English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 204 (15 milliseconds)
English Persian
inspector نظارت کننده
inspectors نظارت کننده
Search result with all words
slave driver نظارت کننده بر کار برده ها کارفرمای سخت گیر
slave drivers نظارت کننده بر کار برده ها کارفرمای سخت گیر
Other Matches
controlling نظارت
superintendence نظارت
inspection نظارت
proctorship نظارت
controls نظارت
presidency نظارت
helms نظارت
intendancy نظارت
controlment نظارت
controllership نظارت
surveillance نظارت
supervision نظارت
control نظارت
helm نظارت
governance نظارت
superintendency نظارت
stewardship نظارت
monitoring نظارت
inspection certificate گواهی نظارت
monitors نظارت کردن
monitored نظارت کردن
supervised نظارت کردن
monitor نظارت کردن
supervise نظارت کردن
supervision نظارت کردن
exchange control نظارت ارز
inspection clause بند نظارت
inspection clause ماده نظارت
superintend نظارت کردن بر
superintended نظارت کردن بر
staff supervision نظارت ستادی
supervising نظارت کردن
monetary control نظارت پولی
superintending نظارت کردن بر
administer نظارت کردن
supervises نظارت کردن
supervisor state حالت نظارت
supervisor state وضعیت نظارت
qualitative controls نظارت کیفی
controls نظارت کردن
uncontrollable غیرقابل نظارت
uncontrollably غیرقابل نظارت
invigilation نظارت درامتحانات
stewardship نظارت خرج
close supervision نظارت مستقیم
CCTV camera دوربین نظارت
observation camera دوربین نظارت
security camera دوربین نظارت
surveillance camera دوربین نظارت
closed-circuit camera دوربین نظارت
close supervision نظارت نزدیک
government control نظارت دولتی
superintends نظارت کردن بر
bailiwick مباشرت نظارت
direct نظارت کردن
directed نظارت کردن
directs نظارت کردن
controllable قابل نظارت
control of resources نظارت بر منابع
span of control حوزه نظارت
control equipment ابزار نظارت
foreign exchange control نظارت بر ارز
control نظارت کردن
fiscal control نظارت مالی
controlling نظارت کردن
budgetary control نظارت بودجهای
in the charge of <idiom> تحت مراقب یا نظارت
controlling بازرسی نظارت جلوگیری
invigilating در امتحان نظارت کردن
invigilate در امتحان نظارت کردن
watches بر کسی نظارت کردن
watch بر کسی نظارت کردن
watched بر کسی نظارت کردن
regulated monopoly انحصار نظارت شده
managed money پول نظارت شده
watching بر کسی نظارت کردن
control بازرسی نظارت جلوگیری
election supervisor council انجمن نظارت بر انتخابات
election supervisory council انجمن نظارت بر انتخابات
controls بازرسی نظارت جلوگیری
control نظارت و ممیزی کردن
invigilated در امتحان نظارت کردن
controlling نظارت و ممیزی کردن
invigilates در امتحان نظارت کردن
controls نظارت و ممیزی کردن
corrector جبرانگر تعدیل کننده تصحیح کننده تنظیم کننده
wardship تحت سرپرستی یا نظارت بودن
to keep under control تحت نظارت نگه داشتن
security monitoring نظارت یا مراقبت تامینی یاحفافتی
watcher کسیکه پاسداری و نظارت میکند
watchers کسیکه پاسداری و نظارت میکند
head quarters برج نظارت مرکز کار
municipalist طرفدار نظارت یا اقدامات شهر داری
they are under serveillance انهارا نظارت میکنند انهارامی پایند
under secretary زیر نظارت دبیر کل معاون وزیر
movement control کنترل حرکات و نظارت برحرکت یکانها
state midicine سیستم پزشکی تحت نظارت دولت
progress chaser کسیکه برپیشرفت کار نظارت میکند
to have someone [something] under [close] scrutiny کسی [چیزی] را با دقت آزمودن [نظارت کردن]
e c s c (european coal & steel commissio لوکزامبورگ و هلندکه وفیفه اش نظارت برتولید و فروش ذغالسنگ وفولاد است
sheriff نماینده رسمی دولت در یک ناحیه که ماموراجرای قوانین و انجام امورقضایی و نظارت بر انتخابات است
sheriffs نماینده رسمی دولت در یک ناحیه که ماموراجرای قوانین و انجام امورقضایی و نظارت بر انتخابات است
crown colony بعضی از کلنیهای ممالک مشترک المنافع انگلیس که مقام سلطنت بر انها نظارت دارد
altitude/height hold متوقف کننده سقف پروازهواپیما محدود کننده خودکارارتفاع پرواز هواپیما
inhibitor کنترل کننده سوزش خرج موشک ممانعت کننده ازاشتعال
marshaller هدایت کننده به محل تجمع جمع اوری کننده یکان
propounder ابراز کننده یا مطرح کننده وصیت نامه در دادگاه امورحسبی
line chief افسرجزء نیروی هوایی که درفرود امدن وبرخاستن هواپیمادرخطوط هوایی نظارت میکند
