English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (11 milliseconds)
English Persian
scheme of life نقشه زندگی
Other Matches
it is impossible to live there نمیشود در انجا زندگی کرد زندگی
maps نقشه برداری کردن تهیه نقشه نقشه کشی کردن
map نقشه برداری کردن تهیه نقشه نقشه کشی کردن
strategy طرح نقشه برای جنگ یا علم طراحی نقشه برای جنگ یاطرح نقشه برای نقل وانتقالات جنگی
strategies طرح نقشه برای جنگ یا علم طراحی نقشه برای جنگ یاطرح نقشه برای نقل وانتقالات جنگی
conformal projection نوعی سیستم تهیه نقشه بزرگ کردن یکنواخت نقشه
line route map نقشه نشان دهنده راهها نقشه راهنمای مسیر خطوط سیم دستگاه
docking plan نقشه مسیر ورود کشتی به حوضچه تعمیر نقشه ساختمان قسمت زیر ناوlongshoreman
control map نقشه مخصوص بررسی صحت بقیه نقشه ها
cartographer ترسیم کننده نقشه متخصص رسم نقشه
cartographers ترسیم کننده نقشه متخصص رسم نقشه
hyetography نقشه کشی از بارندگی نمایش بارش با نقشه
mapping نقشه کشی کردن تهیه نقشه
topographic map نقشه عوارض نما نقشه توپوگرافی
Life is ten percent what happens to you and ninety percent how you respond to it. ده درصد از زندگی، اتفاقاتی است که برایتان می افتد و نود درصد باقی مانده زندگی واکنش شما به این اتفاقات است.
storage map نقشه انباره نقشه انبارش
orthographic تصویر یا نقشه که در ان خطوط مصور برسطح تصویر یا نقشه عموداست
lead a dog's life <idiom> زندگی سخت داشتن ،زندگی سگی داشتن
plots تعیین کردن محل هدف یا دشمن روی نقشه رسم کردن مسیر حرکت روی نقشه
plotted تعیین کردن محل هدف یا دشمن روی نقشه رسم کردن مسیر حرکت روی نقشه
plot تعیین کردن محل هدف یا دشمن روی نقشه رسم کردن مسیر حرکت روی نقشه
map sheet شماره برگ نقشه از سریهای مختلف برگ نقشه
geodesy نقشه برداری عملیات نقشه برداری در شبکه جهانی
vignetting سایه روشن زدن به نقشه یاعکس هوایی نمایش عوارض نقشه با سایه روشن تدریجی
spandrel لچک [در فرش های لچک ترنج، لچک ها معمولا یک چهارم ترنج بوده و یا دارای نقشه مشابه و یا نقشه متفاوت می باشند.]
outline assembly drawing نقشه کلی ساختمان نقشه ایکه تصویر کلی ساختمان را نشان میدهد وجزئیات ساختمان روی ان پیاده نشده است
common control کنترل عمومی نقشه برداری شبکه عمومی نقشه برداری شبکه جهانی نقشه برداری
geodetic datum سطح مبنای نقشه برداری افق مبنای نقشه برداری زمینی جهانی
map compilation تهیه نقشه جدید یا جمع اوری اطلاعات جدید برای تهیه نقشه
bench mark شاخص علامت نقطه کنترل نقشه برداری شاخص نقشه برداری
computer aided design and drafting طراحی و نقشه کشی به کمک کامپیوتر طراحی و نقشه کشی کامپیوتری
grid navigation ناوبری از روی نقشه ناوبری از روی خطوط شبکه نقشه
projections سیستم تصویر در تهیه نقشه سیستم تهیه نقشه جات
trimsize اندازه تنظیم شده نقشه حواشی تنظیم شده نقشه
polar stereographic سیستم تهیه نقشه قطبی سیستم نقشه برداری قطبی
projection سیستم تصویر در تهیه نقشه سیستم تهیه نقشه جات
trig list لیست نقاط نقشه برداری شده فهرست مختصات نقاط نقشه برداری شده
map plane سطح مبنای تراز نقشه مبنای تراز نقشه
survey station ایستگاه نقشه برداری ایستگاه کنترل نقشه برداری
eau de vie اب زندگی
habitance زندگی
existence زندگی
lives زندگی
existences زندگی
life زندگی
habitancy زندگی
wile a در زندگی
lives of great men زندگی
lifeline خط زندگی
lifelines خط زندگی
vita زندگی
vivification زندگی
togetherness زندگی با هم
living زندگی
single life زندگی مجردی
scheme of life رویه زندگی
vital energy نیروی زندگی
biographies تاریخچه زندگی
sentience زندگی فکری
animate زندگی بخشیدن
animates زندگی بخشیدن
sequestered life زندگی مجرد
biography تاریخچه زندگی
life-cycles چرخه زندگی
soldiering زندگی سربازی
bane مخرب زندگی
firesides زندگی خانگی
fireside زندگی خانگی
enliven زندگی بخشیدن
enlivened زندگی بخشیدن
lifelike زندگی مانند
