Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (11 milliseconds)
English
Persian
conditional breakpoint
نقطه انفصال شرطی
Other Matches
breakpoint
نقطه انفصال
conditioning
شرطی کردن شرطی سازی
junctions
محل اتصال یا پیوند نقطه تقاطع نقطه انشعاب نقطه گره
junction
محل اتصال یا پیوند نقطه تقاطع نقطه انشعاب نقطه گره
reference point
نقطه برگشت نقطه نشانی نقطه مبدا دهانه بندر
apodosis
مکمل جملهء شرطی نتیجه جملهء شرطی
control point
نقطه کنترل اماد و حرکات نقطه کنترل ناوبری هوایی ودریایی نقطه کنترل عبور ومرور
schism
انفصال
dismissal
انفصال
dismissals
انفصال
disconnexion
انفصال
separation
انفصال
disjunction
انفصال
disunion
انفصال
separations
انفصال
secession
انفصال
extrusion
انفصال
feathering
انفصال
incontinuity
انفصال
schisms
انفصال
notice of determination
انفصال
withdrawal
انفصال
termination
انفصال
quitting
انفصال
quit
انفصال
abrogation
انفصال
lay-off
انفصال
letter of dismissal
انفصال
notice to quit
انفصال
notice of termination
انفصال
notice of cancellation
انفصال
dismissal
انفصال اخراج
separated
متارکه انفصال
discharge
انفصال ترشح
discharges
انفصال ترشح
schismatism
شقاق انفصال
nondisjunction
عدم انفصال
dismission
انفصال اخراج
disunion
انفصال نفاق
dismissals
انفصال اخراج
separates
متارکه انفصال
separate
متارکه انفصال
disconnect signal
علامت انفصال
pull up point
نقطه بالا کشیدن هواپیما نقطه صعود برای تک یا رهاکردن بمب
foot spot
نقطه ای بین نقطه مرکزی و وسط جداره عقبی میز بیلیارد
triple point
نقطه تقاطع امواج سه گانه ترکش اتمی نقطه برخوردامواج صوتی
bearing
موقعیت یک نقطه نسبت به نقطه دیگر جهت قطب نما
picture point
نقطه نشانی یا نقطه بازرسی موجود در روی عکس هوایی
ti;me to go
زمان حرکت هواپیمای رهگیراز نقطه شروع هدایت زمینی تا نقطه رهگیری
pointillism
شیوه نقاشی با نقطه رنگ نقطه چین کاری
line of vision
خط مستقیمی که نقطه زردچشم را به نقطه ثابتی وصل نماید
discontinuities
عدم پیوستگی انفصال
wrongful dismissal
انفصال یا اخراج ناروا
discontinuity
عدم پیوستگی انفصال
autotomize
انفصال خودبخود پیداکردن
switching
مرکز مخابرات مرکزتلفن خودکار حرکت دادن خودروها از یک نقطه به نقطه دیگر برای بارگیری یاتخلیه
free drop
برداشتن و انداختن گوی گلف با دست از نقطه ناممکن برای ضربه زدن به نقطه مناسب نزدیک ان
zeros
پایین ترین نقطه نقطه گذاری کردن
zeroes
پایین ترین نقطه نقطه گذاری کردن
zero
پایین ترین نقطه نقطه گذاری کردن
autotomy
انفصال خودبخوددست یا پا یا عضو حیوان ازبدن
load point
نقطه بارگذاری نقطه بار کردن
azimuth
موقعیت یک نقطه نسبت به نقطه دیگر
approaches
فاصله نقطه شروع تا نقطه خطا
marks
هدف نقطه اغاز نقطه فرود
approached
فاصله نقطه شروع تا نقطه خطا
approach
فاصله نقطه شروع تا نقطه خطا
mark
هدف نقطه اغاز نقطه فرود
pyramid spot
نقطه روی میز اسنوکر یابیلیارد انگلیسی میان فاصله نقطه مرکزی و وسط لبه بالایی میز
crossing points
نقطه تقاطع نقطه تلاقی
crossing point
نقطه تقاطع نقطه تلاقی
flash point
