Dictiornary-Farsi | نظارت مالی | Persian/Farsi English Dictionary انگلیسی فارسی

Total search result: 201 (2 milliseconds)

English	Persian
fiscal control	نظارت مالی


Other Matches

fiscal drag	اثر کند کنندگی مالی هنگامیکه سیاست مالی نتواندرشد اقتصادی را حفظ نماید .
financial statement	صورت مالی گزارش مالی
quando acciderint	وقتی مدیرترکه در مقابل غرماء متوفی به دفاع در دست نبودن مالی از متوفی متوسل میشودمحکمه با صدور حکمی باعنوان بالا مقرر می دارد که هر گاه مالی از متوفی بدست اید باید به غرماء داده شود
cere	موم مالی کردن یا روغن مالی کردن
inspection	نظارت
superintendence	نظارت
superintendency	نظارت
controlling	نظارت
control	نظارت
controls	نظارت
helm	نظارت
helms	نظارت
supervision	نظارت
presidency	نظارت
controllership	نظارت
controlment	نظارت
governance	نظارت
intendancy	نظارت
proctorship	نظارت
stewardship	نظارت
monitoring	نظارت
surveillance	نظارت
government control	نظارت دولتی
monetary control	نظارت پولی
invigilation	نظارت درامتحانات
monitors	نظارت کردن
inspection clause	ماده نظارت
inspection certificate	گواهی نظارت
inspection clause	بند نظارت
supervising	نظارت کردن
qualitative controls	نظارت کیفی
supervises	نظارت کردن
foreign exchange control	نظارت بر ارز
monitored	نظارت کردن
budgetary control	نظارت بودجهای
bailiwick	مباشرت نظارت
surveillance camera	دوربین نظارت
superintend	نظارت کردن بر
superintended	نظارت کردن بر
superintending	نظارت کردن بر
closed-circuit camera	دوربین نظارت
administer	نظارت کردن
security camera	دوربین نظارت
close supervision	نظارت نزدیک
CCTV camera	دوربین نظارت
exchange control	نظارت ارز
monitor	نظارت کردن
observation camera	دوربین نظارت
controllable	قابل نظارت
control of resources	نظارت بر منابع
control equipment	ابزار نظارت
close supervision	نظارت مستقیم
superintends	نظارت کردن بر
supervised	نظارت کردن
directed	نظارت کردن
uncontrollable	غیرقابل نظارت
supervisor state	وضعیت نظارت
controls	نظارت کردن
controlling	نظارت کردن
inspector	نظارت کننده
direct	نظارت کردن
inspectors	نظارت کننده
supervision	نظارت کردن
supervisor state	حالت نظارت
directs	نظارت کردن
uncontrollably	غیرقابل نظارت
supervise	نظارت کردن
stewardship	نظارت خرج
span of control	حوزه نظارت
staff supervision	نظارت ستادی
control	نظارت کردن
election supervisor council	انجمن نظارت بر انتخابات
control	نظارت و ممیزی کردن
control	بازرسی نظارت جلوگیری
in the charge of <idiom>	تحت مراقب یا نظارت
controls	نظارت و ممیزی کردن
watch	بر کسی نظارت کردن
watched	بر کسی نظارت کردن
watches	بر کسی نظارت کردن
watching	بر کسی نظارت کردن
invigilating	در امتحان نظارت کردن
invigilates	در امتحان نظارت کردن
managed money	پول نظارت شده
controlling	بازرسی نظارت جلوگیری
controlling	نظارت و ممیزی کردن
election supervisory council	انجمن نظارت بر انتخابات
invigilate	در امتحان نظارت کردن
regulated monopoly	انحصار نظارت شده
invigilated	در امتحان نظارت کردن
controls	بازرسی نظارت جلوگیری
security monitoring	نظارت یا مراقبت تامینی یاحفافتی
watcher	کسیکه پاسداری و نظارت میکند
wardship	تحت سرپرستی یا نظارت بودن
watchers	کسیکه پاسداری و نظارت میکند
