English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 203 (11 milliseconds)
English Persian
slink نظر چشمی نگاه دزدکی
slinking نظر چشمی نگاه دزدکی
slinks نظر چشمی نگاه دزدکی
Other Matches
leering نگاه دزدکی
leer نگاه دزدکی
leers نگاه دزدکی
leered نگاه دزدکی
sheep's eye نگاه دزدکی
peep نگاه دزدکی طلوع
peeps نگاه دزدکی طلوع
peeping نگاه دزدکی طلوع
peeped نگاه دزدکی طلوع
peeped نگاه زیر چشمی
peeping نگاه زیر چشمی
peep نگاه زیر چشمی
peeps نگاه زیر چشمی
gloats نگاه از روی کینه و بغض نگاه عاشقانه و حاکی ازعلاقه
gloating نگاه از روی کینه و بغض نگاه عاشقانه و حاکی ازعلاقه
gloated نگاه از روی کینه و بغض نگاه عاشقانه و حاکی ازعلاقه
gloat نگاه از روی کینه و بغض نگاه عاشقانه و حاکی ازعلاقه
keek باچشم نیم باز نگاه ک ردن ازسوراخ نگاه کردن
look at me بمن نگاه کن ظ 7بمن نگاه کنید
stealthier دزدکی
furtive دزدکی
by stealth دزدکی
sneaking دزدکی
stealthy دزدکی
lurkingly دزدکی
privy دزدکی
snoopy دزدکی
stealthiest دزدکی
slinkier دزدکی
slinkiest دزدکی
slinky دزدکی
poacher شکارچی دزدکی
poachers شکارچی دزدکی
poaches دزدکی شکار کردن
sneaks دزدکی حرکت ه کردن
sneaked دزدکی حرکت ه کردن
sneak دزدکی حرکت ه کردن
lurk دزدکی عمل کردن
poach دزدکی شکار کردن
lurks دزدکی عمل کردن
lurking دزدکی عمل کردن
poached دزدکی شکار کردن
lurked دزدکی عمل کردن
skulked گروه دزدکی حرکت کردن
skulking گروه دزدکی حرکت کردن
stealth خفیه کاری حرکت دزدکی
skulks گروه دزدکی حرکت کردن
trinket دزدکی وزیرجلی کار کردن
trinkets دزدکی وزیرجلی کار کردن
skulk گروه دزدکی حرکت کردن
slinking گام های دزدکی سقط شده
slink گام های دزدکی سقط شده
slinks گام های دزدکی سقط شده
to steal in or out دزدکی داخل شدن یابیرون امدن
suborn دزدکی ومحرمانه چیزی کسب کردن
sneaker کسی که دزدکی راه میرود کفش کتانی
sneakers کسی که دزدکی راه میرود کفش کتانی
slinking انسان یاحیوان رشد نکرده وضعیف حرکت دزدکی
slinks انسان یاحیوان رشد نکرده وضعیف حرکت دزدکی
slink انسان یاحیوان رشد نکرده وضعیف حرکت دزدکی
glanced نگاه نگاه مختصر
glances نگاه نگاه مختصر
glance نگاه نگاه مختصر
rivalship هم چشمی
monocular یک چشمی
uniocular یک چشمی
rivalled هم چشمی
ophtalmic چشمی
ocular چشمی
competition هم چشمی
competitions هم چشمی
emulation هم چشمی
becket چشمی
eyepieces چشمی
rival هم چشمی
rivaled هم چشمی
eyepiece چشمی
eyeing چشمی
rivaling هم چشمی
eye چشمی
rivals هم چشمی
rivalling هم چشمی
eying چشمی
eyes چشمی
emulates هم چشمی کردن با
thimble چشمی فلزی
emulated هم چشمی کردن با
rivals هم چشمی کننده
emulating هم چشمی کردن با
hawse pipe چشمی لنگر
optic چشمی بصری
eyepiece عدسی چشمی
emulate هم چشمی کردن با
emulously ازروی هم چشمی
monocle عینک یک چشمی
monocles عینک یک چشمی
vier هم چشمی کننده
flemish eye چشمی بافته
penuriousness تنگ چشمی
bullrings چشمی سینه
bullring چشمی سینه
thimbles چشمی فلزی
ocular lens عدسی چشمی
