English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (39 milliseconds)
English Persian
osmose نفوذ کردن در بوسیله تراوش تجزیه کردن بوسیله نفوذ تجزیه کردن
Other Matches
electrolyze تجزیه کردن بوسیله جریان برق
psychanalyze بوسیله تجزیه وتحلیل روانی معالجه کردن
lixiviate تجزیه کردن بوسیله شستشو باقلیا یا ماده حلالی
hydrolysis تجزیه بوسیله اب
hydrolyze بوسیله اب تجزیه شدن
lightproof غیرقابل نفوذ بوسیله نور
electroanalysis تجزیه شیمیایی بوسیله جریان برق
electrolysis تجزیه جسمی بوسیله جریان برق
lyse بوسیله " لیزین " تجزیه سلولی بعمل اوردن
hydrolyte جسم یا مادهای که تحت تاثیر تجزیه بوسیله اب قرار گیرد
tammany انجمن تامانی نیویورک وابسته بانجمن طرفدار کسب نفوذ سیاسی وبلدی بوسیله رشاء
seep از میان سوراخهای ریز نفوذ کردن چکه کردن
seeped از میان سوراخهای ریز نفوذ کردن چکه کردن
impose تحمیل کردن اعمال نفوذ یا سوء استفاده کردن
seeping از میان سوراخهای ریز نفوذ کردن چکه کردن
imposes تحمیل کردن اعمال نفوذ یا سوء استفاده کردن
seeps از میان سوراخهای ریز نفوذ کردن چکه کردن
decomposing تجزیه کردن و جدا کردن عناصر اصلی یک ماده مرکب
detaching تجزیه کردن جدا کردن دور کردن
detaches تجزیه کردن جدا کردن دور کردن
detach تجزیه کردن جدا کردن دور کردن
syllabicate ازروی هجا تجزیه کردن هجابندی کردن
to scrape down تراشیدن وکوچک کردن بوسیله کشیدن پابرزمین سخن کسیراپایمال کردن
lyophilization خشک کردن چیزی بوسیله منجمد کردن ان در لوله هی خالی از هوا
ratten بوسیله دزدیدن یا خراب کردن افزارش اذیت کردن
break down تجزیه کردن طبقه بندی کردن
quick count کوتاه کردن علامتهای قراردادی بوسیله مهاجم میانی در خط تجمع بمنظورغافلگیر کردن تیم مدافع
wiped خشک کردن بوسیله مالش پاک کردن
wipe خشک کردن بوسیله مالش پاک کردن
wipes خشک کردن بوسیله مالش پاک کردن
wiping خشک کردن بوسیله مالش پاک کردن
crevasses نفوذ کردن
penetrates نفوذ کردن در
penetrated نفوذ کردن در
penetrate نفوذ کردن در
breaches نفوذ کردن
permeated نفوذ کردن
permeate نفوذ کردن
pierce نفوذ کردن
crevasse نفوذ کردن
bleaches نفوذ کردن
bleached نفوذ کردن
seep in نفوذ کردن
bleach نفوذ کردن
infiltrate نفوذ کردن
infiltrated نفوذ کردن
infiltrates نفوذ کردن
infiltrating نفوذ کردن
interpenetrate نفوذ کردن در
breached نفوذ کردن
permeates نفوذ کردن
percolating نفوذ کردن
pierces نفوذ کردن
percolate نفوذ کردن
play on/upon (something) <idiom> نفوذ کردن
percolated نفوذ کردن
transpired نفوذ کردن
breakaway نفوذ کردن
transpires نفوذ کردن
percolates نفوذ کردن
transpire نفوذ کردن
interpenetrate در هم نفوذ کردن
transpiring نفوذ کردن
impenetrate نفوذ کردن در
penetract نفوذ کردن
breach نفوذ کردن
permeating نفوذ کردن
poured تراوش بوسیله ریزش
pour تراوش بوسیله ریزش
infiltration پالایش بوسیله تراوش
pouring تراوش بوسیله ریزش
pours تراوش بوسیله ریزش
infiltrate نفوذ کردن در منطقه
infiltrated نفوذ کردن در منطقه
infiltrating نفوذ کردن در منطقه
infiltrates نفوذ کردن در منطقه
penetrative وابسته به نفوذ کردن
use one's influence اعمال نفوذ کردن
to use one's influence upon اعمال نفوذ کردن بر
scrutinize تجزیه کردن
parsed تجزیه کردن
analyzes تجزیه کردن
analysed تجزیه کردن
analyses تجزیه کردن
analyzed تجزیه کردن
analysing تجزیه کردن
parses تجزیه کردن
disembody تجزیه کردن
liberate تجزیه کردن
analyse تجزیه کردن
liberates تجزیه کردن
analyzing تجزیه کردن
disassemble تجزیه کردن
disintegrate تجزیه کردن
analyze [American] تجزیه کردن
dismembered تجزیه کردن
bolt [examine] تجزیه کردن
check تجزیه کردن
determine تجزیه کردن
enquire into تجزیه کردن
examine تجزیه کردن
