English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (12 milliseconds)
English Persian
grisaille نقاشی برجسته نماروی شیشه برنگ خاکستری
Other Matches
silhouette نیمرخ هر چیزی برنگ سیاه یا برنگ یکدست
silhouettes نیمرخ هر چیزی برنگ سیاه یا برنگ یکدست
litmus ماده ابی رنگی که ازبعضی گلسنگ ها بدست میایدودر اثر اسید زیاد برنگ قرمزتبدیل میشود وهرگاه قلیا بدان بزنند باز برنگ ابی در میاید
black 1-استفاده از سایههای خاکستری برای نمایش رنگهای صفحه نمایش . 2-تصویری که در آن هر پیکسل سیاه یا سفید است و هیچ سایه خاکستری ندارد
blacker 1-استفاده از سایههای خاکستری برای نمایش رنگهای صفحه نمایش . 2-تصویری که در آن هر پیکسل سیاه یا سفید است و هیچ سایه خاکستری ندارد
blacks 1-استفاده از سایههای خاکستری برای نمایش رنگهای صفحه نمایش . 2-تصویری که در آن هر پیکسل سیاه یا سفید است و هیچ سایه خاکستری ندارد
blacked 1-استفاده از سایههای خاکستری برای نمایش رنگهای صفحه نمایش . 2-تصویری که در آن هر پیکسل سیاه یا سفید است و هیچ سایه خاکستری ندارد
blackest 1-استفاده از سایههای خاکستری برای نمایش رنگهای صفحه نمایش . 2-تصویری که در آن هر پیکسل سیاه یا سفید است و هیچ سایه خاکستری ندارد
vorticism مکتب نقاشی کوبیسم انگلیسی که در نقاشی از صنایع جدیدنیز استفاده کرده
oil on canvas [painting technique] رنگ روغنی نقاشی روی کرباس [شیوه نقاشی]
alto-rilievo [ویژگی های نقش برجسته ای که در آن شکل ها به اندازه ای بیش از نصف ضخامت خود برجسته اند.]
embossing طرح برجسته [برجسته کردن زمینه فرش]
perspective spatial model مدل برجسته زمین زیر برجسته بین
grizzlies خاکستری یا مایل به خاکستری
grizzly خاکستری یا مایل به خاکستری
plate glass شیشه سنگ شیشه تختهای
ink bottle شیشه مرکب شیشه جوهر
glassman تاجر شیشه شیشه ساز
flatbed وسیلهای با شیشه مسط ح که کار هنری روی آن قرار می گیرد نوک اسکن زیر شیشه حرکت میکند و تصویر را به فایل گرافیکی تبدیل میکند
salience نکته برجسته موضوع برجسته
embossment نقوش برجسته برجسته کاری
saliency نکته برجسته موضوع برجسته
supereminent برجسته فوق العاده برجسته
bas relif حجاری ونقوش برجسته برجسته
stereoscope جهان نما دوربین یا عینک برجسته نما مبحث اشکال برجسته
stereograph نوشته یاتصویر برجسته نما برجسته نما کردن
crimson برنگ خون
bloodier برنگ خون
lightsome برنگ روشن
strawy برنگ کاه
bloody برنگ خون
bloodiest برنگ خون
violaceous برنگ بنفشه
pinto رنگ برنگ
brassiest برنگ برنج
brassier برنگ برنج
wheaten برنگ گندم
bloodred برنگ خون
bronzes برنگ برنز
indigo برنگ نیلی
sanguinity برنگ خون
rosily برنگ قرمز
bronze برنگ برنز
brassy برنگ برنج
sepal oid برنگ کاسبرگ
repousse برجسته نمایاحکاکی برجسته
vitrify بصورت شیشه در اوردن بصورت شیشه درامدن
sanguine قرمز برنگ خون
versicolour رنگ برنگ شده
cerulean برنگ ابی نیلگون
opalline برنگ عین الشمس
to change colour رنگ برنگ شدن
chromatographic وابسته برنگ نگاری
rubiginous برنگ قرمز اجری
amaranthine برنگ تاج خروسی
encrimson برنگ لاکی دراوردن
iridescence رنگ برنگ شونده
It tends to be blue . It is bluish. بیشتر برنگ آبی می زند
rubrication نشان گذاری برنگ قرمز
tan برنگ قهوهای وسبزه دراوردن
incarnate برنگ گوشتی مجسم کردن
color blind فاقد حساسیت نسبت برنگ
gummite ئیدرات اورانیم برنگ زردمایل بقرمز
pyrope هر نوع گوهر برنگ قرمز روشن
marble cake کیک کره دار برنگ روشن
gahnite ماده معدنی برنگ سبزتیره بفرمول 4O 2Al Zn
euclase بریلیوم و الومینیوم برنگ سبز روشن یا ابی
anaglyph عکس رنگی برجسته بینی تجزیه رنگ عکس در برجسته بینی
manila paper یک نوع کاغذ محکم برنگ زرد مایل به قهوهای
scarlet letter حرف A برنگ سرخ که روی سینه زناکاران نصب میشده
odontolite دندانی که تبدیل به سنگ شده و برنگ فیروزه در امده است
white heat درجه حرارت زیادی که ازسرخی گذشته و برنگ سفید دراید
glass wool پشم یا براده شیشه پشم شیشه
