Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (16 milliseconds)
English
Persian
execrative
نفرت کننده
Other Matches
execration
نفرت
hating
نفرت
disgust
نفرت
disgusts
نفرت
detestation
نفرت
abomination
نفرت
abominations
نفرت
hate
نفرت
hatred
نفرت
loathing
نفرت
hates
نفرت
phobias
نفرت
aversion
نفرت
hated
نفرت
malice
نفرت
odium
نفرت
horridness
نفرت
phobia
نفرت
aversions
نفرت
loathsome
نفرت انگیز
offensiveness
نفرت انگیزی
loathe
نفرت داشتن از
scunner
مایه نفرت
abominating
نفرت کردن
to sniff at
نفرت کردن
abominates
نفرت کردن
stinking
نفرت اور
mawkishness
نفرت انگیزی
despising
نفرت داشتن
despises
نفرت داشتن
abominate
نفرت کردن
fulsomeness
نفرت انگیزی
abominated
نفرت کردن
despised
نفرت داشتن
loathed
نفرت داشتن از
disgusts
نفرت بیزاری
blasted
نفرت انگیز
disgust
نفرت بیزاری
hating
نفرت تنفر
hating
نفرت داشتن از
hates
نفرت تنفر
hates
نفرت داشتن از
invidious
نفرت انگیز
hated
نفرت داشتن از
hate
نفرت داشتن از
enmity
عداوت نفرت
forbidding
نفرت انگیز
loathes
نفرت داشتن از
forbiddingness
نفرت انگیزی
sick of (someone or something)
<idiom>
نفرت از چیزی
loth
نفرت کردن
loathly
نفرت انگیز
eyesores
مایه نفرت
eyesore
مایه نفرت
loathful
نفرت انگیز
asitia
نفرت از غذا
hated
نفرت تنفر
hate
نفرت تنفر
noisomeness
نفرت انگیزی
hatable
نفرت انگیز
odiousness
نفرت انگیزی
loathsomeness
نفرت انگیزی
hateable
نفرت انگیز
odious
نفرت انگیز
obnoxiousness
نفرت انگیزی
detestableness
نفرت انگیزی
detesting
نفرت کردن
detests
نفرت کردن
detest
نفرت کردن
nauseousness
نفرت انگیزی
despise
نفرت داشتن
detestable
نفرت انگیز
obscence
نفرت انگیز
hatefulness
نفرت انگیزی
to stink in one's nostrils
نفرت انگیز بودن
disgustingly
بطور نفرت اور
execrate
نفرت کردن از بدخواندن
odiously
بطور نفرت انگیز
obnoxiously
بطور نفرت انگیز
pish
افهار نفرت کردن
stinkin
نفرت انگیز پست
look down one's nose at someone or something
<idiom>
نفرت خودرانشان دادن
execration
لعنت مایهء نفرت
stinker
شخص نفرت انگیز
invidiously
بطور نفرت انگیز
obnoxious smell
بوی نفرت انگیز
execrable
نفرت انگیز زشت
scunner
احساس نفرت کردن
forbiddingly
بطور نفرت انگیز
horrid
سهمناک نفرت انگیز
fulsomely
بطور نفرت انگیز
nastily
بطور نفرت انگیز
obnoxious
زیان بخش نفرت انگیز
loathly
زننده بطور نفرت انگیز
to bring odium on
مورد نفرت قرار دادن
gruesome
وحشت اور نفرت انگیز
infamous
پست نفرت انگیز شنیع
stinkard
ادم نفرت انگیز متعفن
dispiteous
نفرت اور کینه توز
turn (someone) off
<idiom>
ناراحت کردن،انزجار ، نفرت داشتن
corrector
جبرانگر تعدیل کننده تصحیح کننده تنظیم کننده
nauseously
بطور تهوع اور یا بد مزه بطور نفرت انگیز
horridly
بطور سهمناک یا نفرت انگیز بطور زننده
altitude/height hold
متوقف کننده سقف پروازهواپیما محدود کننده خودکارارتفاع پرواز هواپیما
inhibitor
کنترل کننده سوزش خرج موشک ممانعت کننده ازاشتعال
propounder
ابراز کننده یا مطرح کننده وصیت نامه در دادگاه امورحسبی
marshaller
هدایت کننده به محل تجمع جمع اوری کننده یکان
quick disconnect coupling
کوپلینگی برای لولههای ی سیالات دارای دریچههای مسدود کننده و اجزاء اب بندی- کننده
primers
وسیله به کار اندازنده مشتعل کننده گرم کننده
primer
وسیله به کار اندازنده مشتعل کننده گرم کننده
sensor
گیرنده یادریافت کننده خاطرات حسی ضبط کننده
homogeneous computer network
یچ کننده و توزیع کننده که همه کانالهای داده آن از پروتکل و نرخ ارسال یکسان استفاده می کنند
distractive
گیج کننده برگرداننده یا اشغال کننده فکر
interceptor
هواپیمای رهگیری کننده استراق سمع کننده
interceptors
هواپیمای رهگیری کننده استراق سمع کننده
makgi boowi
نقاط حمله کننده و دفاع کننده تکواندو
detonator
منفجر کننده مشتعل کننده چاشنی منفجرکننده
del credere
وصول کننده مطالبات تضمین کننده طلبها
detonators
منفجر کننده مشتعل کننده چاشنی منفجرکننده
vasomotor
اعصاب تنگ کننده وگشاد کننده رگها
changer
دواتصال کننده که اتصال کننده مادگی را به نری
steam fitter
نصب کننده وتعمیر کننده لولههای بخار
search jammer
