English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (3 milliseconds)
English Persian
protraction نقشه کشی طبق مقیاس معینی
Other Matches
scale factor ضریب مقیاس نقشهای ضریب تبدیل مقیاس نقشه
scale مقیاس نقشه
map scale مقیاس نقشه
small-scale طبلک کوچک مقیاس نقشه مقیاس کوچک
small scale طبلک کوچک مقیاس نقشه مقیاس کوچک
intermediate scale نقشه مقیاس متوسط
medium scale نقشه مقیاس متوسط
linear scale مقیاس خطی نقشه
cadastral map نقشه مقیاس بزرگ
large scale map نقشه مقیاس بزرگ
pantograph دستگاه تغییر مقیاس نقشه
reconstitutes تصحیح مقیاس کردن عکس یا نقشه
reconstituting تصحیح مقیاس کردن عکس یا نقشه
reconstitute تصحیح مقیاس کردن عکس یا نقشه
reconstituted تصحیح مقیاس کردن عکس یا نقشه
eldograph دستگاه تبدیل مقیاس نقشه مانند پانتوگراف
pantograph دستگاهی که باان مقیاس یک نقشه را تغییرمی دهند
modules نقشه کوچک واحد اندازه گیری مقیاس مدل
module نقشه کوچک واحد اندازه گیری مقیاس مدل
nominal scale شاخص مقیاس اسمی مقیاس غیر واقعی مقیاس تقریبی
standardised بامعیار معینی سنجیدن بامعیار معینی طبقه بندی کردن
standardize بامعیار معینی سنجیدن بامعیار معینی طبقه بندی کردن
standardises بامعیار معینی سنجیدن بامعیار معینی طبقه بندی کردن
standardizes بامعیار معینی سنجیدن بامعیار معینی طبقه بندی کردن
standardizing بامعیار معینی سنجیدن بامعیار معینی طبقه بندی کردن
standardising بامعیار معینی سنجیدن بامعیار معینی طبقه بندی کردن
barleycorn مقیاس وزنی برابر 8460/0 گرم مقیاس طولی برابر5/8میلیمتر
rood مقیاس سطحی معادل یک چهارم جریب مقیاس طولی که درانگلستان 7 الی 8 یارد است
maps نقشه برداری کردن تهیه نقشه نقشه کشی کردن
map نقشه برداری کردن تهیه نقشه نقشه کشی کردن
strategy طرح نقشه برای جنگ یا علم طراحی نقشه برای جنگ یاطرح نقشه برای نقل وانتقالات جنگی
strategies طرح نقشه برای جنگ یا علم طراحی نقشه برای جنگ یاطرح نقشه برای نقل وانتقالات جنگی
centigrade temperature scale مقیاس دمای سانتی گراد مقیاس دمای سلیسوس
conformal projection نوعی سیستم تهیه نقشه بزرگ کردن یکنواخت نقشه
line route map نقشه نشان دهنده راهها نقشه راهنمای مسیر خطوط سیم دستگاه
docking plan نقشه مسیر ورود کشتی به حوضچه تعمیر نقشه ساختمان قسمت زیر ناوlongshoreman
cartographer ترسیم کننده نقشه متخصص رسم نقشه
hyetography نقشه کشی از بارندگی نمایش بارش با نقشه
cartographers ترسیم کننده نقشه متخصص رسم نقشه
control map نقشه مخصوص بررسی صحت بقیه نقشه ها
topographic map نقشه عوارض نما نقشه توپوگرافی
mapping نقشه کشی کردن تهیه نقشه
storage map نقشه انباره نقشه انبارش
adjutantship معینی
adjutancy معینی معاونت
station درپست معینی گذاردن
cost plus بعلاوه سود معینی
stations درپست معینی گذاردن
