English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (30 milliseconds)
English Persian
cartoon design نقشه شطرنجی فرش برای نشان دادن محل گره زدن
Other Matches
strategies طرح نقشه برای جنگ یا علم طراحی نقشه برای جنگ یاطرح نقشه برای نقل وانتقالات جنگی
strategy طرح نقشه برای جنگ یا علم طراحی نقشه برای جنگ یاطرح نقشه برای نقل وانتقالات جنگی
charts بر روی نقشه نشان دادن
charted بر روی نقشه نشان دادن
chart بر روی نقشه نشان دادن
charting بر روی نقشه نشان دادن
grid ticks علایم مخصوص نشان دادن چندشبکهای بودن نقشه
target offset methode روش نشان دادن هدفها روی نقشه ها یا طرحهای عملیاتی
column ستون در کاغذ شطرنجی نقشه کشی
target materials مواد و وسایل بردن هدفهاروی نقشه یا نشان دادن ومشخص کردن انها روی طرحها
flags یک بیت در کلمه نشان دهنده وضعیت برای نشان دادن وضعیت وسیله
flag یک بیت در کلمه نشان دهنده وضعیت برای نشان دادن وضعیت وسیله
loom drawing [نقشه فرش که بصورت تمام رنگی بر روی کاغذ شطرنجی رسم شود.]
line route map نقشه نشان دهنده راهها نقشه راهنمای مسیر خطوط سیم دستگاه
phew برای نشان دادن بی تابی
phew برای نشان دادن بیزاری
uberstreichen لگام را برای چند گام رهاکردن برای نشان دادن گام مرتب اسب
checker بشکل شطرنجی ساختن یاعلامت گذاردن شطرنجی کردن
PRN نشانهای در Dos-Ms برای نشان دادن پورت چاپگر استاندارد
hyphen علامت چاپ برای نشان دادن تقسیم کردن کلمه
clock ساعتی که برای نشان دادن زمان از اعداد استفاده میکند
hyphens علامت چاپ برای نشان دادن تقسیم کردن کلمه
clocks ساعتی که برای نشان دادن زمان از اعداد استفاده میکند
nil pointer نشانه گر برای نشان دادن انتهای لیست زنجیره موضوعات
numeric حرفی که در برخی حالت برای نشان دادن یک عدد است .
stopped بیت ارسالی در اتباطات اسنکرون برای نشان دادن انتهای یک حرف
sector سوراخ در لبه دیسک برای نشان دادن محل اولین شیار
sectors سوراخ در لبه دیسک برای نشان دادن محل اولین شیار
mock-up مدل محصول جدید برای آزمایش یا نشان دادن به مشتریان موجود
check رقم اضافی در متن ارسالی برای نشان دادن و تصحیح خطاها
digit عدد اضافی درمتن ارسالی برای نشان دادن و تصحیح خطاها
stop بیت ارسالی در اتباطات اسنکرون برای نشان دادن انتهای یک حرف
checked رقم اضافی در متن ارسالی برای نشان دادن و تصحیح خطاها
digits عدد اضافی درمتن ارسالی برای نشان دادن و تصحیح خطاها
stopping بیت ارسالی در اتباطات اسنکرون برای نشان دادن انتهای یک حرف
stops بیت ارسالی در اتباطات اسنکرون برای نشان دادن انتهای یک حرف
checks رقم اضافی در متن ارسالی برای نشان دادن و تصحیح خطاها
blips علامت کوچک روی نوار یا فیلم برای نشان دادن موقعیت
blip علامت کوچک روی نوار یا فیلم برای نشان دادن موقعیت
colour صفحه نمایشی که امکانی برای نشان دادن اطلاعات رنگی دارد
Good grief! <idiom> این کلمه برای نشان دادن تعجب (چه خوب چه بد)استفاده میشود
accuracy کل تعداد بیتهایی که برای نشان دادن یک عدد در کامپیوتر به کار می رود
colours صفحه نمایشی که امکانی برای نشان دادن اطلاعات رنگی دارد
mock-ups مدل محصول جدید برای آزمایش یا نشان دادن به مشتریان موجود
ablegate مامور مخصوص پاپ درکشورهای بیگانه برای دادن نشان و خلعت
