Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 202 (16 milliseconds)
English
Persian
slave driver
نظارت کننده بر کار برده ها کارفرمای سخت گیر
slave drivers
نظارت کننده بر کار برده ها کارفرمای سخت گیر
Other Matches
inspector
نظارت کننده
inspectors
نظارت کننده
entrepreneurs
کارفرمای اقتصادی
entrepreneur
کارفرمای اقتصادی
to live in
پیش استاد یا کارفرمای خودغذا خوردن
serf
برده
serfs
برده
male salve
برده
bondsman
برده
bondservant
برده
bondman
برده
slaving
برده
wrapt
برده
slave
برده
slaved
برده
slaves
برده
villain
برده
villains
برده
slave trade
برده فروشی
slaveholding
برده داری
enslave
برده کردن
conspicuious consumption
بکار برده شد
enslaved
برده کردن
above
نام برده
slaver
برده فروش
slaver
تاجر برده
overwrought
کار برده
slaveholder
صاحب برده
dealing in slaves
برده فروشی
slaveholding
مالکیت برده
slavery
برده داری
enslaves
برده کردن
enslaving
برده کردن
allottee
سهم برده
slave merchant
برده فروش
abrogates
از میان برده
master slave
ارباب و برده
slaveholder
برده دار
manumission
ازادی برده
mameluke
برده بنده
named
نام برده
escaped slave
برده فراری
abrogate
از میان برده
slave computer
کامپیوتر برده
proslavery
طرفداری از برده فروشی
bond servant
برده بدون مزدواجرت
rapt
برده شده مجذوب
manumission
ازاد کردن برده
echeloned displacement
تغییرموضع رده برده
setting free
ازاد کردن برده
master slave system
سیستم ارباب و برده
named here under
نام برده درزیر
emancipation
ازاد کردن برده
slave mode
حالت پیرو یا برده
To emancipate a slave.
برده ای را آزاد کردن
above named
نام برده شده
helm
نظارت
governance
نظارت
inspection
نظارت
stewardship
نظارت
supervision
نظارت
surveillance
نظارت
proctorship
نظارت
helms
نظارت
intendancy
نظارت
monitoring
نظارت
controlling
نظارت
controls
نظارت
controllership
نظارت
superintendency
نظارت
superintendence
نظارت
controlment
نظارت
control
نظارت
presidency
نظارت
lastmentioned
اخر از همه نام برده
echeloned displacement
تغییر مکان رده برده
prize poem
شعری که جایزه برده است
superintends
نظارت کردن بر
controls
نظارت کردن
controlling
نظارت کردن
control equipment
ابزار نظارت
control of resources
نظارت بر منابع
controllable
قابل نظارت
superintend
نظارت کردن بر
superintending
نظارت کردن بر
superintended
نظارت کردن بر
supervisor state
وضعیت نظارت
invigilation
نظارت درامتحانات
budgetary control
نظارت بودجهای
bailiwick
مباشرت نظارت
directed
نظارت کردن
directs
نظارت کردن
monetary control
نظارت پولی
supervision
نظارت کردن
monitors
نظارت کردن
supervisor state
حالت نظارت
monitored
نظارت کردن
close supervision
نظارت نزدیک
monitor
نظارت کردن
close supervision
نظارت مستقیم
supervising
نظارت کردن
qualitative controls
نظارت کیفی
exchange control
نظارت ارز
supervised
نظارت کردن
span of control
حوزه نظارت
government control
نظارت دولتی
uncontrollably
غیرقابل نظارت
inspection clause
بند نظارت
supervise
نظارت کردن
administer
نظارت کردن
closed-circuit camera
دوربین نظارت
stewardship
نظارت خرج
foreign exchange control
نظارت بر ارز
fiscal control
نظارت مالی
uncontrollable
غیرقابل نظارت
observation camera
دوربین نظارت
inspection clause
ماده نظارت
inspection certificate
گواهی نظارت
security camera
دوربین نظارت
staff supervision
نظارت ستادی
supervises
نظارت کردن
control
نظارت کردن
direct
نظارت کردن
surveillance camera
دوربین نظارت
CCTV camera
دوربین نظارت
This letter has been tampered with .
در این نامه دست برده شده
holandric
منحصرا از طرف پدر ارث برده
managed money
پول نظارت شده
in the charge of
<idiom>
تحت مراقب یا نظارت
control
بازرسی نظارت جلوگیری
control
نظارت و ممیزی کردن
invigilate
در امتحان نظارت کردن
invigilated
در امتحان نظارت کردن
invigilates
در امتحان نظارت کردن
invigilating
در امتحان نظارت کردن
watching
بر کسی نظارت کردن
controls
نظارت و ممیزی کردن
controlling
بازرسی نظارت جلوگیری
watches
بر کسی نظارت کردن
watched
بر کسی نظارت کردن
watch
بر کسی نظارت کردن
election supervisory council
انجمن نظارت بر انتخابات
regulated monopoly
انحصار نظارت شده
controls
بازرسی نظارت جلوگیری
election supervisor council
انجمن نظارت بر انتخابات
controlling
نظارت و ممیزی کردن
truck trailer
ارابه بی موتوری که توسط کامیون برده شود
His name is never mentioned anywhere .
اسمی ازاو درجایی برده نمی شود
My legs fell asleep
[are numb]
.