he is at a loose end کار معینی ندارد
inbound محصور در حدود معینی
stationed درپست معینی گذاردن
ageless بدون عمر معینی
orthographic تصویر یا نقشه که در ان خطوط مصور برسطح تصویر یا نقشه عموداست
head for به سمت معینی در حرکت بودن
modelled مطابق مدل معینی در اوردن
emplace در محل معینی قرار دادن
orbs بدور مدار معینی گشتن
models مطابق مدل معینی در اوردن
orb بدور مدار معینی گشتن
standardizing مطابق درجه معینی دراوردن
standardizes مطابق درجه معینی دراوردن
predecease پیش ازواقعه معینی مردن
modeled مطابق مدل معینی در اوردن
tonner کامیون دارای فرفیت معینی
local option اختیار تعیین محل معینی
standardised مطابق درجه معینی دراوردن
standardises مطابق درجه معینی دراوردن
standardising مطابق درجه معینی دراوردن
standardize مطابق درجه معینی دراوردن
model مطابق مدل معینی در اوردن
calibrates تحت قاعده واصول معینی دراوردن
tonner کشتی دارای تعداد معینی فرفیت
calibrate تحت قاعده واصول معینی دراوردن
cover drive ضربه در سمت نیمه معینی اززمین
term insurance بیمه در موردمخاطره برای مدت معینی
calibrated تحت قاعده واصول معینی دراوردن
calibrating تحت قاعده واصول معینی دراوردن
plots تعیین کردن محل هدف یا دشمن روی نقشه رسم کردن مسیر حرکت روی نقشه
plot تعیین کردن محل هدف یا دشمن روی نقشه رسم کردن مسیر حرکت روی نقشه
plotted تعیین کردن محل هدف یا دشمن روی نقشه رسم کردن مسیر حرکت روی نقشه
map sheet شماره برگ نقشه از سریهای مختلف برگ نقشه
geodesy نقشه برداری عملیات نقشه برداری در شبکه جهانی
capias حکم یا امریه دائر بر توقیف شخص معینی
dimension stock چوب سختی که به ابعاد معینی تبدیل شده
off break کسب امتیاز معینی در ضربه به سمت راست
section hand کارگرعضو دسته معینی ازکارگران راه اهن
blood count شمارش تعداد گویچههای خون در حجم معینی
blood counts شمارش تعداد گویچههای خون در حجم معینی
cover point محل بازیگر در نقطه معینی دور از توپزن
the حرف تعریف برای چیز یاشخص معینی
vignetting سایه روشن زدن به نقشه یاعکس هوایی نمایش عوارض نقشه با سایه روشن تدریجی
time zone منطقه جغرافیایی دارای ساعت یا نصف النهار معینی
time zones منطقه جغرافیایی دارای ساعت یا نصف النهار معینی
phonotypy چاپ با حروفی که هرکدام نماینده یک صدای معینی است
camporee اجتماع پسران ودختران پیش اهنگ از ناحیه معینی
forty one billiard بیلیارد کیسه دار که هربازیگر شماره معینی دارد
linebreeding پرورش نژاد انسان یا حیوان درجهت یا هدف معینی
stage set تنظیم صحنه برای ایفای نقش معینی از نمایش
outline assembly drawing نقشه کلی ساختمان نقشه ایکه تصویر کلی ساختمان را نشان میدهد وجزئیات ساختمان روی ان پیاده نشده است
spandrel لچک [در فرش های لچک ترنج، لچک ها معمولا یک چهارم ترنج بوده و یا دارای نقشه مشابه و یا نقشه متفاوت می باشند.]
