English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (38 milliseconds)
English Persian
impersonation نقش دیگری رابازی کردن
Other Matches
To lead a person on . کسی رابازی دادن
he personated the king سهم شاه رابازی کرد
subrogate بجای دیگری تعهداتی بعهده گرفتن جانشین دیگری کردن
recode کد کردن برنامهای که برای سیستم دیگری کد شده باشد , به طوری که دیگری هم کار کند
to pass one's word for another از طرف دیگری قول دادن ضمانت دیگری را کردن
piracy چاپ کردن تالیف دیگری بدون اجازه تقلید غیر قانونی اثر دیگری privateer
letters نوشته ارسالی از کسی به دیگری یا از کامپیوتر به دیگری برای اطلاع رسانی یا ارسال دستور یا..
letter نوشته ارسالی از کسی به دیگری یا از کامپیوتر به دیگری برای اطلاع رسانی یا ارسال دستور یا..
personate خودرا بجای دیگری قلمداد کردن دارای شخصیت کردن
subtraction کم کردن یک عدد از دیگری
personifies رل دیگری بازی کردن
personify رل دیگری بازی کردن
personified رل دیگری بازی کردن
personifying رل دیگری بازی کردن
rephrase به طرز دیگری بیان کردن
passing off به اسم دیگری معامله کردن
to t. بحقوق دیگری تجاوز کردن
hold at disposal در اختیار دیگری نگهداری کردن
interrupts حرف دیگری را قطع کردن
interrupting حرف دیگری را قطع کردن
transubstantiate بجسم دیگری تبدیل کردن
rephrased به طرز دیگری بیان کردن
rephrases به طرز دیگری بیان کردن
rephrasing به طرز دیگری بیان کردن
to transubstantiate به جسم دیگری تبدیل کردن
reword باواژههای دیگری بیان کردن
interrupt حرف دیگری را قطع کردن
converting معکوس کردن بکیش دیگری اوردن
to exchange something [for something] معاوضه کردن [چیزی را با چیز دیگری]
converted معکوس کردن بکیش دیگری اوردن
convert معکوس کردن بکیش دیگری اوردن
to exchange something [for something] مبادله کردن [چیزی را با چیز دیگری]
converts معکوس کردن بکیش دیگری اوردن
to turn round برگشتن عقاید دیگری پیدا کردن
to play off از سر خود وا کردن و بجان دیگری انداختن
shunt ترن را بخط دیگری انداختن منحرف کردن
shunted ترن را بخط دیگری انداختن منحرف کردن
pirating از تالیف دیگری استفاده غیر قانونی کردن
pirated از تالیف دیگری استفاده غیر قانونی کردن
pirate از تالیف دیگری استفاده غیر قانونی کردن
pirates از تالیف دیگری استفاده غیر قانونی کردن
personation خود را به جای دیگری معرفی کردن یا جا زدن
to shift off responsibility مسئولیت را ازخودسلب کردن وبدوش دیگری گذاردن
shunts ترن را بخط دیگری انداختن منحرف کردن
to provide interpretation [for somebody] [from/into a language] ترجمه شفاهی کردن [برای کسی] [از یک زبان به دیگری]
to act as interpreter [for somebody] [from/into a language] ترجمه شفاهی کردن [برای کسی] [از یک زبان به دیگری]
to interpret [for somebody] [from/into a language] ترجمه شفاهی کردن [برای کسی] [از یک زبان به دیگری]
emulates کپی کردن یا رفتار مشابه با چیز دیگری انجام دادن
emulating کپی کردن یا رفتار مشابه با چیز دیگری انجام دادن
posts وارد کردن داده در رکورد فایل . عملی که پس از دیگری رخ میدهد
cannibalises پیاده کردن قسمتهای دستگاهی برای گذاردن دردستگاه دیگری
posted وارد کردن داده در رکورد فایل . عملی که پس از دیگری رخ میدهد
reproduce کپی کردن داده یا متن ازیک ماده یا رسانه به دیگری
cannibalised پیاده کردن قسمتهای دستگاهی برای گذاردن دردستگاه دیگری
reproduced کپی کردن داده یا متن ازیک ماده یا رسانه به دیگری
reproduces کپی کردن داده یا متن ازیک ماده یا رسانه به دیگری
reproducing کپی کردن داده یا متن ازیک ماده یا رسانه به دیگری
post- وارد کردن داده در رکورد فایل . عملی که پس از دیگری رخ میدهد
post وارد کردن داده در رکورد فایل . عملی که پس از دیگری رخ میدهد
