Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 148 (2 milliseconds)
English
Persian
staff supervision
نظارت ستادی
Other Matches
staff estimate
براورد ستادی
staff duty
وفیفه ستادی
staff study
بررسی ستادی
e hour
وقت ستادی
staff coordination
هماهنگی ستادی
staff section
بخش ستادی
staff duty
کار ستادی
staff duty
ماموریت ستادی
staff
پرسنل ستاد ستادی
directorates
هیئت مدیره ستادی
directorate
هیئت مدیره ستادی
staffed
پرسنل ستاد ستادی
staffs
پرسنل ستاد ستادی
staff section
قسمت ستادی دسته سمبه
e hour
وقت مخصوص اجرای عملیات ستادی
staffing guide
کتاب راهنمای پرسنل ستاد یاکتاب راهنمای انتخاب وتشکیل پرسنل ستادی
superintendency
نظارت
controls
نظارت
inspection
نظارت
proctorship
نظارت
superintendence
نظارت
helm
نظارت
supervision
نظارت
controlling
نظارت
intendancy
نظارت
control
نظارت
surveillance
نظارت
controllership
نظارت
controlment
نظارت
monitoring
نظارت
helms
نظارت
presidency
نظارت
stewardship
نظارت
governance
نظارت
inspection certificate
گواهی نظارت
foreign exchange control
نظارت بر ارز
government control
نظارت دولتی
exchange control
نظارت ارز
superintends
نظارت کردن بر
controllable
قابل نظارت
superintending
نظارت کردن بر
control of resources
نظارت بر منابع
bailiwick
مباشرت نظارت
invigilation
نظارت درامتحانات
administer
نظارت کردن
budgetary control
نظارت بودجهای
inspection clause
ماده نظارت
close supervision
نظارت نزدیک
close supervision
نظارت مستقیم
monetary control
نظارت پولی
inspection clause
بند نظارت
qualitative controls
نظارت کیفی
span of control
حوزه نظارت
control equipment
ابزار نظارت
supervision
نظارت کردن
fiscal control
نظارت مالی
superintended
نظارت کردن بر
surveillance camera
دوربین نظارت
closed-circuit camera
دوربین نظارت
inspector
نظارت کننده
inspectors
نظارت کننده
CCTV camera
دوربین نظارت
uncontrollable
غیرقابل نظارت
control
نظارت کردن
stewardship
نظارت خرج
uncontrollably
غیرقابل نظارت
monitor
نظارت کردن
security camera
دوربین نظارت
monitored
نظارت کردن
observation camera
دوربین نظارت
monitors
نظارت کردن
direct
نظارت کردن
directed
نظارت کردن
directs
نظارت کردن
controlling
نظارت کردن
supervisor state
وضعیت نظارت
supervises
نظارت کردن
supervisor state
حالت نظارت
supervising
نظارت کردن
superintend
نظارت کردن بر
supervised
نظارت کردن
controls
نظارت کردن
supervise
نظارت کردن
regulated monopoly
انحصار نظارت شده
managed money
پول نظارت شده
in the charge of
<idiom>
تحت مراقب یا نظارت
control
نظارت و ممیزی کردن
watched
بر کسی نظارت کردن
watches
بر کسی نظارت کردن
watching
بر کسی نظارت کردن
invigilating
در امتحان نظارت کردن
invigilates
در امتحان نظارت کردن
controlling
نظارت و ممیزی کردن
invigilated
در امتحان نظارت کردن
invigilate
در امتحان نظارت کردن
controls
بازرسی نظارت جلوگیری
watch
بر کسی نظارت کردن
election supervisory council
انجمن نظارت بر انتخابات
controls
نظارت و ممیزی کردن
controlling
بازرسی نظارت جلوگیری
election supervisor council
انجمن نظارت بر انتخابات
control
بازرسی نظارت جلوگیری
security monitoring
نظارت یا مراقبت تامینی یاحفافتی
to keep under control
تحت نظارت نگه داشتن
wardship
تحت سرپرستی یا نظارت بودن
head quarters
برج نظارت مرکز کار
watcher
کسیکه پاسداری و نظارت میکند
watchers
کسیکه پاسداری و نظارت میکند
under secretary
زیر نظارت دبیر کل معاون وزیر
they are under serveillance
انهارا نظارت میکنند انهارامی پایند
progress chaser
کسیکه برپیشرفت کار نظارت میکند
municipalist
طرفدار نظارت یا اقدامات شهر داری
movement control
کنترل حرکات و نظارت برحرکت یکانها
state midicine
سیستم پزشکی تحت نظارت دولت
to have someone
[something]
under
[close]
scrutiny
کسی
[چیزی]
را با دقت آزمودن
[نظارت کردن]
slave driver
نظارت کننده بر کار برده ها کارفرمای سخت گیر
slave drivers
نظارت کننده بر کار برده ها کارفرمای سخت گیر
e c s c (european coal & steel commissio
لوکزامبورگ و هلندکه وفیفه اش نظارت برتولید و فروش ذغالسنگ وفولاد است
crown colony
بعضی از کلنیهای ممالک مشترک المنافع انگلیس که مقام سلطنت بر انها نظارت دارد
sheriffs
نماینده رسمی دولت در یک ناحیه که ماموراجرای قوانین و انجام امورقضایی و نظارت بر انتخابات است
sheriff
نماینده رسمی دولت در یک ناحیه که ماموراجرای قوانین و انجام امورقضایی و نظارت بر انتخابات است
line chief
افسرجزء نیروی هوایی که درفرود امدن وبرخاستن هواپیمادرخطوط هوایی نظارت میکند
supervisory
وابسته به نظارت وسرپرستی وابسته به برنگری
supervisory
مربوط به نظارت مربوط به نافر امور
supervise
نظارت یا مباشرت کردن سرپرستی کردن
superintending
ریاست یا نظارت کردن بر اداره کردن
superintend
ریاست یا نظارت کردن بر اداره کردن
supervises
نظارت یا مباشرت کردن سرپرستی کردن
supervised
نظارت یا مباشرت کردن سرپرستی کردن
superintended
ریاست یا نظارت کردن بر اداره کردن
superintends
ریاست یا نظارت کردن بر اداره کردن
supervising
نظارت یا مباشرت کردن سرپرستی کردن
control
نظارت کردن تنظیم کردن
proctor
نظارت کردن بازرسی کردن
monitors
بازبینی کردن نظارت کردن
monitored
بازبینی کردن نظارت کردن
monitor
بازبینی کردن نظارت کردن
controlling
نظارت کردن تنظیم کردن
administers
نظارت کردن وصایت کردن
controls
نظارت کردن تنظیم کردن
administered
نظارت کردن وصایت کردن
to a upon
نظارت کردن وصایت کردن
administering
نظارت کردن وصایت کردن
central treaty organization
پاکستان وترکیه که ایالات متحده امریکانیز در ان نظارت دارد و درمانورهایش شرکت میکند .این سازمان به سال 9591تاسیس یافته و دو سازمان دفاعی دیگر غرب یعنی Natoو Seato را به هم متصل میکند
communication security monitoring
کنترل تامین مخابراتی نظارت در امر تامین مخابراتی
off one's hands
بیرون از اختیار شخص بیرون از نظارت شخص
exchange control
نظارت دولت بر مبادله ارز کنترل مبادله ارز توسط دولت
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com