to keep under control	تحت نظارت نگه داشتن
head quarters	برج نظارت مرکز کار
municipalist	طرفدار نظارت یا اقدامات شهر داری
progress chaser	کسیکه برپیشرفت کار نظارت میکند
state midicine	سیستم پزشکی تحت نظارت دولت
movement control	کنترل حرکات و نظارت برحرکت یکانها
under secretary	زیر نظارت دبیر کل معاون وزیر
they are under serveillance	انهارا نظارت میکنند انهارامی پایند
to have someone [something] under [close] scrutiny	کسی [چیزی] را با دقت آزمودن [نظارت کردن]
slave driver	نظارت کننده بر کار برده ها کارفرمای سخت گیر
slave drivers	نظارت کننده بر کار برده ها کارفرمای سخت گیر
fiscal	مالی
accounting classification	کد مالی
pecuniary	مالی
monetary	مالی
financial	مالی
financing	مالی
finances	مالی
financed	مالی
finance	مالی
e c s c (european coal & steel commissio	لوکزامبورگ و هلندکه وفیفه اش نظارت برتولید و فروش ذغالسنگ وفولاد است
financial ability	تمکن مالی
self support	استقلال مالی
rough usage	دست مالی
pecuniary penalty	مجازات مالی
non pecuniary	غیر مالی
roughcast	گل مالی شده
felting	نمد مالی
finance house	موسسه مالی
financial affairs	امور مالی
finance officer	افسر مالی
financial adviser	مشاور مالی
finance markets	بازارهای مالی
sparge	گل مالی کردن
committee of ways and means	کمیسیون مالی
spiel	شیره مالی
Mali	کشور مالی
unction	روغن مالی
taction	دست مالی
sustention	استعانت مالی
sustentation	استعانت مالی
embrocation	روغن مالی
embrocations	روغن مالی
subvention	کمک مالی
subsidization	کمک مالی
chamberlain	نافر مالی
chamberlains	نافر مالی
financial assets	دارائیهای مالی
financial assets	موجودی مالی
fiscally	ازلحاظ مالی
financial period	دوره مالی
financial plan	برنامه مالی
financial policy	سیاست مالی
financial position	وضعیت مالی
financial relations	روابط مالی
financial secretary	مشاور مالی
in low water	در تنگی مالی
illinition	روغن مالی
financial status	وضع مالی
fund	اعتبار مالی
fiscal control	کنترل مالی
fiscal policy	سیاست مالی
financial management	مدیریت مالی
financial bill	لایحه مالی
financial budget	بودجه مالی
financial capital	سرمایه مالی
financial centers	مراکز مالی
financial circles	محافل مالی
financial crisis	بحران مالی
judgment debt	محکوم به مالی
financial data	اطلاعات مالی
financial e.	متخصص مالی
financial expenses	هزینههای مالی
financial feasibility	امکان مالی
financial intermediary	واسطه مالی
inunction	روغن مالی
financial inventory	ذخایر مالی
funded	اعتبار مالی
slobbery	لجن مالی
financial years	سال مالی
fiscal year	سال مالی
fiscal years	سال مالی
fiscal years	دوره مالی
financial year	سال مالی
fiscal	سال مالی
subsidy	کمک مالی
padding	لگد مالی
financially	از نظر مالی
mart	بازار مالی
financiers	متخصص مالی
financial market	بازار مالی
snow job	ماست مالی
anointment	پماد مالی
financier	متخصص مالی
subsidies	کمکهای مالی
waxing	موم مالی
crediting	اعتبار مالی
credited	اعتبار مالی
capital commitment	تعهدات مالی
fiscal year	دوره مالی
credit	اعتبار مالی
credits	اعتبار مالی
salvaged	مالی را از خطرنجات دادن
tools of fiscal policy	ابزار سیاست مالی
means test	سنجش استطاعت مالی
scrabbles	دست مالی کردن