Total search result: 205 (11 milliseconds) |
|
|
|
English |
Persian |
weaving draft |
نقشه بافت |
|
|
Search result with all words |
|
Jacquard loom |
ماشین بافندگی ژاکارد [این ماشین جهت بافت فرش های ماشینی و یا پارچه های رنگی استفاده می شود که رنگ های بکار رفته در نقش و طرح فرش را توسط صفحه مقوائی سوراخ دار و یا همان نقشه ژاکارد کنترل می کنند.] |
Kurdish rug |
فرش کردی [مناطق بافت به صورت پراکنده بوده و بافته های آن نیز تمایز خاصی از نظر نقشه با دیگر شهرها ندارند. در آن از لچک ترنج گرفته تا افشان و هراتی بافته می شود.] |
move of pattern |
[وجود تقارن و هماهنگی نگاره ها پس از اتمام بافت در مقایسه با نقشه] |
production cycle |
زمان یا دوره بافت یک فرش [این دوره از زمان طراحی یا نقشه کشی شروع شده و به بافت کامل فرش منتهی می شود.] |
Other Matches |
|
mixd weave |
بافت ترکیبی [هرگاه در بافت یک فرش از چند روش بافت استفاده شود.] |
plain weave |
بافت ساده زیر و رو [معمولا قسمت گلیم بافت فرش را به این صورت می بافند.] |
Soumak |
بافت سوماک [سوماخ] [این روش بافت که نوعی از گلیم بافی است به سه صورت ساده، ضربیو برعکس بافته شده و در ابتدا و انتهای فرش استفاده می شود. این روش در بافت پارچه، کیسه، پتو و زیر انداز استفاده می شود.] |
board weave |
تخت بافت [در این بافت تارها نسبت به یکدیگر زاویه چندانی نداشته و حالت صاف و یکنواخت به خود می گیرند] |
compound weave |
بافت ترکیبی که بجز تار و پود اجزا دیگری نیز مثل دانه مروارید و یا اجسام تزیینی در بافت بکار گرفته شود |
motif |
گلی خاص در زمینه فرش [این طرح ها با توجه به منطقه بافت دارای اشکال و ابعاد مختلفی بوده و تا حدودی مشخص کننده منطقه بافت می باشد.] |
greige carpet |
فرش خود رنگ [فرشی که الیاف آن پیش از بافت رنگرزی نشده باشد. این نوع بافت در بین بافندگان محلی و خصوصا در افغانستان و کشورهای تازه استقلال یافته روسیه دیده می شود.] |
Sarouk |
ساروق [حوزه بافت ساروق در استان مرکزی با شهرت جهانی در بافت فرش های پر تراکم با زمینه قرمز و حاشیه آبی، پرز بلند و طرح افشان بته ای و گل خشتی است.] |
Sarab |
سراب [حوزه بافت سراب در آذربایجان است که بیشتر به بافت کناره مشهور استرنگ زمینه عموما شتری و گره آن ترکی است.] |
maps |
نقشه برداری کردن تهیه نقشه نقشه کشی کردن |
map |
نقشه برداری کردن تهیه نقشه نقشه کشی کردن |
strategies |
طرح نقشه برای جنگ یا علم طراحی نقشه برای جنگ یاطرح نقشه برای نقل وانتقالات جنگی |
strategy |
طرح نقشه برای جنگ یا علم طراحی نقشه برای جنگ یاطرح نقشه برای نقل وانتقالات جنگی |
conformal projection |
نوعی سیستم تهیه نقشه بزرگ کردن یکنواخت نقشه |
line route map |
نقشه نشان دهنده راهها نقشه راهنمای مسیر خطوط سیم دستگاه |
docking plan |
نقشه مسیر ورود کشتی به حوضچه تعمیر نقشه ساختمان قسمت زیر ناوlongshoreman |
hyetography |
نقشه کشی از بارندگی نمایش بارش با نقشه |
control map |
نقشه مخصوص بررسی صحت بقیه نقشه ها |
cartographer |
ترسیم کننده نقشه متخصص رسم نقشه |
cartographers |
ترسیم کننده نقشه متخصص رسم نقشه |
mapping |
نقشه کشی کردن تهیه نقشه |
topographic map |
نقشه عوارض نما نقشه توپوگرافی |
storage map |
نقشه انباره نقشه انبارش |
orthographic |
تصویر یا نقشه که در ان خطوط مصور برسطح تصویر یا نقشه عموداست |
plot |
تعیین کردن محل هدف یا دشمن روی نقشه رسم کردن مسیر حرکت روی نقشه |
