی
unrealistically
غیر واقعی
put into effect
واقعی کردن
bring into being
واقعی کردن
down to earth
حقیقی واقعی
down-to-earth
حقیقی واقعی
insubstantial
غیر واقعی
make something happen
واقعی کردن
carry into effect
واقعی کردن
put inpractice
واقعی کردن
put ineffect
واقعی کردن
implement
واقعی کردن
carry ineffect
واقعی کردن
actualize
واقعی کردن
actualise
[British]
واقعی کردن
matter of fact
بطور واقعی
life size
اندازه واقعی
life-size
اندازه واقعی
realised
واقعی کردن
practical
واقعی کارازموده
practicals
واقعی کارازموده
true power
توان واقعی
realises
واقعی کردن
actual address
نشانی واقعی
true form
فرم واقعی
actual cost
هزینه واقعی
actual damage
خسارت واقعی
true complement
مکمل واقعی
actual expenses
مخارج واقعی
true slump
نشست واقعی
execute
واقعی کردن
never-never land
غیر واقعی
true north
شمال واقعی
unreal
غیر واقعی
never-never
غیر واقعی
true vertical
قائم واقعی
airy-fairy
غیر واقعی
pepper corn rent
اجاره غیر واقعی
real McCoy
<idiom>
چیز واقعی واصیل
in the clouds
<idiom>
دور از زندگی واقعی
real national income
درامد ملی واقعی
real rate of interest
نرخ بهره واقعی
pragmatize
واقعی نشان دادن
real will
نظریه اراده واقعی
real interest rate
نرخ بهره واقعی
real money supply
عرضه واقعی پول
real purchasing power
قدرت خرید واقعی
index of real wages
شاخص دستمزدهای واقعی
home whistle
امتیاز واقعی یا فرضی
in the p sense of the word
بمعنی واقعی کلمه
real balance effect
اثر مانده واقعی
false
ساختگی غیر واقعی
inesse
دارای هستی واقعی
unreal
غیر واقعی خیالی
ideal
مطابق نمونه واقعی
conductance
مقدار هدایت واقعی
ideals
مطابق نمونه واقعی
actual velocity of ground water
سرعت واقعی اب زیرزمینی
actual instruction
دستور العمل واقعی
objectively
بطور واقعی یا خارجی
actual investment
سرمایه گذاری واقعی
real investment
سرمایه گذاری واقعی
no par
بدون ارزش واقعی
actual neurosis
روان رنجوری واقعی
real gross national product
تولید ناخالص ملی واقعی
entitative
واقعی مربوط بوجودخارجی چیزی
abstracting
جوهرگرفتن از عاری ازکیفیات واقعی
actual decimal point
نقطه یا ممیز اعشاری واقعی
incidence
تعلق واقعی مالیات مشمولیت
abstracts
جوهرگرفتن از عاری ازکیفیات واقعی
actual carrier
موسسه حمل و نقل واقعی
to look like the real thing
مانند چیزی واقعی بودن
substantive
دارای ماهیت واقعی حقیقی
abstract
جوهرگرفتن از عاری از کیفیات واقعی
sterling
فاهر وباطن یکی واقعی
undervalues
کمتر از ارزش واقعی تخمین زدن
abstractionism
مکتبی که از کیفیات واقعی هنر دوراست
undervalue
کمتر از ارزش واقعی تخمین زدن
overcapitalize
بیش ازاندازه واقعی براورد کردن
over estimate
بیش ازاندازه واقعی بها گذاشتن بر
to put it on
پیش از اندازه واقعی نشان دادن
undervaluing
کمتر از ارزش واقعی تخمین زدن
underlet
کمتر از ارزش واقعی اجاره دادن
see things
<idiom>
چیزهای غیر واقعی راتصور کردن
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com