draught board تخته شطرنجی برای بازی چکرز
bubble help خط ی روی صفحه نمایش برای نشان دادن آنچه شما به آن اشاره می کنید
insertion point نشانگری که برای نشان دادن محل تایپ متن در یک نوشته استفاده میشود
ended کدی که در پردازش دستهای برای نشان دادن خاتمه کاری استفاده میشود
end کدی که در پردازش دستهای برای نشان دادن خاتمه کاری استفاده میشود
pages 2-نشانه گر در پردازش کلمه برای نشان دادن محل شروع صفحه جدید
paged 2-نشانه گر در پردازش کلمه برای نشان دادن محل شروع صفحه جدید
page 2-نشانه گر در پردازش کلمه برای نشان دادن محل شروع صفحه جدید
goal light چراغ قرمز پشت دروازه لاکراس برای نشان دادن امتیاز در هر بار
forecaddie باربر وسط مسیر برای نشان دادن محل فرود گوی گلف
ends کدی که در پردازش دستهای برای نشان دادن خاتمه کاری استفاده میشود
key signature گامهای کوتاه و بلندی که پس ازکلیدموسیقی برای نشان دادن نوع ک لیدنوشته میشود
breaker line خطی در رسم فنی برای نشان دادن حذف قسمتی از جسم درشکل مزبور
auto توانایی صفحه نمایش برای نشان دادن همان تصویر پس از عوض کردن nesolution آن
autos توانایی صفحه نمایش برای نشان دادن همان تصویر پس از عوض کردن nesolution آن
references نشانه چاپ شده برای نشان دادن وجه و یک یادداشت یا عدم وجود مرجع در متن
hyphens برای نشان دادن وقفه یاتردید یا لکنت زبان دررمان ها بکار میرود مثل ah-ah و غیره
discharge indicator disc دیسک رنگی معمولا زرد یاقرمز برای نشان دادن تخلیه سیستم اطفاء حریق
markers علامت روی زمین گلف برای نشان دادن محل گویی که با دست برداشته شده
marker علامت روی زمین گلف برای نشان دادن محل گویی که با دست برداشته شده
routing indicator گروهی از حروف که برای نشان دادن محل جغرافیایی یک ایستگاه یا یکان یا قرارگاه به کار می رود
phonetician متخصص استعمال علائم وحروف خاصی برای نشان دادن طرزتلفظ کلمات صوت شناس
burn notice علامت رمز برای نشان دادن اینکه یک نفر یا گروهی ازافراد قابل اعتماد نیستند
hyphen برای نشان دادن وقفه یاتردید یا لکنت زبان دررمان ها بکار میرود مثل ah-ah و غیره
reference نشانه چاپ شده برای نشان دادن وجه و یک یادداشت یا عدم وجود مرجع در متن
backslash کاراکتر ASC II که در MS DOS برای نشان دادن ریشه دایرکتوری دیسک مثل C: یا مسیر دیگر به کار می روند
return کلیدی درصفحه کلید برای نشان دادن اینکه تمام داده مورد نظر وارد شده اند
returned کلیدی درصفحه کلید برای نشان دادن اینکه تمام داده مورد نظر وارد شده اند
returning کلیدی درصفحه کلید برای نشان دادن اینکه تمام داده مورد نظر وارد شده اند
returns کلیدی درصفحه کلید برای نشان دادن اینکه تمام داده مورد نظر وارد شده اند
outline assembly drawing نقشه کلی ساختمان نقشه ایکه تصویر کلی ساختمان را نشان میدهد وجزئیات ساختمان روی ان پیاده نشده است
suspend دستوری که هنگگام اجرای ویندوز استفاده میشود در کامپیوتر laptop باتری برای نشان دادن تمام قط عات الکترونیکی آن
telltale نوار فلزی یا چوبی روی دیوار جلو اسکواش نوارپارچه وصل به بادبان برای نشان دادن سمت باد
suspending دستوری که هنگگام اجرای ویندوز استفاده میشود در کامپیوتر laptop باتری برای نشان دادن تمام قط عات الکترونیکی آن
