Dictiornary-Farsi | نظام شایستگی نگر | Persian/Farsi English Dictionary انگلیسی فارسی

Total search result: 201 (10 milliseconds)

English	Persian
merit system	نظام شایستگی نگر


Other Matches

marxist economics	نظام اقتصادی که در ان افکارکارل مارکس و طرفدارانش مد نظر است و بر اساس ان استثمار نظام سرمایه داری سرانجام کارگران را فقیرخواهد ساخت و عاقبت بحرانهای اقتصادی و سقوط نظام سرمایه داری را بوجودخواهد اورد
dress left	از چپ نظام یا از راست نظام
merit	شایستگی
expertise	شایستگی
qualification	شایستگی
acceptability	شایستگی
pertinence or nency	شایستگی
skill	شایستگی
proficiency	شایستگی
adequacy	شایستگی
competence	شایستگی
adaptability	شایستگی
merited	شایستگی
meriting	شایستگی
merits	شایستگی
worthiness	شایستگی
desert	شایستگی
deserting	شایستگی
deserts	شایستگی
sufficienty	شایستگی
sufficiency	شایستگی
befitting	شایستگی
competency	شایستگی
eligibility	شایستگی
competence	شایستگی
qualification	شایستگی
ability	شایستگی
abilities	شایستگی
seemliness	شایستگی
decorousness	شایستگی
deservingness	شایستگی
meritoriousness	شایستگی
aptness	شایستگی
praiseworthiness	شایستگی
credential	شایستگی
certificate of capacity	مدرک شایستگی
adorability	شایستگی ستایش
fitness	صلاحیت شایستگی
suitability	مناسبت شایستگی
adorableness	شایستگی ستایش
handsomeness	زیبائی شایستگی
pertinence	موقعیت شایستگی
blameworthiness	شایستگی سرزنش
aptitude tests	ازمون شایستگی
meritoriously	از روی شایستگی
meetness	شایستگی مناسبت
aptitude test	ازمون شایستگی
combat proficiency	شایستگی رزمی
able	شایستگی داشتن
aptitude	شایستگی لیاقت
aptitudes	شایستگی لیاقت
pertinency	موقعیت شایستگی
decency	شایستگی محجوبیت
he has much merit	بسیار شایستگی دارد
printability	شایستگی برای چاپ
certificate of achievement	مدرک تصدیق شایستگی
habilitate	ملبس شایستگی داشتن
qualifies	شایستگی پیدا کردن
merit rating	درجه بندی شایستگی
abler	: توانابودن شایستگی داشتن
qualify	شایستگی پیدا کردن
ablest	: توانابودن شایستگی داشتن
eligibility	شایستگی برای انتخاب
deserves	سزاوار بودن شایستگی داشتن
I can see an innate ability in that follow .	دراو مایه و شایستگی می بینم
indign	فاقد شایستگی خشمگین کردن
efficiency	کارایی وسیله یا نفر شایستگی
deserve	سزاوار بودن شایستگی داشتن
aptitude area	حدودشایستگی افراد حیطه شایستگی
he is i. to do that	شایستگی یا کفایت کردن ان کار راندارد
picturesqueness	شایستگی برای نقاشی شدن یاعکس برداری
honourable mention	امتیاز یانشان شایستگی که بکسانی داده میشود که شایسته جایزنبوده اند
honourable mentions	امتیاز یانشان شایستگی که بکسانی داده میشود که شایسته جایزنبوده اند
trend	نظام
trends	نظام
military	نظام
system	نظام
chucked	سه نظام
systems	نظام
chucks	سه نظام
chuck	سه نظام
left d.	نظام به چپ
foot infantry	پیاده نظام
cutter chuck	سه نظام فرز
jaw chuck	سه نظام فک دار
delusional system	نظام هذیانی
incentive system	نظام تشویقی
binary system	نظام دو نمادی
dual price system	نظام دو قیمتی
filing system	نظام بایگانی
factory system	نظام کارخانهای
hand operated chuck	سه نظام دستی
educational system	نظام اموزشی
economic system	نظام اقتصادی
dynamic system	نظام پویا
drill chuck	سه نظام مته
household system	نظام خانوادگی
household system	نظام تولیدخانوادگی
landlordism	نظام اربابی
man power	مشمولین نظام
serfdom system	نظام رعیتی
serfdom system	نظام سرفی
skirmisher	پیاده نظام
social system	نظام اجتماعی
system dynamics	پویائی نظام
systems analysis	نظام شناسی
mechanism of the organ	نظام تشکیلات
yeomanry	سواره نظام
welfare system	نظام رفاهی
value system	نظام ارزشها
underdetermined system	نظام نامعین
tax system	نظام مالیاتی
serfdom	نظام رعیتی
serfdom	نظام دهقانی
sensorium	نظام حسی
market system	نظام بازار
modern system	نظام نوین
miniature system	خرده نظام
mixed system	نظام مختلط
mnemonic system	نظام یادیار
the military profession	کار نظام
modern system	نظام جدید
musculature	نظام عضلانی
open system	نظام باز
systematization	نظام دهی
price system	نظام قیمت
price system	نظام قیمتی
taylorism	نظام تیلور
credit system	نظام اعتباری
boring chuck	سه نظام مته
barter system	نظام پایاپای
banking system	نظام بانکداری
chucked	صفحه نظام
conscription	نظام وفیفه
chucks	دستگاه نظام
feudalism	نظام زمینداری
chucks	صفحه نظام
chuck	صفحه نظام
military service	نظام وفیفه
communism	نظام اشتراکی
barter system	نظام تهاتری
regulations	نظام نامه
system	نظام سیستم
socialism	نظام اشتراکی
code	نظام نامه
biosystem	نظام زیستی
biological system	نظام زیستی
order	نظام معماری
horse	سواره نظام
capitalist system	نظام کاپیتالیسم
dragoon	سواره نظام
caste system	نظام کاستی
exemption	معافی نظام
chucked	دستگاه نظام
double standard	نظام دو معیاری
serviced	نظام وفیفه
collectivism	نظام اشتراکی
colonial system	نظام استعماری
centralized system	نظام متمرکز
cavalry	سواره نظام
dragoons	سواره نظام
cognitive system	نظام شناختی
military	مربوط به نظام
communication system	نظام ارتباطی
phonology	نظام صوتی
communist system	نظام کمونیستی
conversational system	نظام محاورهای
infantry	پیاده نظام
service	نظام وفیفه
chuck wrench	اچار سه نظام
agrarian system	نظام ارضی
action system	نظام عمل
accounting system	نظام حسابداری
systems	نظام سیستم
horseman	سواره نظام
closed system	نظام بسته
class system	نظام طبقاتی
chuck	دستگاه نظام
slackers	فراری ازخدمت نظام
planning system	نظام برنامه ریزی
conscripts	مشمول نظام کردن
military service	خدمت نظام وفیفه
conscripting	مشمول نظام کردن
phylarch	فرمانده سواره نظام
progressive tax system	نظام مالیات تصاعدی
conscripted	مشمول نظام کردن
infantrymen	سرباز پیاده نظام
systematized delusions	هذیانهای نظام یافته
infantrymen	جمعی پیاده نظام
right shoulder arms	فرمان ازراست نظام
systems approach	رویکرد نظام نگر
monarchical	هواداری نظام شاهی
proportional tax system	نظام مالیات تناسبی
to enter the military	داخل نظام شدن
voluntaryist	مخالف نظام وفیفه
voting system	نظام رای گیری
wage system	نظام پرداخت دستمزد
infantryman	جمعی پیاده نظام
national service	خدمت نظام وظیفه
infantryman	سرباز پیاده نظام