English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 209 (14 milliseconds)
English Persian
like نظیر بودن
liked نظیر بودن
likes نظیر بودن
Search result with all words
parallel نظیر مطابق بودن با
paralleled نظیر مطابق بودن با
paralleling نظیر مطابق بودن با
parallelled نظیر مطابق بودن با
parallelling نظیر مطابق بودن با
parallels نظیر مطابق بودن با
Other Matches
Bijection نگاشت یک به یک یا نظیر به نظیر
unrivaled بی نظیر
world beater بی نظیر
corresponding نظیر به نظیر
analog نظیر
unprecedentedly بی نظیر
unprecedented بی نظیر
inapproachable بی نظیر
inimitable بی نظیر
analogues نظیر
incomparable بی نظیر
correlative نظیر
unexampled بی نظیر
matches نظیر
comparable نظیر
match نظیر
nonpareil بی نظیر
makes نظیر
unequaled بی نظیر
exemplars نظیر
exemplar نظیر
one of a kind <adj.> بی نظیر
homologue نظیر
tallying نظیر
unbeatable بی نظیر
make نظیر
synoptic هم نظیر
homolog نظیر
tally نظیر
tallies نظیر
tallied نظیر
unparalleled بی نظیر
analogue نظیر
rivalling نظیر شبیه
ensample مانند نظیر
without comparison بی مانند بی نظیر
rival نظیر شبیه
rivaling نظیر شبیه
rivalled نظیر شبیه
rivals نظیر شبیه
without parallel بی مانند بی نظیر
without a rival بی مانند بی نظیر
unrivalled بی مانند بی نظیر
without example بی مانند بی نظیر
unique بیمانند بی نظیر
like نظیر همانند
rivaled نظیر شبیه
nonesuch چیز بی نظیر
liked نظیر همانند
likes نظیر همانند
mesterpiece کار بی نظیر
uniquely بیمانند بی نظیر
symmetry مراعات نظیر تشابه
It is unque . It is matchless. بی لنگه است (بی نظیر )
suction lift ارتفاع نظیر مکش در پمپ
She is a nonpareil in poetry او [زن] در هنر شاعری بی نظیر است.
correlative بهم پیوسته جفت نظیر
uniue بی مانند بی نظیر یکتا یگانه فرد
green manure گیاهانی نظیر شبدرکه جهت تقویت زمین کشت میشوند
dialectic روش مبتنی بر مباحثه و مکالمه روشی است که فلاسفهای نظیر سقراط
hollow ware چینی یاشیشهای که بصورت استوانهای شکل ویا نظیر ان قالب گیری شده است
academe فعالیت هایی که اساتید دانشگاهی انجام می دهند نظیر نوشتن مقاله، تدریس و غیره
characteristic diagram for the steel دیاگرام مشخصه فولاد دیاگرامی که تغییر شکلهای فولاد را برحسب مقادیرمشخصه تنشهای نظیر انهانشان میدهد
characteristic diagram for the concrete دیاگرام مشخصه بتن دیاگرامی که تغییر شکلهای بتن را بر حسب مقادیرمشخصه تنشهای نظیر انهانشان میدهد
To be very conspicuous . To stick out a mile . To be a marked person . مثل گاو پیشانی سفید بودن ( انگشت نما ومشخص بودن )
peregrinate سرگردان بودن اواره بودن در کشور خارجی اقامت کردن
to have short views د راندیشه حال بودن وبس کوته نظر بودن
contained در بر گرفتن محتوی بودن حاوی بودن محاصره کردن
contains در بر گرفتن محتوی بودن حاوی بودن محاصره کردن
contain در بر گرفتن محتوی بودن حاوی بودن محاصره کردن
to be in one's right mind دارای عقل سلیم بودن بهوش بودن
corresponded بهم مربوط بودن مانند یا مشابه بودن
outnumber از حیث شماره بیشتر بودن افزون بودن بر
up to it/the job <idiom> مناسب بودن ،برابربودن ،قادربه انجام بودن
outnumbering از حیث شماره بیشتر بودن افزون بودن بر
outnumbers از حیث شماره بیشتر بودن افزون بودن بر
correspond بهم مربوط بودن مانند یا مشابه بودن
outnumbered از حیث شماره بیشتر بودن افزون بودن بر
to mind مراقب بودن [مواظب بودن] [احتیاط کردن]
corresponds بهم مربوط بودن مانند یا مشابه بودن
occupational disease امراض شغلی [نظیر بیماری های برونشیت در رنگرزان و بافندگان، پوکی استخوان، خمیدگی ستون مهره ها در بافندگان، ضعف چشم و غیره]
to look out اماده بودن گوش بزنگ بودن
belongs مال کسی بودن وابسته بودن
reasonableness موجه بودن عادلانه یا مناسب بودن
lurks در تکاپو بودن درکمین شکار بودن
lurking در تکاپو بودن درکمین شکار بودن
to be hard put to it درسختی وتنگی بودن درزحمت بودن
to be in a habit دارای خویاعادتی بودن دچارخویاعادتی بودن
look out منتظر بودن گوش به زنگ بودن
lurk در تکاپو بودن درکمین شکار بودن
lurked در تکاپو بودن درکمین شکار بودن