explore تجزیه کردن
inspect تجزیه کردن
investigate تجزیه کردن
look into تجزیه کردن
dismember تجزیه کردن
survey تجزیه کردن
disintegrates تجزیه کردن
assay تجزیه کردن
prescind تجزیه کردن
dissect [analyse] تجزیه کردن
study تجزیه کردن
parse تجزیه کردن
evaluate تجزیه کردن
dismembers تجزیه کردن
analyze تجزیه کردن
dismembering تجزیه کردن
disintegrating تجزیه کردن
decomposes تجزیه کردن
decompose تجزیه کردن
analyse [British] تجزیه کردن
liberating تجزیه کردن
dialyze تجزیه کردن
parsing تجزیه کردن
perforating سوراخ کردن نفوذ کردن
perforate سوراخ کردن نفوذ کردن
perforates سوراخ کردن نفوذ کردن
infiltrate در خطوط دشمن نفوذ کردن
infiltrating در خطوط دشمن نفوذ کردن
infiltrated در خطوط دشمن نفوذ کردن
infiltrates در خطوط دشمن نفوذ کردن
ship water نفوذ کردن اب بداخل قایق
analysing با تجزیه ازمایش کردن
abstract جداکردن تجزیه کردن
analysed با تجزیه ازمایش کردن
analyzed با تجزیه ازمایش کردن
separate سواکردن تجزیه کردن
separates سواکردن تجزیه کردن
abstracts جداکردن تجزیه کردن
separated سواکردن تجزیه کردن
ionize به یون تجزیه کردن
abstracting جداکردن تجزیه کردن
analyses با تجزیه ازمایش کردن
resolve تجزیه کردن یا شدن
analyse با تجزیه ازمایش کردن
analyzing با تجزیه ازمایش کردن
resolves تجزیه کردن یا شدن
analyzes با تجزیه ازمایش کردن
sequestrate جدا کردن تجزیه کردن
diffused نفوذ کردن منتشر شدن پراکندن
diffusing نفوذ کردن منتشر شدن پراکندن
diffuse نفوذ کردن منتشر شدن پراکندن
diffuses نفوذ کردن منتشر شدن پراکندن
decomposes تجزیه کردن متلاشی شدن
decompose تجزیه کردن متلاشی شدن
fractionate تجزیه وتفکیک نمودن برخه کردن
to piss off the wrong people <idiom> آدمهای دارای نفوذ و قدرت زیاد را عصبانی کردن
hacks تجزیه کردن سیستم کامپیوتری به دلایل غیرقانونی
hacked تجزیه کردن سیستم کامپیوتری به دلایل غیرقانونی
hack تجزیه کردن سیستم کامپیوتری به دلایل غیرقانونی
baptize بوسیله تعمیدنامگذاری کردن
baptizing بوسیله تعمیدنامگذاری کردن
baptises بوسیله تعمیدنامگذاری کردن
baptised بوسیله تعمیدنامگذاری کردن
baptizes بوسیله تعمیدنامگذاری کردن
baptized بوسیله تعمیدنامگذاری کردن
baptising بوسیله تعمیدنامگذاری کردن
half thickness ضخامت لازم برای نصف کردن نفوذ عناصر تراونده
semaphore بوسیله پرچم مخابره کردن
step down کم کردن ولتاژجریان بوسیله ترانسفورماتور
chafing بوسیله اصطکاک گرم کردن
electrotype بوسیله برق چاپ کردن
shields بوسیله سپر حفظ کردن
shield بوسیله سپر حفظ کردن
chafes بوسیله اصطکاک گرم کردن
chafe بوسیله اصطکاک گرم کردن
latch بوسیله کلون محکم کردن
latches بوسیله کلون محکم کردن
hyphenate بوسیله خط دارای فاصله کردن
instantiate معرفی کردن بوسیله کنسرت
wet down بوسیله اب پاشی خیس کردن
polices بوسیله پلیس اداره وکنترل کردن
vectorial شعاع حامل بوسیله برداررهبری کردن
latensify بوسیله مواد شیمیایی تقویت کردن
photoengrave بوسیله عکاسی گراور سازی کردن
postcards بوسیله کارت پستال مکاتبه کردن
postcard بوسیله کارت پستال مکاتبه کردن
gravitating بوسیله قوه جاذبه حرکت کردن
vectors شعاع حامل بوسیله برداررهبری کردن
thermostats :بوسیله الت تعدیل گرماکنترل کردن
faradize بوسیله القای برق معالجه کردن
vector شعاع حامل بوسیله برداررهبری کردن
police بوسیله پلیس اداره وکنترل کردن
roentgenize بوسیله اشعه مجهول معالجه کردن
policed بوسیله پلیس اداره وکنترل کردن
thermostat :بوسیله الت تعدیل گرماکنترل کردن
to file a petition بوسیله درخواست نامه تقاظا کردن
whet عمل تیز کردن بوسیله مالش
to shield بوسیله سپر [پوشش] حفظ کردن
gravitates بوسیله قوه جاذبه حرکت کردن
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com