English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 210 (11 milliseconds)
English Persian
contour نقشه برجسته
contour map نقشه برجسته
relief emboss نقشه برجسته
relief map نقشه برجسته
topographic map نقشه برجسته
Search result with all words
aerocartograph دستگاه برجسته بین مخصوص تهیه نقشه
mercator projection نقشه برجسته نمای دارای نصف النهارات متوازی
relief map نقشه برجسته نما
stereophotogrammetry تهیه و رسم نقشه جات ازروی عکس هوایی به طریقه برجسته بینی و استریوسکوپی
stereoplanigraph نوعی دستگاه تهیه نقشه بطریقه برجسته بینی باطریقه دستی و رسم با مدادالکترونیکی
Other Matches
alto-rilievo [ویژگی های نقش برجسته ای که در آن شکل ها به اندازه ای بیش از نصف ضخامت خود برجسته اند.]
embossing طرح برجسته [برجسته کردن زمینه فرش]
perspective spatial model مدل برجسته زمین زیر برجسته بین
bas relif حجاری ونقوش برجسته برجسته
embossment نقوش برجسته برجسته کاری
salience نکته برجسته موضوع برجسته
supereminent برجسته فوق العاده برجسته
saliency نکته برجسته موضوع برجسته
stereoscope جهان نما دوربین یا عینک برجسته نما مبحث اشکال برجسته
maps نقشه برداری کردن تهیه نقشه نقشه کشی کردن
map نقشه برداری کردن تهیه نقشه نقشه کشی کردن
strategies طرح نقشه برای جنگ یا علم طراحی نقشه برای جنگ یاطرح نقشه برای نقل وانتقالات جنگی
strategy طرح نقشه برای جنگ یا علم طراحی نقشه برای جنگ یاطرح نقشه برای نقل وانتقالات جنگی
conformal projection نوعی سیستم تهیه نقشه بزرگ کردن یکنواخت نقشه
line route map نقشه نشان دهنده راهها نقشه راهنمای مسیر خطوط سیم دستگاه
docking plan نقشه مسیر ورود کشتی به حوضچه تعمیر نقشه ساختمان قسمت زیر ناوlongshoreman
stereograph نوشته یاتصویر برجسته نما برجسته نما کردن
cartographer ترسیم کننده نقشه متخصص رسم نقشه
cartographers ترسیم کننده نقشه متخصص رسم نقشه
control map نقشه مخصوص بررسی صحت بقیه نقشه ها
hyetography نقشه کشی از بارندگی نمایش بارش با نقشه
repousse برجسته نمایاحکاکی برجسته
topographic map نقشه عوارض نما نقشه توپوگرافی
mapping نقشه کشی کردن تهیه نقشه
anaglyph عکس رنگی برجسته بینی تجزیه رنگ عکس در برجسته بینی
storage map نقشه انباره نقشه انبارش
orthographic تصویر یا نقشه که در ان خطوط مصور برسطح تصویر یا نقشه عموداست
plot تعیین کردن محل هدف یا دشمن روی نقشه رسم کردن مسیر حرکت روی نقشه
plots تعیین کردن محل هدف یا دشمن روی نقشه رسم کردن مسیر حرکت روی نقشه
plotted تعیین کردن محل هدف یا دشمن روی نقشه رسم کردن مسیر حرکت روی نقشه
geodesy نقشه برداری عملیات نقشه برداری در شبکه جهانی
map sheet شماره برگ نقشه از سریهای مختلف برگ نقشه
vignetting سایه روشن زدن به نقشه یاعکس هوایی نمایش عوارض نقشه با سایه روشن تدریجی
spandrel لچک [در فرش های لچک ترنج، لچک ها معمولا یک چهارم ترنج بوده و یا دارای نقشه مشابه و یا نقشه متفاوت می باشند.]