belong مال کسی بودن وابسته بودن
validity of the credit معتبر بودن یا پادار بودن اعتبار
fits شایسته بودن برای مناسب بودن
fit شایسته بودن برای مناسب بودن
belonged مال کسی بودن وابسته بودن
To be on top of ones job . بر کار سوار بودن ( مسلط بودن )
fittest شایسته بودن برای مناسب بودن
monitored رله کردن پیامها تقویت ارسال امواج به گوش بودن گوش دادن نافر بودن
monitor رله کردن پیامها تقویت ارسال امواج به گوش بودن گوش دادن نافر بودن
monitors رله کردن پیامها تقویت ارسال امواج به گوش بودن گوش دادن نافر بودن
include شامل بودن متضمن بودن
consist شامل بودن عبارت بودن از
includes شامل بودن متضمن بودن
discord ناجور بودن ناسازگار بودن
on guard مراقب بودن نگهبان بودن
depend مربوط بودن منوط بودن
inhere جبلی بودن ماندگار بودن
moon سرگردان بودن اواره بودن
to stand for نامزد بودن هواخواه بودن
depends مربوط بودن منوط بودن
depended مربوط بودن منوط بودن
conditionality شرطی بودن مشروط بودن
consisted شامل بودن عبارت بودن از
have مالک بودن ناگزیر بودن
urgency فوتی بودن اضطراری بودن
look for منتظر بودن درجستجو بودن
agree متفق بودن همرای بودن
to be due مقرر بودن [موعد بودن]
governed نافذ بودن نافر بودن بر
agrees متفق بودن همرای بودن
moons سرگردان بودن اواره بودن
agreeing متفق بودن همرای بودن
having مالک بودن ناگزیر بودن
consisting شامل بودن عبارت بودن از
consists شامل بودن عبارت بودن از
govern نافذ بودن نافر بودن بر
governs نافذ بودن نافر بودن بر
owed مدیون بودن مرهون بودن
resided ساکن بودن مقیم بودن
disagree مخالف بودن ناسازگار بودن
appertaining مربوط بودن متعلق بودن
pend معوق بودن بی تکلیف بودن
resides ساکن بودن مقیم بودن
appertains مربوط بودن متعلق بودن
owe مدیون بودن مرهون بودن
disagreed مخالف بودن ناسازگار بودن
reside ساکن بودن مقیم بودن
stravaig سرگردان بودن بی هدف بودن
abler لایق بودن مناسب بودن
ablest لایق بودن مناسب بودن
slouching خمیده بودن اویخته بودن
slouches خمیده بودن اویخته بودن
slouched خمیده بودن اویخته بودن
appertain مربوط بودن متعلق بودن
appertained مربوط بودن متعلق بودن
stravage سرگردان بودن بی هدف بودن
abut مماس بودن مجاور بودن
abuts مماس بودن مجاور بودن
pertained مربوط بودن متعلق بودن
pertains مربوط بودن متعلق بودن
pertain مربوط بودن متعلق بودن
abutted مماس بودن مجاور بودن
disagrees مخالف بودن ناسازگار بودن
slouch خمیده بودن اویخته بودن
wanted فاقد بودن محتاج بودن
precede جلوتر بودن از اسبق بودن بر
want فاقد بودن محتاج بودن
owes مدیون بودن مرهون بودن
haze گرفته بودن مغموم بودن
precedes جلوتر بودن از اسبق بودن بر
disagreeing مخالف بودن ناسازگار بودن
rag rug قالیچه چهل تکه [در بعضی از کشورها نظیر مصر و مکزیک ابتدا نوارهای باریکی به عرض دو یا سه سانتی متر بافته شده و سپس لبه های آن به یکدیگر دوخته می شود که حالت فرش راه راه به آن می بخشد.]
Being a junior clerk is a far cry from being a manager . کارمند عادی بودن کجا و رئیس بودن کجا
to concern something مربوط بودن [شدن] به چیزی [ربط داشتن به چیزی] [بابت چیزی بودن]
stand بودن واقع بودن
profiteers استفاده چی بودن اهل استفاده زیاد بودن
profiteer استفاده چی بودن اهل استفاده زیاد بودن
interdepend بهم موکول بودن مربوط بهم بودن
consecutiveness پی در پی بودن
stink بد بودن
to be in two minds دو دل بودن
intends بر ان بودن
be adequate بس بودن
stinks بد بودن
intend بر ان بودن
To be in two minds about something . To be undecided. To waver and vacI'llate. دو دل بودن
intending بر ان بودن
be enough بس بودن
justness حق بودن
To be all adrift. سر در گم بودن
concentricity بودن
to chop and change دو دل بودن
to be بودن
be sufficient بس بودن
last [be enough] بس بودن
exists بودن
existed بودن
exist بودن
to hold water ضد آب بودن
to bargain for بودن
wobbling لق بودن
wobbles لق بودن
teemed پر بودن
teem پر بودن
teeming پر بودن
dubiosity در شک بودن
reach بس بودن
put one's cards on the table <idiom> رک بودن
incompactness ول بودن
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com