نقطه الوگیری نقطه افروزش
holding point
نقطه تثبیت ردیابی هواپیما نقطه انتظار هواپیما روی صفحه رادار
provisory
شرطی
protatic
شرطی
provisional
شرطی
conditioned
شرطی
eventual
شرطی
conditional
شرطی
roll in point
نقطه ورود به شاخه تک به وسیله هواپیما نقطه شروع حرکت تک هواپیما
atomic theory
فرضیهء اتمی که تمام مواد راترکیبی از ذرات اتم میداند تئوری انفصال ماده
conditioned reflex
بازتاب شرطی
conditioned inhibition
بازداری شرطی
conditional transfer
انتقال شرطی
provisos
جمله شرطی
the subjunctive mood
وجه شرطی
conditionality
صورت شرطی
conditional statement
حکم شرطی
unconditioned
غیر شرطی
unconditioning
شرطی زدایی
proviso
جمله شرطی
conditioned response
پاسخ شرطی
conditioned stimulus
محرک شرطی
conditional statement
دستور شرطی
conditional instruction
دستورالعمل شرطی
case branch
انشعاب شرطی
conditioning
شرطی شدن
conditional jump
جهش شرطی
conditional branch
انشعاب شرطی
conditional operator
عملگر شرطی
conditonal branching
انشعاب شرطی
subjunctive
وجه شرطی
condeitional branch
انشعاب شرطی
conditioned suppression
منع شرطی
soft hyphen
خط تیره شرطی
provisional
شرطی مشروط
conditioned response
واکنش شرطی
on no condition
به هیچ شرطی
classical conditioning
شرطی سازی کلاسیک
conditional jump instruction
دستورالعمل پرش شرطی
modal auxiliary
فعل معین شرطی
counterconditioning
شرطی سازی تقابلی
type s conditioning
شرطی شدن نوع اس
provisorily
بطور شرطی یا موقت
ucr
پاسخ غیر شرطی
unconditioned response
پاسخ غیر شرطی
unconditioned stimulus
محرک غیر شرطی
reconditioning
شرطی کردن مجدد
ucs
محرک غیر شرطی
avoidance conditioning
شرطی کردن اجتنابی
conditioned escape response
پاسخ گریز شرطی
conditioned avoidance response
پاسخ اجتنابی شرطی
differential conditioning
شرطی سازی افتراقی
conditioned emotional response
پاسخ هیجانی شرطی
condition
عارضه شرطی کردن
preconditioning
پیش شرطی کردن
trace conditioning
شرطی کردن ردی
delayed conditioning
شرطی سازی درنگیده
unconditional branch
انشعاب غیر شرطی
cross conditioning
شرطی شدن ضمنی
operant conditioning
شرطی شدن عامل
instrumental conditioning
شرطی شدن وسیلهای
eventual
موکول بانجام شرطی
vicarious conditioning
شرطی شدن جانشینی
vicarious conditioning
شرطی شدن مشاهدهای
operant conditioning
شرطی شدن کنش گر
type r conditioning
شرطی شدن نوع ار
To win (lose ) a bet .
شرطی رابردن (باختن )
subjunctive
وابسته بوجه شرطی
unconditioned inhibition
بازداری غیر شرطی
unconditioned reflex
بازتاب غیر شرطی
unconditional transfer
انتقال غیر شرطی
cer
پاسخ هیجانی شرطی
unconditional jump
جهش غیر شرطی
conditionability
قابلیت شرطی شدن
unconditional
غیر شرطی بی شرط
backward conditioning
شرطی کردن وارونه
pavlovian conditioning
شرطی شدن پاولفی
eyelid conditioning
شرطی کردن پلک چشم
higher order conditioning
شرطی سازی سطح بالا
policy
سند معلق به انجام شرطی
policies
سند معلق به انجام شرطی
To purchase on approval .
