Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (11 milliseconds)
English
Persian
as
نظر باینکه در نتیجه
Other Matches
It wI'll eventually pay off.
با لاخره نتیجه خواهد رسید (نتیجه می دهد )
to be a foregone conclusion
<idiom>
نتیجه حتمی
[نتیجه مسلم]
بودن
since
نظر باینکه
as regards
نظر باینکه
as respects
نظر باینکه
minimalist
باینکه تقاضاهایش براورده شود
iam inclined to think
متمایلم باینکه خیال کنم
utilitarianism
کاربرد گرایی اعتقاد باینکه نیکی
psilanthropy
عقیده باینکه مسیح جز انسان نبوده
psilanthropism
عقیده باینکه مسیح جز انسان نبوده
foregone conclusion
نتیجه حتمی نتیجه مسلم
pan cosmism
اعتقاد باینکه هر چه هست همین مادیات است
arianism
اعتقاد باینکه عیسی باهمه پاکی و تقدس
monopsychism
عقیده باینکه هکه جانهایاارواح یکی است
geocentric
معتقد باینکه خداوندزمین رامرکز عالم وجودقرارداده
monogenism
عقیده باینکه همه تژادهای ادمی از یک تخم هستند
restorationism
عقیده باینکه بشرسرانجام بسعادت نخستین خود خواهدرسید
kinetic theory of heat
عقیده نظری نسبت باینکه گرماازجنبش ذرات پیدامیشود
unprofitable servants
مردمی که خرسندند باینکه تنهاانچه وفیفه ایشان است بکنند
animism
همزاد گرایی اعتقاد باینکه روح اساس زندگی است
malism
عقیده باینکه این جهان روی همرفته بد جهانی است
modalism
اعتقاد باینکه پدر وپسر و روح القدس هر سه مظاهرگوتاگون یک خداهستند
monophysite
کسیکه عقیده دارد باینکه مسیح دارای یک ذات است و بس
nestorianism
عقیده نسطوریان اعتقاد باینکه عیسی دو ذات جداگانه داشت
monadism
اعتقاد باینکه گیتی از ذره یاجسم بسیط ساخته شده است
anthropocentric
معتقد باینکه انسان اشرف مخلوقات و مرکز ثقل موجودات است
restorationist
کسیکه معتقداست باینکه بشرعاقبت بسعادت اول خود نائل خواهد شد
catastrophism
اعتقاد باینکه پوسته زمین دستخوش انقلابهای ناگهانی طبیعت شده
probabiliorism
عقیده باینکه بهر طرف بیشتراحتمال درستی دارد بایدروی اورد
atomism
عقیده باینکه جهان مادی ازذرات ریز ساده تشکیل شده است
metagnosticism
عقیده باینکه اثبات هستی خدااز گنجایش علم بشر بیرون است
physiocracy
حکومت بخکم عوامل طبیعی عقیده باینکه زمین یگانه سرچشمه ثروت است
nescience
اعتقاد باینکه حقایق غایی را نمیتوان بوسیله قیاس عقلانی فکر درک نمود
presentationism
عقیده باینکه چیزهای واقعی هنگام درک در مغز انسان نمایش داده میشوند
union shop
مغازه یاکارگاهی که اعضای خارج از اتحادیه کارگری رامیپذیرد مشروط باینکه بعداعضو شوند
infusionism
اعتقاد باینکه روح پیش از تن موجود است و هنگام زاییمان بتن دمیده میشود
animism
اعتقاد باینکه ارواح مجرد وجود دارند اعتقاد بعالم روح و تجسم ارواح مردگان
whereupon
که در نتیجه ان
consequences
نتیجه
affects
نتیجه
affect
نتیجه
thanks
در نتیجه
outgrowth
نتیجه
abortive
بی نتیجه
outcome
نتیجه
outcomes
نتیجه
effected
نتیجه
effecting
نتیجه
inference
نتیجه
inferences
نتیجه
payoffs
نتیجه
upshot
نتیجه
inconclusive
بی نتیجه
decision
نتیجه
decisions
نتیجه
harvest
نتیجه
harvested
نتیجه
run into
<idiom>
نتیجه
payoff
نتیجه
indeterminate
بی نتیجه
consequence
نتیجه
harvests
نتیجه
educt
نتیجه
eduction
نتیجه
to no purpose
بی نتیجه
in the sequel
در نتیجه
inconsecutive
بی نتیجه
inconseqential
بی نتیجه
inconsequent
بی نتیجه
ineffetual
بی نتیجه
issueless
بی نتیجه
outgrwth
نتیجه
of no issue
بی نتیجه
thanks to.....
