Enter keyword here!

⌨

Tips | Translate!

Total search result: 201 (9 milliseconds)
English	Persian
known datum point	نقطهای با مختصات وگرای معلوم
Other Matches
centroid	در مختصات هندسی نقطهای که مختصات ان میانگین حسابی مختصات همه نقاط ان شکل است
relative	دادهای که اطلاعات مختصات جدید دررابط ه با مختصات قبلی میدهد
double row spot welding	جوشکاری نقطهای زنجیرهای جوشکاری نقطهای دوردیفه
restitution	تبدیل مختصات نقاط از عکس یا نقشهای به نقشه دیگر تبدیل مختصات
his parentage isunknown	اصل و نسبتش معلوم نیست پدرو مادرش معلوم نیست کی هستند
polar plot	روش بردن نقاط روی نقشه یا مختصات قطبی تعیین محل نقاط به طریقه مختصات قطبی
true origin	نقطه مبداء یا مبنای مختصات جغرافیایی نصف النهار مبداء مختصات جغرافیایی
pin point	نقطهای
point estimate	براورد نقطهای
point contact	تماس نقطهای
point contact	کنتاکت نقطهای
point group	گروه نقطهای
point defect	نقص نقطهای
point discharge	تخلیه نقطهای
point function	تابع نقطهای
point estimation	براورد نقطهای
point charge	بار نقطهای
bridge spot weld	جوشکاری نقطهای
point elasticity	کشش نقطهای
dot matrix	ماتریس نقطهای
dot product	ضرب نقطهای
multipoint	چند نقطهای
multipoint line	خط چند نقطهای
pinpoint target	هدف نقطهای
point estimation	تخمین نقطهای
point imperfection	ناکاملی نقطهای
point indentification	هویت نقطهای
point load	بار نقطهای
point operation	عمل نقطهای
point particle	ذره نقطهای
point target	اماج نقطهای
spot welding	جوشکاری نقطهای
spot welding	جوش نقطهای
two point threshold	استانه دو نقطهای
dot matrix printers	چاپگر با ماتریس نقطهای
dot matrix printers	چاپگر یا ماتریس نقطهای
spot welding electrode	الکترود جوشکاری نقطهای
dot matrix printer	چاپگر با ماتریس نقطهای
multipoint circuit	مدار چند نقطهای
dot matrix printer	چاپگر یا ماتریس نقطهای
rpbis	همبستگی دو رشتهای نقطهای
dichoglottic stimulation	تحریک دو نقطهای زبان
diglottic stimulation	تحریک دو نقطهای زبان
spot welding machine	دستگاه جوش نقطهای
single row spot welding	جوشکاری نقطهای سری
point biserial correlation	همبستگی دو رشتهای نقطهای
point contact rectifier	یکسو کننده نقطهای
dot matrix character	کاراکتر ماتریس نقطهای
lattice point group	گروه نقطهای شبکه
welded contact rectifier	یکسو کننده نقطهای جوش شده
grazing point	نقطهای که مسیر گلوله به مانع برخورد میکند
terminals	نقطهای در شبکه که پیام ارسال یا دریافت میشود
previous spot	نقطهای که توپ در اخرین باروارد بازی شده
terminal	نقطهای در شبکه که پیام ارسال یا دریافت میشود
check point	نقطهای است برای زمانگیری قسمتی از مسابقه اتومبیلرانی
phantom section	خط نقطهای که جهت رسم تصاویر نامرئی کشیده میشود
head spot	نقطهای بین نقطه وسط وکناره شروع بیلیارد
lunitidal interval	فاصله زمانی بین عبور ماه از نقطهای وایجادمد در ان نقطه
turning point	نقطهای دریک دور تجاری که در ان جهت فعالیتهای اقتصادی عوض میشود
turning points	نقطهای دریک دور تجاری که در ان جهت فعالیتهای اقتصادی عوض میشود
data	مختصات
coordinate	مختصات
coordinates	مختصات
plotting scale	خط کش مختصات
grid coordinates	مختصات
diaeresis	دو نقطهای که بر روی بعضی ازحروف میگذارند تا تلفظ ان حرف راازحرف مجاورش جداسازد
popeye	در رهگیری هوایی یعنی درداخل ابر هستم یا نقطهای که دید کور است
dieresis	دو نقطهای که بر روی بعضی ازحروف میگذارند تا تلفظ ان حرف راازحرف مجاورش جداسازد
indistinct	نا معلوم
assignable	معلوم
determinate	معلوم
It was revealed that … It transpired that . . .	معلوم شد که ...
given	معلوم
to the fore	معلوم
illiquid	نا معلوم
inevidence	معلوم
the active voice	معلوم
sharp cut	معلوم
known	معلوم
invisible	نا معلوم
intelligible	معلوم
active	معلوم
overt	معلوم
definite	معلوم
obvious	معلوم
pronounced	معلوم
jacobian coordinates	مختصات ژاکوبی
input coordinate	مختصات اولیه
coordinate axises	محورهای مختصات
coordinate scale	گونیای مختصات
image coordinates	مختصات تصویر
cross-reference	سیستم مختصات
