Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (10 milliseconds)
English
Persian
electromagnetic intrusion
نفوذ الکترومغناطیسی در مداررادارهای دشمن
Other Matches
penetration
نفوذ در جبهه دشمن داخل شدن درصفوف دشمن نفوذ در شبکه اطلاعات یااداری
breached
سوراخ رخنه کردن سوراخ کردن نفوذ در خطوط دشمن درگیری با دشمن
breaches
سوراخ رخنه کردن سوراخ کردن نفوذ در خطوط دشمن درگیری با دشمن
breach
سوراخ رخنه کردن سوراخ کردن نفوذ در خطوط دشمن درگیری با دشمن
infiltrating
در خطوط دشمن نفوذ کردن
infiltrate
در خطوط دشمن نفوذ کردن
infiltrated
در خطوط دشمن نفوذ کردن
infiltrates
در خطوط دشمن نفوذ کردن
ferrets
هواپیما یا کشتی یا خودرویی که مخصوص کشف و تعیین محل و ثبت و تجزیه و تحلیل تشعشعات الکترومغناطیسی ورادار دشمن تهیه شده باشند
ferret
هواپیما یا کشتی یا خودرویی که مخصوص کشف و تعیین محل و ثبت و تجزیه و تحلیل تشعشعات الکترومغناطیسی ورادار دشمن تهیه شده باشند
electromagnetic waves
امواج الکترومغناطیسی پرتوهای الکترومغناطیسی
galls
حملات مکرر توام با تیراندازی به دشمن بستوه اوردن دشمن
gall
حملات مکرر توام با تیراندازی به دشمن بستوه اوردن دشمن
radio deception
گول زدن دشمن با بی سیم فریب رادیویی دشمن
radio countermeasures
اقدامات ضد فرستندههای دشمن پیشگیریهای ضد پخش رادیویی دشمن
to triumph over the enemy
برشکست دشمن شادی کردن بر دشمن پیروز شدن
hitting
اصابت تیر تصادف ضربه زدن به دشمن خوردن گلوله به هدف برخورد کردن با دشمن اثرتیر
hits
اصابت تیر تصادف ضربه زدن به دشمن خوردن گلوله به هدف برخورد کردن با دشمن اثرتیر
hit
اصابت تیر تصادف ضربه زدن به دشمن خوردن گلوله به هدف برخورد کردن با دشمن اثرتیر
enemy alien
طرفداران دشمن در خاک خودی هواداران دشمن
rejecting
عقب زدن دشمن دور کردن دشمن
reject
عقب زدن دشمن دور کردن دشمن
rejected
عقب زدن دشمن دور کردن دشمن
rejects
عقب زدن دشمن دور کردن دشمن
close-ups
نزدیک شدن به دشمن تقرب به دشمن
close-up
نزدیک شدن به دشمن تقرب به دشمن
close with
اخذتماس با دشمن درگیر شدن با دشمن
close up
نزدیک شدن به دشمن تقرب به دشمن
initial thrust
نفوذ اولیه نفوذ اصلی
breaching
رخنه درمیدان مین رخنه نفوذی مواجه شدن با دشمن درگیری با دشمن
roll back
به عقب راندن تدریجی مواضع دفاعی دشمن در هم نوردیدن تدریجی دفاع دشمن
shadower
یکان مامور تعاقب دشمن یکان اخذ تماس با دشمن
espionage
جاسوسی کردن کسب خبر از دشمن کردن مراقبت دشمن
close in security
برقراری تامین در نزدیک شدن به دشمن تامین تقرب به دشمن
counter force
نیروی مقابله با وسایل استراتژیکی دشمن استفاده ازنیروی هوایی و موشکهای استراتژیکی برای تخریب نیروی دشمن
evasions
اجتناب از اسارت به دست دشمن اجتناب از دشمن گریز
evasion
اجتناب از اسارت به دست دشمن اجتناب از دشمن گریز
identification friendly or foe
سیستم تشخیص هواپیمای دوست و دشمن سیستم تشخیص دشمن توسط رادار
electromagnetic field
میدان الکترومغناطیسی
relay
یچ کنترل الکترومغناطیسی
induction load speaker
بلندگوی الکترومغناطیسی
electromagnetic focusing
تمرکز الکترومغناطیسی
electromagnetic flux
شاره الکترومغناطیسی
relayed
یچ کنترل الکترومغناطیسی
electromagnetic lens
عدسی الکترومغناطیسی
solenoid controlled valve
سوپاپ الکترومغناطیسی
electromagnetic units
واحدهای الکترومغناطیسی
electromagnetic system
دستگاه الکترومغناطیسی
electromagnetic wave
موج الکترومغناطیسی
electromagnetic spectrum
میدان الکترومغناطیسی
electromagnetic repulsion
دافعه الکترومغناطیسی
electromagnetic relay
رله الکترومغناطیسی
electromagnetic waves
امواج الکترومغناطیسی
electromagnetic radiation
تابش الکترومغناطیسی
electromagnetic tran
تله الکترومغناطیسی
electromegnetic energy
انرژی الکترومغناطیسی