emulated کپی کردن یا رفتار مشابه با چیز دیگری انجام دادن
emulate کپی کردن یا رفتار مشابه با چیز دیگری انجام دادن
transcribes کپی کردن داده از واحد حافظه پشتیبان یا رسانه به دیگری
transcribing کپی کردن داده از واحد حافظه پشتیبان یا رسانه به دیگری
transcribe کپی کردن داده از واحد حافظه پشتیبان یا رسانه به دیگری
transcribed کپی کردن داده از واحد حافظه پشتیبان یا رسانه به دیگری
media کپی کردن داده از یک بایت رسانه ذخیره سازی به دیگری
cannibalizing پیاده کردن قسمتهای دستگاهی برای گذاردن دردستگاه دیگری
to second somebody ماموریت کسی را به جای دیگری منتقل کردن [اصطلاح رسمی]
cannibalizes پیاده کردن قسمتهای دستگاهی برای گذاردن دردستگاه دیگری
cannibalising پیاده کردن قسمتهای دستگاهی برای گذاردن دردستگاه دیگری
stiffening اهار یا چیز دیگری که برای سفت کردن چیزها بکارمیبرند
cannibalize پیاده کردن قسمتهای دستگاهی برای گذاردن دردستگاه دیگری
cannibalized پیاده کردن قسمتهای دستگاهی برای گذاردن دردستگاه دیگری
to p off an awkward situation حواس خود را از کیفیت بدی منحرف و به چیز دیگری متوجه کردن
deflector صفحه تیغه یا وسیله دیگری برای منحرف کردن یک جریان یا حرکت
chains روش وصل کردن یک وسیله با یک کابل که داده را از یک ماشین به دیگری منتقل میکند.
to jump-start someone's car کمک برای روشن کردن [خودروی کسی را با باتری مستقلی یا ماشین دیگری]
chain روش وصل کردن یک وسیله با یک کابل که داده را از یک ماشین به دیگری منتقل میکند.
countersignature امضای پس ازامضای دیگری تصدیق امضای دیگری
labelled 1-کلمه یا نشانه دیگری در برنامه کامپیوتری برای مشخص کردن تابع با عبارت . 2-حرف
licence اجازه از یک تولید کننده به دیگری برای کپی کردن محصولات بدون پرداخت مبلغی
licences اجازه از یک تولید کننده به دیگری برای کپی کردن محصولات بدون پرداخت مبلغی
licenses اجازه از یک تولید کننده به دیگری برای کپی کردن محصولات بدون پرداخت مبلغی
labels 1-کلمه یا نشانه دیگری در برنامه کامپیوتری برای مشخص کردن تابع با عبارت . 2-حرف
label 1-کلمه یا نشانه دیگری در برنامه کامپیوتری برای مشخص کردن تابع با عبارت . 2-حرف
labeling 1-کلمه یا نشانه دیگری در برنامه کامپیوتری برای مشخص کردن تابع با عبارت . 2-حرف
replication 1-قطعه یدکی درسیستم درصورت بروزخطا یا خرابی . 2-کپی کردن دکورد یا داده درمحل دیگری
insulates مانع هدایت انرژی از یک هادی به دیگری شدن با جدا کردن دو نقط ه با مواد هادی
insulate مانع هدایت انرژی از یک هادی به دیگری شدن با جدا کردن دو نقط ه با مواد هادی
insulating مانع هدایت انرژی از یک هادی به دیگری شدن با جدا کردن دو نقط ه با مواد هادی
desertion ترک کردن افرادواجب النفقه ترک زوج یازوجه به وسیله دیگری فراراز خدمت وفیفه
expotriate به کشور دیگری تبعید کردن تبعید از وطن
innocent passage مثل حالتی که دولتی قوای خود را جهت سوار کردن به کشتی از خاک کشور دیگری با رضایت ان کشور بدون حالت تهاجمی عبور دهد
third به دیگری
another دیگری
t' other دیگری
thirds به دیگری
tother دیگری
consecutively یکی پس از دیگری
at second hand از قول دیگری
follow suit <idiom> از دیگری تقلیدکردن
We have no other way (alternative). را ه دیگری نداریم
in turn <idiom> یکی پس از دیگری
onother's money پول دیگری
others متفاوت دیگری
common of pasturage حق چرادرزمین دیگری
other متفاوت دیگری
at another time در زمان دیگری
heteronomous پیروقانون دیگری
impersonate خودرابجای دیگری جا زدن
predecease مرگ قبل از دیگری
predecease قبل از دیگری مردن
metonymy ذکرکلمهای بمنظور دیگری
ratios نسبت یک عدد به دیگری
converting تغییر چیزی به دیگری
follow in one's footsteps (tracks) <idiom> دنبال روی دیگری