easting	مختصات طولی
equatorial coordinates	مختصات استوایی
eulerian coordinates	مختصات اولری
geographic coordinates	مختصات جغرافیایی
grid coordinates	مختصات شبکه
grid chart	شبکه مختصات
geomagnetic coordinates	مختصات ژئومگنتیکی
coordinates	دستگاه مختصات
lagrangian coordinates	مختصات لاگرانژی
cross-references	سیستم مختصات
target grid	مختصات هدف
spherical coordinates	مختصات سماوی
spherical coordinates	مختصات کروی
rectangular coordinate	مختصات متعامد
reaction coordinates	مختصات واکنش
polar coordinates	مختصات قطبی
polar coordinate	مختصات قطبی
transformation of coordinates	تبدیل مختصات
plain coordinates	مختصات مسطحه
plain coordinates	مختصات افقی
cross reference	سیستم مختصات
northing	مختصات عرضی
the peculiarities of mammals	مختصات پستاندارها
canonical coordinates	مختصات بندادی
axis of coordinates	محورهای مختصات
cordinate axis	محورهای مختصات
coordinates	مختصات نقشهای
cartesian coordinates	مختصات دکارتی
cartesian chart	مختصات کارتزین
cartesian coordinates	محور مختصات
axis	محورهای مختصات
vaguer	غیر معلوم
Presumably … indications are … Evidently … by the look of it …	از قرار معلوم ...
vaguest	غیر معلوم
given conditions	شرایط معلوم
noticeably	بطوربرجسته یا معلوم
presumedly	از قرار معلوم
familiarizing	معلوم کردن
seemingly	از قرار معلوم
manifestly	بطور معلوم
vague	غیر معلوم
known target	هدف معلوم
known distance	فاصله معلوم
known distance	مسافت معلوم
known datum point	ایستگاه معلوم
known data	عناصر معلوم
kithe	معلوم شدن
It was clear that she had lied .	دروغش معلوم شد
To make known . To signify .	معلوم کردن
known	معلوم کردن
discernibly	بطور معلوم
the active voice	فعل معلوم
familiarised	معلوم کردن
familiarized	معلوم کردن
ascertains	معلوم کردن
the date was not specified	تاریخ ان معلوم
ascertaining	معلوم کردن
ascertained	معلوم کردن
to bring tl light	معلوم کردن
ascertain	معلوم کردن
to come to light	معلوم شدن
familiarises	معلوم کردن
verb active	فعل معلوم
that depends	معلوم نیست
familiarising	معلوم کردن
familiarize	معلوم کردن
to make known	معلوم کردن
evidently	از قرار معلوم
cretain	معلوم بعض
familiarizes	معلوم کردن
inertial coordinate system	سیستم مختصات ماندی
coordinate code	رمز مختصات نقاط
military grid	شبکه مختصات نظامی
polar coordinates	مختصات قطبی [ریاضی]
polar chart	نمودار با مختصات قطبی
coordinate	همرتبه کردن مختصات
momentum coordinates	مختصات اندازه حرکت
ablique coordinates	دستگاه مختصات قائم
horizon system of coordinates	دستگاه مختصات افقی
polar diagram	نمودار با مختصات قطبی
curvilinear coordinates	مختصات خمیده خط [ریاضی]
generalized coordinates	مختصات تعمیم یافته
relative coordinate system	دستگاه مختصات نسبی
Y coordinate	مختصات بردار عمودی
X coordinate	مختصات بردار افقی
cartesian coordinate system	سیستم مختصات کارتزین
y axis	محور عرضی مختصات
cylindrical coordinate	مختصات استوانه ای [ریاضی]
coordinate code	رمزمربوط به مختصات نقشهای
coordinate system of axis	سیستم محورهای مختصات
coordinate system	دستگاه مختصات [ریاضی]
polar coordinates	دستگاه مختصات قطبی
spherical coordinates	دستگاه مختصات کروی
spherical coordinates	مختصات کروی [ریاضی]
preferred system of coordinates	دستگاه مختصات مرجع
georef grid	مختصات جغرافیایی جهانی
taskwork	کار معلوم کارناخوشایند
apparent	معلوم وارث مسلم
participles	وجه وصفی معلوم
participle	وجه وصفی معلوم
It is not known yet . It is not settled yet .	هنوز معلوم نیست
obviously	بطور اشکار یا معلوم
deponent	درفاهرمجهول ودرمعنی معلوم
present participles	وجه وصفی معلوم
it will manifest it self	معلوم خواهد گشت
present participle	وجه وصفی معلوم
time will tell	در آینده معلوم می شود
he proved to know the secret	معلوم شد راز را میداند

Recent search history

Contact• | Terms |• Privacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com