common control کنترل عمومی نقشه برداری شبکه عمومی نقشه برداری شبکه جهانی نقشه برداری
precarious عاریهای بسته بمیل دیگری مشروط بشرایط معینی مشکوک
humidistat اسبابی برای تنظیم ونگاهداری درجه رطوبت درحد معینی
spot pass پاسی که بجای فرستادن به بازیگر به نقطه معینی فرستاده میشود
an impersonal verb فعلی که فاعل معینی ندارد و جز سوم شخص مفرد است
geodetic datum سطح مبنای نقشه برداری افق مبنای نقشه برداری زمینی جهانی
map compilation تهیه نقشه جدید یا جمع اوری اطلاعات جدید برای تهیه نقشه
isallobar خط فرضی که نقاط دارای فشار جوی مساوی در زمان معینی رانشان میدهد
isallobaric خط فرضی که نقاط دارای فشار جوی مساوی در زمان معینی رانشان میدهد
packet گروه مشابهی که از نظراموزش و تخصص برای ماموریت معینی انتخاب شده باشند
packets گروه مشابهی که از نظراموزش و تخصص برای ماموریت معینی انتخاب شده باشند
minister resident صاحبمنصب عالیرتبهای که به منظورخاص و جهت امر معینی باعنوان وزارت در کشورخارجی اقامت می گزیند
clearing and switch buying توافق تجاری دوجانبهای که براساس ان دو کشور متعهدبه مبادله مقدار معینی کالامی گردند
computer aided design and drafting طراحی و نقشه کشی به کمک کامپیوتر طراحی و نقشه کشی کامپیوتری
bench mark شاخص علامت نقطه کنترل نقشه برداری شاخص نقشه برداری
floating fender زنجیر شناوری که به فاصلههای معینی از یک کانال نصب میشود تا در موقع حوادث ازان استفاده شود
hovering acts قوانینی که بر رفت و امد کشتیهای خودی و اجنبی در محدوده معینی ازابهای کشور حکمفرمایی میکند
bond سندی که به موجب ان خود ووارث و اوصیا و مباشرین امورش را به پرداخت مبلغ معینی به دیگری متعهد میکند
viewport فرایندی که به استفاده کنندگان اجازه میدهد تا هر عکس انتخاب شده را در محل معینی روی یک صفحه نمایش قراردهند
indicator مقیاس
scale مقیاس
metre مقیاس
metres مقیاس
meters مقیاس
full-size بخ مقیاس یک به یک
full size بخ مقیاس یک به یک
t scale مقیاس T
meter مقیاس
scaling مقیاس
k scale مقیاس ک
f scale مقیاس اف
criterion مقیاس
measure مقیاس
nominal scale مقیاس
z scale مقیاس " زی "
helmzhold resonator محفظه توخالی که تنها با یک سوراخ کوچک به محیط خارج مرتبط است و در ازای فرکانس معینی به تشدید درمی اید
large-scale در مقیاس بزرگ
large-scale مقیاس بزرگ
spectral scale مقیاس طیفی
large scale مقیاس بزرگ
scale of preferences مقیاس رجحانها
large scale در مقیاس بزرگ
derived scale مقیاس اشتقاقی
degree gradution مقیاس درجهای
deflection scale مقیاس سمتی
small-scale مقیاس کوچک
ell مقیاس طول
scalogram مقیاس تراکمی
evaporimter مقیاس تبخیر
grade scale مقیاس کلاسی
fahrenheit scale مقیاس فارنهایت
elevation scale مقیاس درجه
scale up افزایش مقیاس
scale of production مقیاس تولید
interval scale مقیاس فاصلهای
small scale مقیاس کوچک
scale of preferences مقیاس برتریها
cumulative scale مقیاس تراکمی
cubic measure مقیاس مکعب
scale مقیاس کردن
absolute scale مقیاس مطلق
dial graduation مقیاس درجهای
time scales مقیاس زمانی
standard نورم مقیاس
standards نورم مقیاس
time scale مقیاس زمانی
scaling مقیاس کردن
scaling مقیاس سازی
scaling مقیاس گذاری
absolute temperature scale مقیاس مطلق
scale مقیاس گذاشتن
age scale مقیاس سنی
transverse scale مقیاس عرضی
stanine scale مقیاس نه بخشی
stens مقیاس ده بخشی
conversion scale مقیاس خطی
temperature scale مقیاس دما
gauge مقیاس معیار
gauged مقیاس معیار
gauges مقیاس معیار
tonal scale مقیاس صوتی
on a grand scale <adv.> در مقیاس بزرگ
baume scale مقیاس بومه
bar scale مقیاس خطی
architecht's scale خط کش مقیاس مهندسی
linear scale مقیاس خطی
psychological scale مقیاس روانی
ration scale مقیاس نسبتی
product scale مقیاس فراورده
ipsative scale مقیاس نسبی
precision scale مقیاس دقیق
map scale مقیاس نقشهای
norms مقیاس یامعیار
medium scale در مقیاس متوسط
measure درجه مقیاس
point scale مقیاس امتیازی
scale down کاهش مقیاس
range indicator مقیاس مسافت
kelvin scale مقیاس کلوین
linear measure مقیاس طولی
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com