plotted |
تعیین کردن محل هدف یا دشمن روی نقشه رسم کردن مسیر حرکت روی نقشه |
plots |
تعیین کردن محل هدف یا دشمن روی نقشه رسم کردن مسیر حرکت روی نقشه |
map sheet |
شماره برگ نقشه از سریهای مختلف برگ نقشه |
geodesy |
نقشه برداری عملیات نقشه برداری در شبکه جهانی |
vignetting |
سایه روشن زدن به نقشه یاعکس هوایی نمایش عوارض نقشه با سایه روشن تدریجی |
outline assembly drawing |
نقشه کلی ساختمان نقشه ایکه تصویر کلی ساختمان را نشان میدهد وجزئیات ساختمان روی ان پیاده نشده است |
spandrel |
لچک [در فرش های لچک ترنج، لچک ها معمولا یک چهارم ترنج بوده و یا دارای نقشه مشابه و یا نقشه متفاوت می باشند.] |
common control |
کنترل عمومی نقشه برداری شبکه عمومی نقشه برداری شبکه جهانی نقشه برداری |
geodetic datum |
سطح مبنای نقشه برداری افق مبنای نقشه برداری زمینی جهانی |
map compilation |
تهیه نقشه جدید یا جمع اوری اطلاعات جدید برای تهیه نقشه |
computer aided design and drafting |
طراحی و نقشه کشی به کمک کامپیوتر طراحی و نقشه کشی کامپیوتری |
bench mark |
شاخص علامت نقطه کنترل نقشه برداری شاخص نقشه برداری |
textures |
بافت |
loose texture |
بافت شل |
tissue |
بافت |
tissues |
بافت |
grain |
بافت |
contexture |
بافت |
of a loose textture |
شل بافت |
gold tisane |
زر بافت |
texture |
بافت |
neurine |
بافت پی |
contexts |
بافت |
context |
بافت |
knitted |
بافت |
of a loose texture |
شل بافت |
fiber |
بافت |
knit goods |
کش بافت |
homespun |
بافت خانگی |
necrosis |
بافت مردگی |
adipose tissue |
بافت چربی |
cellular |
بافت سلولی |
basket weave |
بافت حصیری |
grossest |
درشت بافت |
chain stitch |
بافت زنجیری |
close-knit |
ریز بافت |
xylem |
بافت چوبی |
direction |
سمت بافت |
welknit |
خوش بافت |
knit goods |
کالای کش بافت |
flat weave |
تخت بافت |
grossing |
درشت بافت |
grosses |
درشت بافت |
textures |
بافت تاروپود |
nerve tissue |
بافت عصبی |
grosser |
درشت بافت |
grossed |
درشت بافت |
gross |
درشت بافت |
fibres |
بافت لیف |
fibre |
بافت لیف |
texture |
بافت تاروپود |
interlocking |
بافت با قلاب |
stroma |
بافت نمدی |
stroma |
بافت بنیادی |
basket-weave |
بافت حصیری |
soil texture |
بافت خاک |
fiber |
بافت لیف |
sclerenchyma |
بافت زنبوری |
selvage |
گرد بافت |
collenchyma |
بافت کلانشیم |
histology |
بافت شناسی |
fibrosis |
تصلب بافت ها |
histogenesis |
بافت سازی |
histogen |
بافت ساز |
sclerosis |
تصلب بافت |
webs |
بافت یا نسج |
finespun |
ریز بافت |
web |
بافت یا نسج |
cellular tissue |
بافت زنبوری |
hand knife |
خوش بافت |
hand knitted |
دست بافت |
selvedge |
گرد بافت |
weaves |
ساختن بافت |
plain weave |
بافت ساده |
biopsy |
بافت برداری |
style |
سبک بافت |
in vivo |
بافت زنده |
histoloysis |
بافت خواری |
sennet |
بافت حصیری |
plain weave |
بافت حصیری |
vascular tissue |
بافت اوندی |
knotless |
بافت شل و آزاد |
knotless |
بافت تقلبی |
woof |
دست بافت |
slip |
خطا در بافت |
typical <adj.> |
بافت عادی |
typical <adj.> |
بافت معمولی |
phloem |
بافت لیفی |
weave |
ساختن بافت |
texture |
ترکیب بافت |
woofs |
دست بافت |
texture of soil |
بافت خاک |
slit weave |
بافت چاکدار |
vascular tissue |
بافت هادی |
projections |