در نتیجه
resultful
پر نتیجه
sequela
نتیجه
sequent
نتیجه
afterclap
نتیجه
ineffectual
بی نتیجه
consequent
نتیجه
result
نتیجه
resulted
نتیجه
resulting
نتیجه
product
نتیجه
products
نتیجه
effectless
بی نتیجه
frustrated
بی نتیجه
sequitur
نتیجه
growth
نتیجه
growths
نتیجه
conclusions
نتیجه
conclusion
نتیجه
rest
نتیجه
effect
نتیجه
ineffective
بی نتیجه
rests
نتیجه
fall through
به نتیجه نرسیدن
fetch up
به نتیجه رسیدن
final result
نتیجه نهایی
fine drawn
نتیجه ورزش
sequels
نتیجه پایان
evidentiary effect
نتیجه مشهود
side effect
نتیجه جانبی
side-effect
نتیجه جانبی
side-effects
نتیجه جانبی
consequent
نتیجه بخش
printout
نتیجه چاپی
sequel
نتیجه پایان
illative
نتیجه رسان
negotiation result
نتیجه مذاکرات
issue
[outcome]
نتیجه
[بحثی ]
search result
نتیجه جستجو
syntheses
نتیجه گیری
to fall to the ground
به نتیجه نرسیدن
hereon
در نتیجه این
synthesis
نتیجه گیری
fruitlessness
عدم نتیجه
fruitlessly
بدون نتیجه
ultimaratio
نتیجه غایی
foregone conclusion
نتیجه نابهنگام
secondary effect
نتیجه جانبی
printouts
نتیجه چاپی
call by result
فراخوانی با نتیجه
conclusion
نتیجه گیری
at
در نتیجه بر حسب
conclusion
انجام نتیجه
without result
بی نتیجه بیهوده
by product
نتیجه فرعی
wrap up
به نتیجه رسیدن
success
پیروزی نتیجه
spillover effect
نتیجه جانبی
blind search
جیستجوی بی نتیجه
successes
پیروزی نتیجه
It is absolutely useless . It is a waste of time .
بی نتیجه است
non sequitur
نتیجه کاذب
non sequiturs
نتیجه کاذب
subsumption
نتیجه گیری
talk out of
<idiom>
به نتیجه نرسیدن
conclusions
انجام نتیجه
void result
نتیجه باطل
resultful
نتیجه بخش
corollaries
نتیجه فرعی
corollaries
نتیجه فرع
corollary
نتیجه فرعی
corollary
نتیجه فرع
vainly
بدون نتیجه
thwart
بی نتیجه گذاردن
thwarted
بی نتیجه گذاردن
consecution
نتیجه منطقی
condition of subsequent events
شرط نتیجه
condition of corollary
شرط نتیجه
concluder
نتیجه گیرنده
cheating does not prosper
تقلب نتیجه
conclusions
نتیجه گیری
void result
نتیجه بی اعتبار
fall-out
[side effect]
نتیجه جانبی
issue
نتیجه بحث
generalization
نتیجه کلی
generalizations
نتیجه کلی
net result
نتیجه نهایی
net reaction
واکنش نتیجه
periods
نتیجه غایی
to came a howler
به نتیجه نرسیدن
result of the negotiations
نتیجه مذاکرات
generalisations
نتیجه کلی
to bring to an issve
به نتیجه رساندن
issued
نتیجه بحث
issues
نتیجه بحث
adverse reaction
نتیجه جانبی
the long and the short of it
<idiom>
نتیجه کلی
to be dashed to the ground
به نتیجه نرسیدن
by-effect
نتیجه جانبی
perficient
نتیجه بخش
hatches
نتیجه خط انداختن
hatched
نتیجه خط انداختن
denouement
نتیجه نمایش
denouements
نتیجه نمایش
period
نتیجه غایی
dTnouements
نتیجه نمایش
hatch
نتیجه خط انداختن
to come a mucker
به نتیجه نرسیدن
abort
بی نتیجه ماندن
illiative
حاکی از نتیجه
aborts
بی نتیجه ماندن
knock one's head against the wall
<idiom>
کاربی نتیجه
hard and fast rule
<idiom>
نتیجه ماندگار
to drawa conclusion
نتیجه گرفتن
computation
نتیجه محاسبه
to pull a result
نتیجه گرفتن
computations
نتیجه محاسبه
consequences
نتیجه منطقی
test announcement
نتیجه ازمایش
consequence
نتیجه منطقی
to effectuate a conclusion
نتیجه دادن
to fall through
به نتیجه نرسیدن
byeffect
نتیجه جانبی
negotiation outcome
نتیجه مذاکرات
aborting
بی نتیجه ماندن
deduces
نتیجه گرفتن
to come to grief
به نتیجه نرسیدن
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com