electromagnetic spectrum
طیف الکترومغناطیسی
electromagnetic vibration
ضربه گر الکترومغناطیسی
emus
واحدهای الکترومغناطیسی
magnetic focusing
تمرکز الکترومغناطیسی
magnetic deflection
خمش الکترومغناطیسی
electrons
ذره الکترومغناطیسی
relays
یچ کنترل الکترومغناطیسی
emu
واحدهای الکترومغناطیسی
the electromagnetic force
نیروی الکترومغناطیسی
electromagnetic induction
القای الکترومغناطیسی
electomagnetic theory
نظریه الکترومغناطیسی
electromagnetic attraction
جاذبه الکترومغناطیسی
electromagnetic cutout
فیوز الکترومغناطیسی
electromagnetic deflection
خمش الکترومغناطیسی
electron
ذره الکترومغناطیسی
electromagnetic coupling
تزویج الکترومغناطیسی
electromagnetic delay line
خط تاخیر الکترومغناطیسی
disorganizes
به هم زدن سازمان دشمن به هم زدن نظم دشمن
disorganizing
به هم زدن سازمان دشمن به هم زدن نظم دشمن
disorganised
به هم زدن سازمان دشمن به هم زدن نظم دشمن
disorganize
به هم زدن سازمان دشمن به هم زدن نظم دشمن
disorganising
به هم زدن سازمان دشمن به هم زدن نظم دشمن
disorganises
به هم زدن سازمان دشمن به هم زدن نظم دشمن
hostile track
تعقیب هواپیمای دشمن ردگیری هواپیمای دشمن
maxwell theory og light
نظریه الکترومغناطیسی نورماکسول
polarized electromagnetic radiation
تابش الکترومغناطیسی قطبیده
electromagnetic log
سرعت یاب الکترومغناطیسی
density of the total electromagnetic ene
چگالی انرژی الکترومغناطیسی
electromagnetic interference
مداخله الکترومغناطیسی درکار رادارها
microwave
موج خیلی کوچک الکترومغناطیسی
instrument for electromagnetic screening
دستگاه اندازه گیری با حفاظ الکترومغناطیسی
ballistics of penetration
شناسایی شرایط نفوذ گلوله شناسایی مسیر نفوذ گلوله
radiolucency
درجه نفوذ اشعه مجهول نفوذ پذیری اشعه مجهول
loudspeaker
وسیله الکترومغناطیسی که سیگنالهای الکتریکی را به صوتی تبدیل میکند
induced
اختلال الکتریکی در سیگنال ناشی از منابع الکترومغناطیسی مجاور
induce
اختلال الکتریکی در سیگنال ناشی از منابع الکترومغناطیسی مجاور
inducing
اختلال الکتریکی در سیگنال ناشی از منابع الکترومغناطیسی مجاور
induces
اختلال الکتریکی در سیگنال ناشی از منابع الکترومغناطیسی مجاور
rf
وسیله الکترومغناطیسی با فرکانس بین کیلوهرتز و مگا هرتز
approach march
راهپیمایی برای تقرب به دشمن راهپیمایی برای تماس با دشمن
end on
سینه به سینه شدن با دشمن روبرو شدن با دشمن یاچیزی
induces
1-تولید جریان الکتریکی در هستهای از سیم با تاثیر الکترومغناطیسی . 2-اثبات
radio frequency
قطعه الکترومغناطیسی با محدوده فرکانس بین کیلوهرتز و گیگا هرتز
inducing
1-تولید جریان الکتریکی در هستهای از سیم با تاثیر الکترومغناطیسی . 2-اثبات
induce
1-تولید جریان الکتریکی در هستهای از سیم با تاثیر الکترومغناطیسی . 2-اثبات
magnetic
قطعه الکترومغناطیسی که سیگنالهای الکتریکی را به میدان مغناطیسی تبدیل میکند
induced
1-تولید جریان الکتریکی در هستهای از سیم با تاثیر الکترومغناطیسی . 2-اثبات
out flank
دور زدن جناح دشمن احاطه کردن جناح دشمن احاطه جناحی کردن
repel
پس زدن دشمن عقب زدن دشمن
repelled
پس زدن دشمن عقب زدن دشمن
repelling
پس زدن دشمن عقب زدن دشمن
repels
پس زدن دشمن عقب زدن دشمن
bogeys
تماس با هواپیمای دشمن هواپیمای دشمن هواپیمای ناشناس
bogey
تماس با هواپیمای دشمن هواپیمای دشمن هواپیمای ناشناس
bogies
تماس با هواپیمای دشمن هواپیمای دشمن هواپیمای ناشناس
ferrite core
ماده مغناطیسی کوچک که بار الکترومغناطیسی را نگه می دارد در هسته حافظه
interference
اختلال الکتریکی روی سیگنال در اثر سیگنالهای فراهم از منابع الکترومغناطیسی اطراف
electronic
میدانهای الکترومغناطیسی و الکتریسیته ساکن که توسط وسایل الکترونی زیاد ایجاد شده است .