سیستم تصویر در تهیه نقشه سیستم تهیه نقشه جات |
projection |
سیستم تصویر در تهیه نقشه سیستم تهیه نقشه جات |
trimsize |
اندازه تنظیم شده نقشه حواشی تنظیم شده نقشه |
grid navigation |
ناوبری از روی نقشه ناوبری از روی خطوط شبکه نقشه |
polar stereographic |
سیستم تهیه نقشه قطبی سیستم نقشه برداری قطبی |
reticulum |
بافت نگاهدارنده اعصاب |
neuroglia |
بافت حافظ عصب |
of a coarse fibre |
درشت بافت زمخت |
taffetized |
دارای بافت تافته |
phelloderm |
بافت چوب پنبهای |
suber |
بافت چوب پنبهای |
homespun |
بافت میهنی وطنی |
metal gauze |
بافت توری فلزی |
myoma |
غده بافت ماهیچه |
soil separates |
اجزاء بافت خاک |
plain weave |
پارچه ساده بافت |
gauze |
نوعی بافت توری |
wire netting |
بافت توری سیمی |
woodiness |
بافت چوبی وفوردرخت |
reticulum |
بافت همبند و مشبک |
steel fabric |
بافت فولاد ساختمانی |
sclerenchyma |
بافت سخت سلولی |
lymphopoiesis |
تشکیل بافت لنفی |
building steel lathing |
بافت ساختمان فولادی |
fabrics |
سبک بافت اساس |
fabric |
سبک بافت اساس |
blemish [mistake] |
عدم تقارن در بافت |
sequestrum |
قسمت بافت مرده |
warp |
نخ تار [در طول بافت] |
tightly weave |
بافت پرتراکم و سفت |
mesophyll |
بافت درونی برگ |
histology |
علم بافت شناسی |
homemade |
خانگی خانه بافت |
hypoxia |
کاهش اکسیژن بافت |
hypoxemia |
کاهش اکسیژن بافت |
knotless |
بافت بدون گره |
anterior commissure |
بافت رابط قدامی |
histologist |
متخصص بافت شناسی |
histological |
وابسته به بافت شناسی |
contextual architecture |
معماری بافت گرایی |
epithelialize |
بافت پوششی شدن |
epithelize |
بافت پوششی شدن |
fibrosis |
افزایش بافت لیفی |
balanced plain weave |
بافت ساده یک رو یک زیر |
commissure |
بافت عصبی رابط |
regular weave [plain] |
بافت معمولی و ساده |
collenchyma |
بافت لانه زنبوری |
lymphomatoid |
دارای بافت لنفی |
histologic |
وابسته به بافت شناسی |
lymphomatous |
دارای بافت لنفی |
trig list |
لیست نقاط نقشه برداری شده فهرست مختصات نقاط نقشه برداری شده |
biopsy |
ازمایش میکروسکپی بافت زنده |
cotton duke |
بافت ساده پنبهای یا کتانی |
intervenium |
بافت میان رگهای برگ |
parenchyma |
مغز غده بافت اصلی |
adenoidal |
منسوب به بافت غدهای و لنفاوی |
faille |
نوعی پارچه ساده بافت |
tarlatan |
پارچه نخی ساده بافت |
scar tissue |
بافت همبند جای زخم |
commissurotomy |
برداشتن بافت عصبی رابط |
suberic |
دارای بافت چوب پنبهای |
suberose |
دارای بافت چوب پنبهای |
neurogenic |
ایجاد کننده بافت عصبی |
dyed-in-the-wool |
پیش از بافت رنگرزی شده |
textures |
دارای بافت ویژهای نمودن |
lymphoma |
غده مرکب از بافت لنفاوی |
suberous |
دارای بافت چوب پنبهای |
anomalous weave |
بی نظمی و عدم تقارن در بافت |
aceratosis |
نارسی و نابالغی بافت شاخی |
texture |
دارای بافت ویژهای نمودن |
flat weave |
بافت ساده و بدون پرز |
regattas |
پارچه نخی سفت بافت |
match |
قرینه سازی در طرح یا بافت |
regatta |
پارچه نخی سفت بافت |
corks |
بافت چوب پنبه درخت بلوط |
suberize |
تبدیل به بافت چوب پنبهای شدن |
suberization |
ایجاد بافت چوب پنبهای درچوب |
conceit |
[بافت عجیب و مطبوع گلکاری باغچه] |
necrotic |
دارای بافت مرده یااستخوان فاسد |
gray matter |
ماده خاکستری بافت عصبی مغز |
cork |
بافت چوب پنبه درخت بلوط |