ساق پاهایم خوابشان برده
[سر شده اند]
.
love set
بازنده محض بدون حتی یک گیم برده
he took her in to dinner
انزن را بسفره خانه برده پهلویش نشست
corrector
جبرانگر تعدیل کننده تصحیح کننده تنظیم کننده
head quarters
برج نظارت مرکز کار
watchers
کسیکه پاسداری و نظارت میکند
watcher
کسیکه پاسداری و نظارت میکند
wardship
تحت سرپرستی یا نظارت بودن
security monitoring
نظارت یا مراقبت تامینی یاحفافتی
to keep under control
تحت نظارت نگه داشتن
paroli
دوبرابر داو بوسیله افزودن پول برده بدان
primary products
محصولاتی که به عنوان مواد اولیه بکار برده میشود
photoresist
فرایند بکار برده شده در تولیددستگاههای نیمه هادی
aposteriori
از معلول بعلت رسیده از مخلوق بخالق پی برده استنتاجی
latifundium
ملک کشاورزی باوسایل اولیه که برده ها در ان کارمیکرده اند
hologynic
منحصرا از مادر ارث برده بصورت صفت مغلوب
in tow
<idiom>
برده شدن ازجایی به جای دیگر ،همراهی با کسی
movement control
کنترل حرکات و نظارت برحرکت یکانها
municipalist
طرفدار نظارت یا اقدامات شهر داری
they are under serveillance
انهارا نظارت میکنند انهارامی پایند
state midicine
سیستم پزشکی تحت نظارت دولت
under secretary
زیر نظارت دبیر کل معاون وزیر
progress chaser
کسیکه برپیشرفت کار نظارت میکند
roman a clef
داستان واقعی که نام شخصیتهای ان بطور ناشناس برده شده
built up frog
قطعهای شبیه به قلب که برای ریلها به کار برده میشود
direct materials costs
هزینههای مواد اولیهای که مستقیما در کالا بکار برده میشود
to have someone
[something]
under
[close]
scrutiny
کسی
[چیزی]
را با دقت آزمودن
[نظارت کردن]
dense binary code
کدی که تمام حالتهای ممکن الگوی دودوئی در ان بکار برده میشود
bar winding
میله هایی که به عنوان سیم پیچی در رتور به کار برده میشود
prizes
کشتی یا کالایی که به موجب حقوق جنگی در دریا به غنیمت برده شود
prized
کشتی یا کالایی که به موجب حقوق جنگی در دریا به غنیمت برده شود
prize
کشتی یا کالایی که به موجب حقوق جنگی در دریا به غنیمت برده شود
telescopic chimney
دود کشی که تیکههای انراتوی هم برده انرا کوتاه وبلند میکنند
prizing
کشتی یا کالایی که به موجب حقوق جنگی در دریا به غنیمت برده شود
beansprouts
جوانهی سویا و یا لوبیای مانگ که در سالاد و خوراکهای چینی به کار برده میشود
reentrant
روالی که میتواند توسط چندین برنامه مستقل بطورهمزمان بکار برده شوددرون رو
leviathans
جانور بزرگ دریایی که درکتاب عهد عتیق نام برده شده نهنگ
bed plate
پایه یا شاسی فولادی پیش ساخته که به عنوان فونداسیون به کار برده میشود
newton raphson
اصطلاحی که به یک رویه محاورهای بکار برده شده درحل معادلات اطلاق میشود
beansprout
جوانهی سویا و یا لوبیای مانگ که در سالاد و خوراکهای چینی به کار برده میشود
liberty party
حزب مخالف سیستم برده داری که در سال 0481 در ایالات متحده امریکاتشکیل شد
leviathan
جانور بزرگ دریایی که درکتاب عهد عتیق نام برده شده نهنگ
fet
Transistor Effect Field نیمه هادی که به عنوان یک عنصر حافظه بکار برده میشود
e c s c (european coal & steel commissio
لوکزامبورگ و هلندکه وفیفه اش نظارت برتولید و فروش ذغالسنگ وفولاد است
reflex
یک برنامه تحلیلی پایگاه داده که برای ایجاد و کنترل اطلاعات به شکل یک لیست بکار برده میشود
reflexes
یک برنامه تحلیلی پایگاه داده که برای ایجاد و کنترل اطلاعات به شکل یک لیست بکار برده میشود
sheriff
نماینده رسمی دولت در یک ناحیه که ماموراجرای قوانین و انجام امورقضایی و نظارت بر انتخابات است
crown colony
بعضی از کلنیهای ممالک مشترک المنافع انگلیس که مقام سلطنت بر انها نظارت دارد
sheriffs
نماینده رسمی دولت در یک ناحیه که ماموراجرای قوانین و انجام امورقضایی و نظارت بر انتخابات است
flowcharting symbol
علامتی برای نمایش عملیات داده ها روند کار یا وسائل روی یک نمودار گردش کاربکار برده میشود
serf
درسیستم فئودالی به رعایای وابسته به زمین اطلاق می شد اگر چه برده نبودند لیکن فاقد ازادی واقعی محسوب می شدند
serfs
درسیستم فئودالی به رعایای وابسته به زمین اطلاق می شد اگر چه برده نبودند لیکن فاقد ازادی واقعی محسوب می شدند
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com