gyro برای نشان دادن یا اندازه گیری حرکت زاویهای پایه خودحول یک یا دو محور عمود برمحور دوران بهره میگیرد
suspends دستوری که هنگگام اجرای ویندوز استفاده میشود در کامپیوتر laptop باتری برای نشان دادن تمام قط عات الکترونیکی آن
redirects حرفی در سیستم عامل برای نشان دادن اینکه خروجی یک برنامه به عنوان ورودی دیگری به کار می رود. در DOS حرف
redirecting حرفی در سیستم عامل برای نشان دادن اینکه خروجی یک برنامه به عنوان ورودی دیگری به کار می رود. در DOS حرف
redirected حرفی در سیستم عامل برای نشان دادن اینکه خروجی یک برنامه به عنوان ورودی دیگری به کار می رود. در DOS حرف
redirect حرفی در سیستم عامل برای نشان دادن اینکه خروجی یک برنامه به عنوان ورودی دیگری به کار می رود. در DOS حرف
puncuation نشان گذاری نقطه و نشان هایی که برای بخش ها بکار میرود
complementation سیستم اعداد برای نشان دادن اعداد مثبت و منفی
ground resolution قدرت نشان دادن قسمتهای کوچک زمین نشان دادن جزئیات زمین
ebcdic کد کامپیوتربرای نشان دادن یک الگوی خاص از هشت بیت باینری یک کد 8 بیتی که برای نمایش اطلاعات در کامپیوتر مدرن بکار برده میشود
tree مشاهده پروندههای ذخیره شده روی دیسک ه برای نشان دادن پرونده ها و زیرپرونده ها مرتب شده اند
prompted پیام حرف نشان داده شده روی صفحه نمایش برای پیام دادن به کاربر که یک ورودی لازم است
prompt پیام حرف نشان داده شده روی صفحه نمایش برای پیام دادن به کاربر که یک ورودی لازم است
prompts پیام حرف نشان داده شده روی صفحه نمایش برای پیام دادن به کاربر که یک ورودی لازم است
markers دو علامت در ابتدا و انتهای بخشی از داده یا متن برای نشان دادن بلاک خاص که قابل حرکت یا حذف یا کپی به عنوان سیگنال واحد باشد
marker دو علامت در ابتدا و انتهای بخشی از داده یا متن برای نشان دادن بلاک خاص که قابل حرکت یا حذف یا کپی به عنوان سیگنال واحد باشد
situation map نقشه نشان دهنده وضعیت جنگ
kluge 1-تصحیح موقت نرم افزاری که خوب نوشته شده یا خطای تایپ . 2-سخت افزاری که فقط برای نشان دادن به کار می رود
kludge 1-تصحیح موقت نرم افزاری که خوب نوشته شده یا خطای تایپ . 2-سخت افزاری که فقط برای نشان دادن به کار می رود
flashed روشن و خاموش کردن چراغ . روشن و خاموش شدن شدت روشنایی نشانه گر برای نشان دادن
flash روشن و خاموش کردن چراغ . روشن و خاموش شدن شدت روشنایی نشانه گر برای نشان دادن
flashes روشن و خاموش کردن چراغ . روشن و خاموش شدن شدت روشنایی نشانه گر برای نشان دادن
Can you show me on the map where I am? آیا ممکن است به من روی نقشه نشان بدهید که کجا هستم؟
map compilation تهیه نقشه جدید یا جمع اوری اطلاعات جدید برای تهیه نقشه
example is better than precept نمونه اخلاق از خود نشان دادن بهترازدستوراخلاقی دادن است
televising درتلویزیون نشان دادن برنامه تلویزیونی ترتیب دادن
televises درتلویزیون نشان دادن برنامه تلویزیونی ترتیب دادن
televise درتلویزیون نشان دادن برنامه تلویزیونی ترتیب دادن
televised درتلویزیون نشان دادن برنامه تلویزیونی ترتیب دادن
isoclinic line خطی بر روی نقشه که بوسیله ان نقاطی که درانجاها تمایل سوزن مغناطیسی یکسان است نشان داده میشود
greaten درشت نشان دادن اهمیت دادن
stack the cards <idiom> برای کسی نقشه کشیدن