cinerary خاکستری
ashen خاکستری
grizzles خاکستری
gray خاکستری
cinerarium خاکستری
cinderous خاکستری
cindery خاکستری
grizzle خاکستری
grayer خاکستری
grayest خاکستری
grey خاکستری
greyer خاکستری
greyest خاکستری
grizzled خاکستری
grizzling خاکستری
drab خاکستری
drabber خاکستری
salt-and-pepper خاکستری
pewter خاکستری
ashy خاکستری
drabbest خاکستری
ash coloured خاکستری
gray or mercurial unguent روغن خاکستری
grey unguent روغن خاکستری
gray bearded رنگ خاکستری
gray matter ماده خاکستری
grizzly bear خرس خاکستری
greyly بارنگ خاکستری
earth light روشنایی خاکستری
grey tin قلع خاکستری
gray cast iron چدن خاکستری
earth shine روشنایی خاکستری
livid خاکستری رنگ
greyish مایل به خاکستری
cinereous خاکستری رنگ
grey propaganda تبلیغات خاکستری
mottled pig iron چدن خاکستری
median gray خاکستری متوسط
grayish متمایل به خاکستری
gray scale اندازه خاکستری
greyness خاکستری بودن
He (his hair) turned grey. مویش خاکستری شد
gray ramus شاخه خاکستری
neapolitan ointment روغن خاکستری
ash gray خاکستری رنگ
mercurial unguent روغن خاکستری
grayness رنگ خاکستری
grayly بطور خاکستری
grayness خاکستری بودن
grey cast iron چدن خاکستری
greyness رنگ خاکستری
grey iron foundry ریخته گری خاکستری
grey iron scrap قراضه اهن خاکستری
isabel زرد مایل به خاکستری
isabella زرد مایل به خاکستری
grege اردهای مایل به خاکستری
grizzling خرس خاکستری امریکا
krimmer پوست گوسفند خاکستری
image contrast درجه خاکستری تصویر
high test grey iron چدن خاکستری پرارزش
griseous خاکستری مایل به ابی
grizzle خرس خاکستری امریکا
grizzle نالیدن خاکستری کردن
grizzles خرس خاکستری امریکا
grizzles نالیدن خاکستری کردن
grizzling نالیدن خاکستری کردن
dark grey رنگ خاکستری تیره
hoary سفید مایل به خاکستری
gray-white رنگ سفید-خاکستری
ashen دارای رنگ خاکستری
lyard دارای رگه ها یا باریکههای خاکستری
taupe رنگ خاکستری مایل به قهوهای
thalamic ماده خاکستری مغز میانی
hoar سفید مایل به خاکستری موسفید
Euro- کانگوروی بزرگ خاکستری رنگ
slate <adj.> <noun> رنگی میان آبی و خاکستری
iron gray رنگ خاکستری وسیاه اهن
euro کانگوروی بزرگ خاکستری رنگ
lyart دارای رگه ها یا باریکههای خاکستری
iron-grey رنگ خاکستری وسیاه اهن
iron grey رنگ خاکستری وسیاه اهن
podzolization تشکیل خاک خاکستری یا سفید
slate blue رنگ ابی مایل به خاکستری
teal blue رنگ ابی مایل به خاکستری
grizzled خاکستری رنگ دارای موهای سفید
olive gray رنگ سبز مایل بزرد خاکستری
monochrome در یک رنگ با سایههای خاکستری و سیاه و سفید
sallow رنگ خاکستری مایل به زرد وسبز
thalamus تالاموس ماده خاکستری مغز میانی
gray matter ماده خاکستری بافت عصبی مغز
beige رنگ قهوهای روشن مایل بزرد و خاکستری
gull مرغ نوروزی نوعی رنگ خاکستری کمرنگ
gulls مرغ نوروزی نوعی رنگ خاکستری کمرنگ
beryllium فلز بریلیوم بعلامت Beبرنگ خاکستری فولادی
towhead کسیکه موهای مایل به سفیدیا خاکستری دارد
grivet نوعی میمون خاکستری مایل به ابی افریقای جنوبی
portrait نقاشی
paintings نقاشی
canvas نقاشی
canvases نقاشی
daubry نقاشی بد
portraits نقاشی
the brush نقاشی
pictorial art نقاشی
daubery نقاشی بد
painting نقاشی
grey scale سایههای خاکستری برای اندازه گیری دقیق هنگالم فیلم برداری
oil paintings نقاشی بارنگ
brush نقاشی کردن
palette knives کاردک نقاشی
easel سه پایه نقاشی
easels سه پایه نقاشی
oil painting نقاشی بارنگ
pastel نقاشی بامدادرنگی
pencil نقاشی مدادی
brushes نقاشی کردن
bepaint نقاشی کردن
mural نقاشی دیواری
murals نقاشی دیواری
frescoes نقاشی دیواری
aquarelle نقاشی اب و رنگی
aqua relle نقاشی اب و رنگی
miniatures نقاشی باتذهیب
miniature نقاشی باتذهیب
living picture پرده نقاشی
painted نقاشی شده
pencils نقاشی مدادی
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com