Dictiornary-Farsi | نظام طبقهای منفصل | Persian/Farsi English Dictionary انگلیسی فارسی

Total search result: 201 (9 milliseconds)

English	Persian
caste system	نظام طبقهای منفصل


Other Matches

marxist economics	نظام اقتصادی که در ان افکارکارل مارکس و طرفدارانش مد نظر است و بر اساس ان استثمار نظام سرمایه داری سرانجام کارگران را فقیرخواهد ساخت و عاقبت بحرانهای اقتصادی و سقوط نظام سرمایه داری را بوجودخواهد اورد
single stage	یک طبقهای
multistage	چند طبقهای
class struggle	مبارزه طبقهای
class barrier	مانع طبقهای
class status	پایگاه طبقهای
class consciousness	شعور طبقهای
class consciousness	اگاهی طبقهای
class culture	فرهنگ طبقهای
class mobility	تحرک طبقهای
intraclass coefficient	ضریب درون طبقهای
class inclusion	درون گنجی طبقهای
three decker	هرچیز سه طبقهای یا سه لایهای
elite	طبقه ممتازه هرجامعه و بخصوص طبقهای که قدرت حاکمه را در دست دارد
dress left	از چپ نظام یا از راست نظام
detached	منفصل
disjunct	منفصل
off line	منفصل
disconnected	منفصل
disjoin	منفصل متلاشی
accessories	نمائات منفصل
disconnectedly	بطور منفصل
acondylose	منفصل بی اتصال
severs	منفصل کردن
severing	منفصل کردن
severed	منفصل کردن
sever	منفصل کردن
disarticulate	منفصل شدن
acondylous	منفصل بی اتصال
discontinuous	منفصل ناپیوسته
freeing	مجاز منفصل
expulse	منفصل کردن
caste	طبقه منفصل
to get one's mittimus	منفصل شدن
castes	طبقه منفصل
disconnects	منفصل کردن
to get the mitten	منفصل شدن
disconnecting	منفصل کردن
frees	مجاز منفصل
disconnect	منفصل کردن
freed	مجاز منفصل
broken	منقطع منفصل
free	مجاز منفصل
reduced employees	کارمندان منفصل گردیده
detached shock wave	موج ضربهای منفصل
discharge	منفصل یااخراج کردن
discharges	منفصل یااخراج کردن
dismisses	منفصل کردن یکان مرخص
dismissing	منفصل کردن یکان مرخص
dismiss	منفصل کردن یکان مرخص
intergeneric	بین انواع نژادی بین طبقهای
cirrus	لایهای از ابرهای سفیدرنگ منفصل و رشتهای در ارتفاع تقریبی 0057 متری از سطح زمین
secession	تجزیه جدایی یک قسمت از خاک کشور و خروج ان از حاکمیت کشور منفصل منه
expelling	منفصل کردن بزور خارج کردن
expelled	منفصل کردن بزور خارج کردن
dismiss	منفصل کردن موضوعی را مختومه کردن
dismisses	منفصل کردن موضوعی را مختومه کردن
dismissing	منفصل کردن موضوعی را مختومه کردن
expels	منفصل کردن بزور خارج کردن
expel	منفصل کردن بزور خارج کردن
systems	نظام
left d.	نظام به چپ
chuck	سه نظام
trend	نظام
military	نظام
chucks	سه نظام
trends	نظام
chucked	سه نظام
system	نظام
dynamic system	نظام پویا
economic system	نظام اقتصادی
factory system	نظام کارخانهای
educational system	نظام اموزشی
dual price system	نظام دو قیمتی
drill chuck	سه نظام مته
delusional system	نظام هذیانی
cutter chuck	سه نظام فرز
credit system	نظام اعتباری
conversational system	نظام محاورهای
communist system	نظام کمونیستی
communication system	نظام ارتباطی
colonial system	نظام استعماری
collectivism	نظام اشتراکی
cognitive system	نظام شناختی
closed system	نظام بسته
class system	نظام طبقاتی
systems analysis	نظام شناسی
filing system	نظام بایگانی
foot infantry	پیاده نظام
hand operated chuck	سه نظام دستی
serfdom system	نظام رعیتی