تولید کننده پارازیت در انتن رادار وسیله جلوگیری کننده از تجسس رادار وسیله جلوگیری کننده از مراقبت
padding
پنهان کننده یااستتار کننده پیامها
claqueur
تشویق کننده
[یا هو کننده]
استخدام شده
prepossessing
مجذوب کننده جلب توجه کننده
expostulator
سرزنش کننده نصیحت کننده باسرزنش
suppressive
خنثی کننده اتش سرکوب کننده
sprining charge
خرج چال کننده یا گود کننده
astigmatizer
وسیله استیگمات کننده وسیله تقویت کننده مسافت یاب برای دیدن نور کم در شب
stop order
دستور عدم پرداخت از طرف صادر کننده سند مالی به مرجع پرداخت کننده
corruptor
فاسد کننده منحرف کننده
thwarter
خنثی کننده مسدود کننده
desolater
ویران کننده متروک کننده
acknowledger
تصدیق کننده قبول کننده
the producer and the consumer
تولید کننده و مصرف کننده
modifiers
اصلاح کننده تعدیل کننده
discriminant
تفکیک کننده جدا کننده
modifier
اصلاح کننده تعدیل کننده
trimmer
دستکاری کننده صاف کننده
hanger
اویزان کننده معلق کننده
modulator demodulator
تلفیق کننده- تفکیک کننده
corrupter
فاسد کننده منحرف کننده
toasters
سرخ کننده برشته کننده
divider
جدا کننده تقسیم کننده
transmitters
منتقل کننده مخابره کننده
transmitter
منتقل کننده مخابره کننده
presenters
ارائه کننده معرفی کننده
striking force
نیروی تک کننده یا کمین کننده
designative
اشاره کننده تعیین کننده
vibrator
ارتعاش کننده نوسان کننده
contractive
جمع کننده چوروک کننده
diverting
سرگرم کننده منحرف کننده
lifter
مرتفع کننده برطرف کننده
suberter
سرنگون کننده تضعیف کننده
coordinator
هم اهنگ کننده هماهنگ کننده
oppressive
خورد کننده ناراحت کننده
accaimer
هلهله کننده تحسین کننده
toaster
سرخ کننده برشته کننده
vibrators
ارتعاش کننده نوسان کننده
desolator
ویران کننده متروک کننده
presenter
ارائه کننده معرفی کننده
favourer
یاری کننده مساعدت کننده
hangers
اویزان کننده معلق کننده
supplicants
درخواست کننده تضرع کننده
whetstone
تیز کننده تند کننده
gesticulant
اشاره کننده وحرکت کننده
cogitator
اندیشه کننده مطالعه کننده
venerator
تکریم کننده ستایش کننده
presentor
ارائه کننده معرفی کننده
intermediaries
وساطت کننده مداخله کننده
prosecutors
پیگرد کننده تعقیب کننده
prosecutor
پیگرد کننده تعقیب کننده
thickener
غلیظ کننده پرپشت کننده
thickeners
غلیظ کننده پرپشت کننده
practicer
تمرین کننده مشق کننده
intermediary
وساطت کننده مداخله کننده
supplicant
درخواست کننده تضرع کننده
spell binder
مسحور کننده مجذوب کننده
insulators
جدا کننده عایق کننده
homager
تجلیل کننده کرنش کننده
sniffy
افهار تنفر کننده فن فن کننده
provisioner
تدارک کننده تهیه کننده
preventive
حفافت کننده جلوگیری کننده
insulator
جدا کننده عایق کننده
fuel cooled oil cooler
خنک کننده روغن که در ان ازسوخت بعنوان ماده خنک کننده استفاده میشود
skeletonizer
تهیه کننده استخوان بندی یا کالبد چیزی تهیه کننده رئوس مطالب
dragger
شرکت کننده در مسابقه اتومبیلرانی سرعت شرکت کننده درمسابقه سرعت موتورسیکلت رانی شرکت کننده در مسابقه قایقرانی سرعت
plasticizer
ماده سخت کننده و کشدار کننده خرج انفجار یا خرج تلاش
procuring activity
یکان تهیه کننده و تحویل دهنده اماد قسمت اماد کننده
parity bit
عدد یا علامت طراز کننده متعادل کننده عدد تعادل
agent authentication
معرفی قسمت مخابره کننده اعلام معرف مخابره کننده
component
اجزای تشکیل دهنده نیروی مسلح شرکت کننده در عملیات جزء یا قطعهای از یک وسیله کامل یکان شرکت کننده در عملیات
components
اجزای تشکیل دهنده نیروی مسلح شرکت کننده در عملیات جزء یا قطعهای از یک وسیله کامل یکان شرکت کننده در عملیات
user freindly
اسان برای استفاده کننده ارتباط دوستانه با استفاده کننده سیستم محاسباتی که امکانات لازم برای توانایی هاو محدودیتهای اپراتور رافراهم می سازد
dismantling shot
تیر قطعه قطعه کننده گلوله تخریب کننده
voltage stabilizer
تثبیت کننده فشار الکتریکی تثبیت کننده ولتاژ
family
محدوده ماشین ها از یک تولید کننده که با سایر محصولات در همان خط از همان تولید کننده سازگارند
families
محدوده ماشین ها از یک تولید کننده که با سایر محصولات در همان خط از همان تولید کننده سازگارند
tipper
کج کننده واژگون کننده
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com