quick disconnect coupling کوپلینگی برای لولههای ی سیالات دارای دریچههای مسدود کننده و اجزاء اب بندی- کننده
sensor گیرنده یادریافت کننده خاطرات حسی ضبط کننده
primer وسیله به کار اندازنده مشتعل کننده گرم کننده
primers وسیله به کار اندازنده مشتعل کننده گرم کننده
homogeneous computer network یچ کننده و توزیع کننده که همه کانالهای داده آن از پروتکل و نرخ ارسال یکسان استفاده می کنند
changer دواتصال کننده که اتصال کننده مادگی را به نری
steam fitter نصب کننده وتعمیر کننده لولههای بخار
makgi boowi نقاط حمله کننده و دفاع کننده تکواندو
detonator منفجر کننده مشتعل کننده چاشنی منفجرکننده
detonators منفجر کننده مشتعل کننده چاشنی منفجرکننده
interceptors هواپیمای رهگیری کننده استراق سمع کننده
interceptor هواپیمای رهگیری کننده استراق سمع کننده
vasomotor اعصاب تنگ کننده وگشاد کننده رگها
del credere وصول کننده مطالبات تضمین کننده طلبها
distractive گیج کننده برگرداننده یا اشغال کننده فکر
search jammer تولید کننده پارازیت در انتن رادار وسیله جلوگیری کننده از تجسس رادار وسیله جلوگیری کننده از مراقبت
supervise نظارت یا مباشرت کردن سرپرستی کردن
supervisory مربوط به نظارت مربوط به نافر امور
superintending ریاست یا نظارت کردن بر اداره کردن
superintended ریاست یا نظارت کردن بر اداره کردن
superintend ریاست یا نظارت کردن بر اداره کردن
supervising نظارت یا مباشرت کردن سرپرستی کردن
supervised نظارت یا مباشرت کردن سرپرستی کردن
supervisory وابسته به نظارت وسرپرستی وابسته به برنگری
superintends ریاست یا نظارت کردن بر اداره کردن
supervises نظارت یا مباشرت کردن سرپرستی کردن
expostulator سرزنش کننده نصیحت کننده باسرزنش
claqueur تشویق کننده [یا هو کننده] استخدام شده
prepossessing مجذوب کننده جلب توجه کننده
sprining charge خرج چال کننده یا گود کننده
suppressive خنثی کننده اتش سرکوب کننده
padding پنهان کننده یااستتار کننده پیامها
controlling نظارت کردن تنظیم کردن
control نظارت کردن تنظیم کردن
monitor بازبینی کردن نظارت کردن
proctor نظارت کردن بازرسی کردن
monitored بازبینی کردن نظارت کردن
administered نظارت کردن وصایت کردن
monitors بازبینی کردن نظارت کردن
administers نظارت کردن وصایت کردن
administering نظارت کردن وصایت کردن
controls نظارت کردن تنظیم کردن
to a upon نظارت کردن وصایت کردن
stop order دستور عدم پرداخت از طرف صادر کننده سند مالی به مرجع پرداخت کننده
astigmatizer وسیله استیگمات کننده وسیله تقویت کننده مسافت یاب برای دیدن نور کم در شب
designative اشاره کننده تعیین کننده
supplicant درخواست کننده تضرع کننده
transmitter منتقل کننده مخابره کننده
preventive حفافت کننده جلوگیری کننده
venerator تکریم کننده ستایش کننده
transmitters منتقل کننده مخابره کننده
practicer تمرین کننده مشق کننده
vibrator ارتعاش کننده نوسان کننده
gesticulant اشاره کننده وحرکت کننده
oppressive خورد کننده ناراحت کننده
discriminant تفکیک کننده جدا کننده
divider جدا کننده تقسیم کننده
vibrators ارتعاش کننده نوسان کننده
homager تجلیل کننده کرنش کننده
supplicants درخواست کننده تضرع کننده
cogitator اندیشه کننده مطالعه کننده
sniffy افهار تنفر کننده فن فن کننده
prosecutors پیگرد کننده تعقیب کننده
thwarter خنثی کننده مسدود کننده
corrupter فاسد کننده منحرف کننده
thickeners غلیظ کننده پرپشت کننده
modifier اصلاح کننده تعدیل کننده
thickener غلیظ کننده پرپشت کننده
intermediaries وساطت کننده مداخله کننده
insulators جدا کننده عایق کننده
prosecutor پیگرد کننده تعقیب کننده
corruptor فاسد کننده منحرف کننده
striking force نیروی تک کننده یا کمین کننده
toaster سرخ کننده برشته کننده
toasters سرخ کننده برشته کننده
modulator demodulator تلفیق کننده- تفکیک کننده
acknowledger تصدیق کننده قبول کننده
presentor ارائه کننده معرفی کننده
suberter سرنگون کننده تضعیف کننده
the producer and the consumer تولید کننده و مصرف کننده
intermediary وساطت کننده مداخله کننده
insulator جدا کننده عایق کننده
coordinator هم اهنگ کننده هماهنگ کننده
diverting سرگرم کننده منحرف کننده
whetstone تیز کننده تند کننده
provisioner تدارک کننده تهیه کننده
modifiers اصلاح کننده تعدیل کننده
hanger اویزان کننده معلق کننده
contractive جمع کننده چوروک کننده
hangers اویزان کننده معلق کننده
lifter مرتفع کننده برطرف کننده
desolator ویران کننده متروک کننده
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com