shelling report
گزارش تیراندازی دشمن گزارش تیراندازی توپخانه دشمن
modulation
سوار کردن امواج انرژی روی امواج الکترومغناطیسی برای ارسال
Faraday cage
صفحه فلزی یا سیمی متصل به زمین که وسایل حساس را کامل حفظ میکند به طوری که هیچ واسط ی از جریان الکترومغناطیسی ایجاد نشود
electromagnetic compatability
قابلیت انطباق الکترومغناطیسی قابلیت کارهماهنگ الکتریکی
dominance
نفوذ
barrier penetration
نفوذ در سد
penetration
نفوذ
ascendance
نفوذ
permeation
نفوذ
pervasion
نفوذ
imposing presence
نفوذ
toehold
نفوذ کم
toeholds
نفوذ کم
grand dame
زن با نفوذ
prestige
نفوذ
break through
نفوذ
intrusion
نفوذ
intrusions
نفوذ
percolation
نفوذ
percolation line
خط نفوذ
hanks
نفوذ
hank
نفوذ
authority
نفوذ
influence
نفوذ
osmosis
نفوذ
impermeable
ضد نفوذ اب
watertight
ضد نفوذ اب
seepage
نفوذ
force
نفوذ
forces
نفوذ
intervention
نفوذ
forcing
نفوذ
leakage
نفوذ
propulsion
نفوذ
leakages
نفوذ
interventions
نفوذ
influences
نفوذ
leading
نفوذ
prevalence
نفوذ
infiltration
نفوذ
influxes
نفوذ
influx
نفوذ
penetrates
نفوذ
penetrated
نفوذ
influencing
نفوذ
diffusion
نفوذ
influenced
نفوذ
penetrate
نفوذ
adversarial
دشمن
foeman
دشمن
xenophobe
دشمن
hostile
دشمن
adversaries
دشمن
at d.
دشمن
foes
دشمن
foe
دشمن
adversary
دشمن
enemies
دشمن
abhorrer
دشمن
enemy
دشمن
osmose
نفوذ کردن در بوسیله تراوش تجزیه کردن بوسیله نفوذ تجزیه کردن
sensitive
نفوذ پذیر
trenchancy
نفوذ شکاف
play on/upon (something)
<idiom>
نفوذ کردن
vacation monthes long
نفوذ دوررس
outs
دسته بی نفوذ
lobbying
اعمال نفوذ
transpiration
خروج نفوذ
depth of penetration
عمق نفوذ
effusions
نفوذ مولکولی
infiltrate
نفوذ کردن
infiltrate
نفوذ به منطقه
infiltrated
نفوذ کردن
leverage
قدرت نفوذ
infiltrated
نفوذ به منطقه
infiltrates
نفوذ کردن
area of influence
منطقه نفوذ
infiltrates
نفوذ به منطقه
infiltrating
نفوذ کردن
infiltrating
نفوذ به منطقه
crevasse
نفوذ کردن
crevasses
نفوذ کردن
figureheads
رئیس بی نفوذ
effusion
نفوذ مولکولی
bleaches
نفوذ کردن
deliberate breaching
نفوذ با فرصت
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com