outline assembly drawing نقشه کلی ساختمان نقشه ایکه تصویر کلی ساختمان را نشان میدهد وجزئیات ساختمان روی ان پیاده نشده است
common control کنترل عمومی نقشه برداری شبکه عمومی نقشه برداری شبکه جهانی نقشه برداری
map compilation تهیه نقشه جدید یا جمع اوری اطلاعات جدید برای تهیه نقشه
geodetic datum سطح مبنای نقشه برداری افق مبنای نقشه برداری زمینی جهانی
bench mark شاخص علامت نقطه کنترل نقشه برداری شاخص نقشه برداری
computer aided design and drafting طراحی و نقشه کشی به کمک کامپیوتر طراحی و نقشه کشی کامپیوتری
grid navigation ناوبری از روی نقشه ناوبری از روی خطوط شبکه نقشه
projections سیستم تصویر در تهیه نقشه سیستم تهیه نقشه جات
trimsize اندازه تنظیم شده نقشه حواشی تنظیم شده نقشه
projection سیستم تصویر در تهیه نقشه سیستم تهیه نقشه جات
polar stereographic سیستم تهیه نقشه قطبی سیستم نقشه برداری قطبی
trig list لیست نقاط نقشه برداری شده فهرست مختصات نقاط نقشه برداری شده
noted برجسته
relievo برجسته
rilievo برجسته
mainlining برجسته
par excellence برجسته
pre eminent برجسته
illustrated برجسته
ridged برجسته
striking برجسته
strikingly برجسته
convex برجسته
conspicuous برجسته
pre-eminent برجسته
staring برجسته
laureate برجسته
distinguished برجسته
crowned برجسته
outstandingly برجسته
outstanding برجسته
relief emboss برجسته
eminent برجسته
prosilient برجسته
starring برجسته
stereometric خط برجسته
prominent برجسته
illustrous برجسته
raised برجسته
in relief برجسته
mainlined برجسته
dominant برجسته
kenspeckle برجسته
illustrious برجسته
primes برجسته
primed برجسته
prime برجسته
torose برجسته
stereometric برجسته
predominant برجسته
of d. برجسته
mainlines برجسته
mainline برجسته
masterwork برجسته
salient برجسته
cordon bleu برجسته
overriding برجسته
swell برجسته شیک
high relief نقوش برجسته
to create an image for oneself as somebody برجسته شدن
projection welding جوش برجسته
acrography گچ کاری برجسته
in relief بطور برجسته
swelled برجسته شیک
milestone مرحله برجسته
milestones مرحله برجسته
distinguished برجسته مهم
premiers هنرپیشه برجسته
premier هنرپیشه برجسته
illustriously برجسته وار
feats کار برجسته
half relief نیم برجسته
mezzo relief نیم برجسته
swells برجسته شیک
eminently بطور برجسته
feat کار برجسته
raised shoulder شانه برجسته
premiered هنرپیشه برجسته
predominantly بطور برجسته
stereoscopic برجسته بینی
signally بطور برجسته
basso relief برجسته کوتاه
signalize برجسته کردن
drop shadow سایه برجسته
egregious برجسته نمایان
salient pole قطب برجسته
embossed برجسته شده
bossing ارباب برجسته
bosses ارباب برجسته
bossed ارباب برجسته
boss ارباب برجسته
to stand out برجسته بودن
to put forward برجسته نمودارکردن
stereoscopic برجسته بین
stereoscopics برجسته نمایی
stucco relief گچبریهای برجسته
bas relif نقش کم برجسته
stand out برجسته عالی
stand out برجسته بودن
anaglyph تزئینات برجسته
anaglyph حجاری برجسته
alto relievo برجسته بلند
smatt برجسته زیرکانه
to make one's mark برجسته شدن
tyupical نوبهای برجسته
topography برجسته نگاری
humdingers تفوق برجسته
humdinger تفوق برجسته
premiering هنرپیشه برجسته
premieres هنرپیشه برجسته
premiere هنرپیشه برجسته
bas-reliefs نقش کم برجسته
bas-reliefs برجسته کوتاه
bas-relief نقش کم برجسته
bas-relief برجسته کوتاه
bas relief نقش کم برجسته
bas relief برجسته کوتاه
front face سطح برجسته
effigies تصویر برجسته
emboss برجسته کردن
embossed alphabet الفبای برجسته
exaggerated stereoscopy برجسته بین
cordon bleu آدم برجسته
fash butt welding جوش برجسته
saleintiant برجسته چشمگیر
saleint برجسته چشمگیر
raised figure طرح برجسته
relievo برجسته کاری
effigy تصویر برجسته
poet laureate شاعر برجسته
piece de resistance فقره برجسته
aegicranium آذین برجسته سر
personage شخص برجسته
aegicrane آذین برجسته سر
personages شخص برجسته
mezzo rillievo نیم برجسته
bas relif نقوش برجسته
projects برجسته بودن
palmy برجسته کامیاب
bas-relief برجسته کاری
magnific معروف برجسته
relief برجسته کاری
project برجسته بودن
projected برجسته بودن
notbility شخص برجسته
relief حجاری برجسته
laureatel شاعر برجسته
affigy تصویر برجسته
leading عمده برجسته
to stand out in relief برجسته یا روشن بودن
bigwig شخص مهم و برجسته
bell-cast [لبه ی برجسته بام]
bigwigs شخص مهم و برجسته
to bring out in relief برجسته یا روشن کردن
bosomed دارای سینه برجسته
snarling بغرنجی برجسته کردن
papillary lines خطهای برجسته انگشتها
noticeable قابل ملاحضه برجسته
illustriously بطور برجسته مشهورانه
high relief نقش تمام برجسته
distinguished unit citation نشان یکان برجسته
vectograph عکس برجسته بینی
landmarks واقعه برجسته راهنما
bank قسمت برجسته سر پیچ
high light نکات برجسته یا جالب
oner شخص یا چیز برجسته
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com