converts تغییر چیزی به دیگری
let a praise thee بگذارد دیگری تورابستاید
eye baby دیگری که به او نگاه میکند
one after a یکی درپی دیگری
impersonated خودرابجای دیگری جا زدن
impersonates خودرابجای دیگری جا زدن
copycat <idiom> تقلید از شخص دیگری
impersonating خودرابجای دیگری جا زدن
detinue ضبط مال دیگری
convert تغییر چیزی به دیگری
converted تغییر چیزی به دیگری
pestiferous فاسدکننده اخلاق دیگری
alternately تغییر از یکی به دیگری
it is of a different kind قسم دیگری است
ratio نسبت یک عدد به دیگری
i had no a چاره دیگری نداشتم
transports انتقال از یک مسیر به دیگری
heteronomy پیروی از قانون دیگری
transplanted درجای دیگری نشاندن
transplants درجای دیگری نشاندن
highbinder جاسوس یا مراقب دیگری
another کسی [چیز] دیگری
release اعراض از حق به نفع دیگری
through the grapevine <idiom> از اشخاص دیگری پرسیدن
released اعراض از حق به نفع دیگری
releases اعراض از حق به نفع دیگری
breach of a close تجاوز به ملک دیگری
take the words out of someone's mouth <idiom> حرف دیگری راقاپیدن
one country or another این یا یک کشور دیگری
breach of close تجاوز به ملک دیگری
transporting انتقال از یک مسیر به دیگری
transported انتقال از یک مسیر به دیگری
to feel for another برای دیگری متاثرشدن
sequentially یکی پس از دیگری به ترتیب
serially یکی پس از دیگری یا در سری
shuffle off بدوش دیگری گذاردن
transplanting درجای دیگری نشاندن
i had no a شق دیگری نبودکه اختیارکنم
assumpsit تقبل دیون دیگری
transplant درجای دیگری نشاندن
another kettle of fish <idiom> کاملا متفاوت از دیگری
transport انتقال از یک مسیر به دیگری
unless otherwise agreed اگر توافق دیگری نباشد
overlaps پوشاندن بخشی از چیزی با دیگری
drag in <idiom> پا فشاری روی موضوع دیگری
rights of way حق عبور از روی ملک دیگری
relocation انتقال به محل دیگری ازحافظه
unless you are otherwise engaged اگر کار دیگری نداری
augmenter مقداری که به دیگری اضافه میشود
right of way حق عبور از روی ملک دیگری
girlfriend زنی که دوست زن دیگری است
new person <idiom> شخص دیگری شدن ،بهترشدن
vicariousness خود را به جای دیگری گذاشتن
vicarious authority اختیار از طرف دیگری نمایندگی
transfusible قابل تزریق در جسم دیگری
transfusable قابل تزریق در جسم دیگری
transmutation تبدیل عنصری بعنصر دیگری
to shift a burden کاری رابدوش دیگری گذاشتن
delay یچ بسته به دیگری عبور میکند
to connect with a flight به پرواز [دیگری] وصل شدن
transmissions ارسال سیگنال ها از یک وسیله به دیگری
transmission ارسال سیگنال ها از یک وسیله به دیگری
rehousing به جای دیگری اسکان دادن
are these a more apples هیچ سیب دیگری هست
delays یچ بسته به دیگری عبور میکند
overlapped پوشاندن بخشی از چیزی با دیگری
be a carbon copy <idiom> دقیقا مثل دیگری بودن
direct objects ترتیب عبور پیام ها از یک شی به دیگری
indirect objects ترتیب عبور پیام ها از یک شی به دیگری
object ترتیب عبور پیام ها از یک شی به دیگری
objected ترتیب عبور پیام ها از یک شی به دیگری
objecting ترتیب عبور پیام ها از یک شی به دیگری
objects ترتیب عبور پیام ها از یک شی به دیگری
match تنظیم ثبات معادل با دیگری
matches تنظیم ثبات معادل با دیگری
pur autre vie برای مدت عمر دیگری
common of piscary حق ماهی گیری درابهای دیگری
proxy بنمایندگی دیگری رای دادن
outdistancing خیلی جلوتر از دیگری افتادن
messages اطلاع تارسالی از شخصی به دیگری
message اطلاع تارسالی از شخصی به دیگری
inherits وارث شدن از دیگری گرفتن
inheriting وارث شدن از دیگری گرفتن
personifier مجسم کننده شخصیت دیگری
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com