drives حرفی که نشان دهنده درایو دیسکی است که در حال حاضر استفاده میشود.A , B برای فلاپی دیسک و C برای دیسک سخت در کامپیوتر شخصی
drive حرفی که نشان دهنده درایو دیسکی است که در حال حاضر استفاده میشود.A , B برای فلاپی دیسک و C برای دیسک سخت در کامپیوتر شخصی
illustrating شرح دادن نشان دادن
illustrates شرح دادن نشان دادن
illustrate شرح دادن نشان دادن
reseau شبکه بندی کردن عکس برای انطباق ان با نقشه
traingulation تقسیم بقطعات سه گوش برای پیمایش یا نقشه برداری
border break ادامه دادن اطلاعات نقشه تا حاشیه ان
flags 1-روش نشان دادن انتهای فیلد یا یک چیز مخصوص در پایگاه داده ها. 2-روش گزارش دادن وضعیت ثبات پس از یک عمل ریاضی یا منط قی
flag 1-روش نشان دادن انتهای فیلد یا یک چیز مخصوص در پایگاه داده ها. 2-روش گزارش دادن وضعیت ثبات پس از یک عمل ریاضی یا منط قی
scribing روش روکش کشیدن حروف یانوشتههای نقشه برای حفافت
exerted نشان دادن
exerting نشان دادن
exerts نشان دادن
shows نشان دادن
showed نشان دادن
exert نشان دادن
actuate نشان دادن
imbody نشان دادن
register نشان دادن
to show up نشان دادن
indicates نشان دادن
registering نشان دادن
indicate نشان دادن
ante نشان دادن
registers نشان دادن
run نشان دادن
runs نشان دادن
indicated نشان دادن
evinces نشان دادن
evinced نشان دادن
to put forth نشان دادن
demonstrates نشان دادن
demonstrated نشان دادن
demonstrate نشان دادن
showŠetc نشان دادن
point نشان دادن
adumbrate نشان دادن
introduce نشان دادن
evince نشان دادن
introduces نشان دادن
show نشان دادن
evincing نشان دادن
introduced نشان دادن
vision یا نشان دادن
visions یا نشان دادن
demonstrating نشان دادن
introducing نشان دادن
bench mark نشانهای که ارتفاع ان مشخص است و برای نقشه برداری به عنوان مبنااستفاده میشود
offset method روش استفاده از خط سری درنشان دادن نقاط روی نقشه
feedback اطلاعاتی از یک منبع که برای تغییر دادن چیزی یا تامین پیشنهادی برای آن میباشد
playoff نشان دادن فیلم
adumbration نشان دادن خلاصه
forces خشونت نشان دادن
react واکنش نشان دادن
measure اندازه نشان دادن
emblems با علایم نشان دادن
reacted واکنش نشان دادن
reacting واکنش نشان دادن
force خشونت نشان دادن
emblem با علایم نشان دادن
to hang back بیمیلی نشان دادن
reacts واکنش نشان دادن
keep at something پشتکار نشان دادن
blaze باتصویر نشان دادن
responded واکنش نشان دادن
to be illustrative of با عکس نشان دادن
graph با نمودار نشان دادن
respond واکنش نشان دادن
pragmatize واقعی نشان دادن
marshals به ترتیب نشان دادن
forcing خشونت نشان دادن
graphs با نمودار نشان دادن
marshaling به ترتیب نشان دادن
marshalled به ترتیب نشان دادن
marshaled به ترتیب نشان دادن
decorating نشان یامدال دادن به
decorates نشان یامدال دادن به
showdown نمونه نشان دادن
showdowns نمونه نشان دادن
hang back بی میلی نشان دادن
playoffs نشان دادن فیلم
to play fast and loose بی ثباتی نشان دادن
responds واکنش نشان دادن
emote هیجان نشان دادن
marshal به ترتیب نشان دادن
lout نفهمی نشان دادن
pretypify قبلا نشان دادن
decorate نشان یامدال دادن به
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com