metascope دوربین تک چشمی
rival هم چشمی کننده
emulative هم چشمی کننده
eyes of the ship چشمی ناو
bollard eye چشمی موت
vies هم چشمی کردن
rivaled هم چشمی کننده
emulous هم چشمی کننده
eyepieces عدسی چشمی
vied هم چشمی کردن
rivalled هم چشمی کننده
eye splice پیوند چشمی
monocular vision بینایی یک چشمی
monocular deprivation محرومیت یک چشمی
rivaling هم چشمی کننده
rivalling هم چشمی کننده
binocular deprivation محرومیت دو چشمی
emolously از روی هم چشمی
entoptic درون چشمی
half-glasses عینک یک چشمی
vie هم چشمی کردن
thoroughfoot اتصال چشمی
bridling بند چشمی
bridles بند چشمی
bridled بند چشمی
bridle بند چشمی
soft eye چشمی ساده
eying چشمی طناب
eye چشمی طناب
eyeing چشمی طناب
sight check مقابله چشمی
eyes چشمی طناب
three eyed union plate صفحه سه چشمی
thimble eye چشمی فلزی
all eyes چهار چشمی
loup ذره بین چشمی
runner طناب چشمی دار
eye bolt مهره چشمی دار
swivel چشمی خود گرد
eyeplate صفحه چشمی دار
eyes in the back of one's head <idiom> چهار چشمی پاییدن
runners طناب چشمی دار
competitions هم چشمی سبقت جویی
outrival در هم چشمی پیش افتادن از
competition هم چشمی سبقت جویی
parsimoniously بزفتی باتنگ چشمی
suborbital زیر کاسه چشمی
eyebolt پیچ چشمی دار
foul house چشمی گرفته لنگر
ophthalmic چشمی وابسته به چشم
reduced eye چشمی باریک شده
keep up with the Joneses <idiom> چشم وهم چشمی
british antilewisite نوعی پماد چشمی
binocular fusion در هم امیزی دید دو چشمی
running bow line چشمی زدن به طناب
union plate صفحه چند چشمی
binocular disparity ناهمخوانی دید دو چشمی
swivels چشمی خود گرد
bull nose چشمی سینه ناو
swivelled چشمی خود گرد
chock چشمی فلزی روی پل
external rectus عضله مستقیم برون چشمی
roller clock چشمی بسته قرقره دار
optical نشانه روی بصری چشمی
dip the eye وصل کردن چشمی طنابهابهم
wall eye چشمی که سفیدی ان زیادوعنبیه ان کمرنگ باشد
To try to keep up with the joneses. چشم وهم چشمی کردن ( رقابت )
To be all eyes. To watch like a hawk. چهار چشمی پاییدن ( مراقب بودن )
borescope ابزار چشمی برای بازرسی قطعات
pussyfoot دزدکی راه رفتن اهسته ودزدکی کاری کردن طفره رفتن
stadia points تارهای فاصله سنج دردوربینهای چشمی و نقشه برداری
pelorus دستگاه سمت یاب چشمی نسبت به اجرام سماوی
eyestrings ضمائم چشمی که سابقا معتقد بودند هنگام کوری ومرگ از هم گسیخته می گردد
eyewitness گواهی مستقیم گواهی چشمی شاهدبرای العین
eyewitnesses گواهی مستقیم گواهی چشمی شاهدبرای العین
eye-witnesses گواهی مستقیم گواهی چشمی شاهدبرای العین
leered نگاه چپ
glimpsing نگاه کم
i say نگاه کن
glimpses نگاه کم
look here نگاه کن
leered نگاه کج
leer نگاه چپ
leer نگاه کج
gloatingly با نگاه
look نگاه
looks نگاه
glimpse نگاه کم
glimpsed نگاه کم
slant نگاه کج
slanted نگاه کج
slants نگاه کج
looked نگاه
regards نگاه
leers نگاه چپ
regard نگاه
leers نگاه کج
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com