serfdom system	نظام سرفی
skirmisher	پیاده نظام
social system	نظام اجتماعی
system dynamics	پویائی نظام
systematization	نظام دهی
tax system	نظام مالیاتی
taylorism	نظام تیلور
the military profession	کار نظام
underdetermined system	نظام نامعین
value system	نظام ارزشها
welfare system	نظام رفاهی
yeomanry	سواره نظام
mechanism of the organ	نظام تشکیلات
serfdom	نظام دهقانی
sensorium	نظام حسی
household system	نظام خانوادگی
household system	نظام تولیدخانوادگی
incentive system	نظام تشویقی
jaw chuck	سه نظام فک دار
landlordism	نظام اربابی
man power	مشمولین نظام
market system	نظام بازار
miniature system	خرده نظام
mixed system	نظام مختلط
mnemonic system	نظام یادیار
modern system	نظام نوین
modern system	نظام جدید
serfdom	نظام رعیتی
musculature	نظام عضلانی
open system	نظام باز
price system	نظام قیمت
price system	نظام قیمتی
feudalism	نظام زمینداری
chuck	دستگاه نظام
cavalry	سواره نظام
chuck	صفحه نظام
dragoon	سواره نظام
phonology	نظام صوتی
military	مربوط به نظام
infantry	پیاده نظام
horseman	سواره نظام
regulations	نظام نامه
accounting system	نظام حسابداری
action system	نظام عمل
military service	نظام وفیفه
dragoons	سواره نظام
code	نظام نامه
socialism	نظام اشتراکی
order	نظام معماری
communism	نظام اشتراکی
double standard	نظام دو معیاری
horse	سواره نظام
exemption	معافی نظام
service	نظام وفیفه
system	نظام سیستم
systems	نظام سیستم
agrarian system	نظام ارضی
barter system	نظام پایاپای
chucked	صفحه نظام
binary system	نظام دو نمادی
biological system	نظام زیستی
conscription	نظام وفیفه
biosystem	نظام زیستی
boring chuck	سه نظام مته
capitalist system	نظام کاپیتالیسم
caste system	نظام کاستی
chucks	صفحه نظام
chucks	دستگاه نظام
centralized system	نظام متمرکز
serviced	نظام وفیفه
barter system	نظام تهاتری
chuck wrench	اچار سه نظام
banking system	نظام بانکداری
chucked	دستگاه نظام
to bear arms	خدمت نظام کردن
to enter the military	داخل نظام شدن
merit system	نظام شایستگی نگر
selective service	خدمت داوطلبانه نظام
right shoulder arms	فرمان ازراست نظام
infantryman	سرباز پیاده نظام
regressive tax system	نظام مالیاتی نزولی
simultaneous equation system	نظام معادلات همزمانی
rationing system	نظام جیره بندی
regressive tax system	نظام مالیاتی کاهنده
voluntaryist	مخالف نظام وفیفه
voting system	نظام رای گیری
wage system	نظام پرداخت دستمزد
janizary	سرباز پیاده نظام
rationing system	نظام سهمیه بندی
quota system	نظام سهمیه بندی
cosmos	نظام عالم وجود
infantrymen	سرباز پیاده نظام
planning system	نظام برنامه ریزی
phylarch	فرمانده سواره نظام
slackers	فراری ازخدمت نظام
infantrymen	جمعی پیاده نظام
systematized delusions	هذیانهای نظام یافته
conscription law	قانون نظام وفیفه
progressive tax system	نظام مالیات تصاعدی
social security system	نظام تامین اجتماعی
systems approach	رویکرد نظام نگر
slacker	فراری ازخدمت نظام
infantryman	جمعی پیاده نظام
commercial banking system	نظام بانکداری تجارتی
normal interval	فرمان از جلو نظام
light infantry	پیاده نظام سبک
ironside	نام سواره نظام
clamping chuck	سه نظام بست دار
dogface	سرباز پیاده نظام