careers دوره زندگی
careering دوره زندگی
public life زندگی سیاسی
careered دوره زندگی
career دوره زندگی
vegetation زندگی گیاهی
redivivus زندگی نویافته
vitalize زندگی دادن
enlivens زندگی بخشیدن
tribalism زندگی ایلیاتی
enlivening زندگی بخشیدن
renascence زندگی مجدد
rurality زندگی روستایی
public life زندگی در سیاست
cohabitation زندگی باهم
standard of living سطح زندگی
standards of living سطح زندگی
standards of living استاندارد زندگی
liver زندگی کننده
livers زندگی کننده
standards of living معیار زندگی
resident <adj.> محل زندگی
life of privation زندگی در سختی
life expectancies امید به زندگی
life expectancy امید زندگی
life expectancies امید زندگی
life expectancy امید به زندگی
life insurance بیمه زندگی
standard of living معیار زندگی
uterine life زندگی زهدانی
standard of living استاندارد زندگی
life-cycle چرخه زندگی
life دوران زندگی
vital وابسته به زندگی
lives دوران زندگی
azoic تهی از زندگی
larks روش زندگی
a life full of incidents زندگی پر رویداد
animality زندگی جانوران
taedium vitae بیزاری از زندگی
lifeless عاری از زندگی
temporal life زندگی موقت
lark روش زندگی
domiciled [law] [politics] <adj.> محل زندگی
marriage life زندگی زناشویی
happy life زندگی اسوده
happy life زندگی باخوشدل
afterlife زندگی پس از مرگ
he lives on air زندگی میکند
living expenses هزینه زندگی
living death زندگی مرگبار
facts of life <idiom> حقایق زندگی
lifestyles شیوهی زندگی
pied-a-terre جای زندگی
pieds-a-terre جای زندگی
living cost هزینه زندگی
hutment زندگی در کلبه
living area منطقه زندگی
life instinct غریزه زندگی
life history تاریخچه زندگی
life experiences تجارب زندگی
life cycle دوره زندگی
life chance مجال زندگی
social life زندگی اجتماعی
living standard سطح زندگی
level of living سطح زندگی
intravitam در زمان زندگی
intravital در زمان زندگی
life motto شعار زندگی
liveable قابل زندگی
live forever زندگی ابدی
livable قابل زندگی
incertitude ناپایداری زندگی
lifeway طرز زندگی
Shame on you ! تف بر این زندگی
life sustenance گذران زندگی
life style سبک زندگی
going مشی زندگی
ever lasting life زندگی جاویدان
concubinage زندگی بطورصیغه
habits زندگی کردن
(the) high life <idiom> زندگی تجملاتی
easy circumstances زندگی راحت
life of Riley <idiom> زندگی بی دغدغه
joie de vivre نشاط زندگی
monandry زندگی با یک شوهر
monkery زندگی راهبی
modus vivendi روش زندگی
parasitism زندگی طفیلی
habit زندگی کردن
country life زندگی روشنایی
cost of living هزینه زندگی
planetary life زندگی دربدر
dwelt زندگی کرد
lifetimes دوره زندگی
lifetimes مدت زندگی
eremitism زندگی زاهدانه
married life زندگی زناشویی
symbiosis زندگی تعاونی
lifestyle شیوهی زندگی
eremitic life زندگی زاهدانه
lifetime دوره زندگی
lifetime مدت زندگی
evening of life شام زندگی
freewheeled ازاد زندگی کردن
cohabiting باهم زندگی کردن
cohabited باهم زندگی کردن
settle down <idiom> زندگی عادی داشتن
school of hard knocks <idiom> تجربه عادی از زندگی
vital statistics امار مربوط به زندگی
cohabit باهم زندگی کردن
freewheel ازاد زندگی کردن
cohabits باهم زندگی کردن
for dear life <idiom> دست کشیدن از زندگی
To do well in life . در زندگی ترقی کردن
autobiography خود زندگی نامه
autobiographies خود زندگی نامه
walk of life <idiom> طرز زندگی کردن
high life زندگی شیک و پر تجمل
lifestyle سطح و سبک زندگی
shanty در کلبه زندگی کردن
Way of life. راه ورسم زندگی
To lead an easy life . زندگی ساده ای داشتن
lifestyles سطح و سبک زندگی
To lead a dissolute life . زندگی فاسدی داشتن
Where dose she live ? کجا زندگی می کند ؟
love lives زندگی عشقی و جنسی
biographical وابسته بشرح زندگی
relive دوبار زندگی کردن
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com