بشرط امتحان ( شرطی )خریدن
punctuation marks
علائم نقطه گذاری درجملات نشان نقطه گذاری
punctuation mark
علائم نقطه گذاری درجملات نشان نقطه گذاری
litter relay point
نقطه تعویض برانکاردکشها نقطه تعویض حمل مجروحین
iterative process
فرآیندی که تکرار میشود تا به شرطی برسد
deferred dividened
سودی که پرداخت ان مشروط به شرطی باشد
She will only date you if you ...
او
[زن]
فقط به شرطی با تو میرود بیرون اگر تو...
unconditional
آنچه به هیچ شرطی بستگی ندارد
esorow
سندرسمی که اجرای ان موکول به تحقق شرطی باشد
estate in fee
مالکیت مطلق و غیر شرطی نسبت به زمین
point to point network
شبکه نقطه به نقطه
point-to-point connection
اتصال نقطه به نقطه
pointillism
نقاشی نقطه نقطه
zero
پرش شرطی در صورتی که پرچم یا ثباتی صفر باشد
zeros
پرش شرطی در صورتی که پرچم یا ثباتی صفر باشد
zeroes
پرش شرطی در صورتی که پرچم یا ثباتی صفر باشد
branch
یک یا چند مسیر که می توانند پس از یک عبارت شرطی انجام شوند
jump instruction
پرسش شرطی در صورتی که پرچم یا ثبات صفر باشند
branches
یک یا چند مسیر که می توانند پس از یک عبارت شرطی انجام شوند
This must not happen in future at any cost.
در آینده این موضوع به هیچ شرطی نباید پیش بیاید.
break up point
نقطه رهایی هلی کوپتر نقطه رهایی
while loop
دستورات برنامه شرطی که در صورت درست بودن یک شرط, یک قطعه را اجرا میکند
jump instruction
دستوری که کنترل را از یک نقط ه برنامه به دیگری منتقل میکند بدون هیچ شرطی
universal legacy
وصیتی که دران موصی جهت تسلیم موردوصیت به ورثه شرطی قائل نشده باشد
lied
زاویه نقطه وصل دسته چوب هاکی به تیغه زاویه نقطه وصل دسته به سر چوب گلف منطقه تجمع ماهیها
lies
زاویه نقطه وصل دسته چوب هاکی به تیغه زاویه نقطه وصل دسته به سر چوب گلف منطقه تجمع ماهیها
lie
زاویه نقطه وصل دسته چوب هاکی به تیغه زاویه نقطه وصل دسته به سر چوب گلف منطقه تجمع ماهیها
speckle
نقطه نقطه یا خال خال کردن
polkadot
طرح نقطه نقطه خال خال
decisions
دستوربرنامه نویسی شرطی که کنترل را با به همراه داشتن آدرس دستور بعدی که در صورت شرایط ی اجرا میشود مستقیماگ انجام میدهد
decision
دستوربرنامه نویسی شرطی که کنترل را با به همراه داشتن آدرس دستور بعدی که در صورت شرایط ی اجرا میشود مستقیماگ انجام میدهد
conditional
دستور برنامه سازی که جهش به بخشی از برنامه میکند در صورت برقراری شرطی
covenant real
شرطی در یک سند که وراث مشروط علیه را در مقابل مشروطه یا خریدار متعهدمیکند شرط قابل تسری به وراث
escrow
سندرسمی که بدست شخص ثالثی سپرده شده وپس از انجام شرطی قابل اجرایا قابل اجرا یاقابل ابطال باشد
discrimination instruction
دستور برنامه نویسی شرطی که با همراه داشتن محل دستور بعدی که باید اجرا شود و کنترل مستقیم اعمال میکند.
covenant runing with land
شرط منضم به مالکیت زمین تعهد یا شرطی است مربوط به زمین که جزء لازم ولایتجزای ان محسوب میشودو بنابراین به تنهائی قابل انتقال نیست
conditionality
شرطی بودن مشروط بودن
conditional
شرطی منطقی
[ریاضی]
[منطقی]
material consequence
شرطی منطقی
[ریاضی]
[منطقی]
material implication
شرطی منطقی
[ریاضی]
[منطقی]
material conditional
شرطی منطقی
[ریاضی]
[منطقی]
implies
شرطی منطقی
[ریاضی]
[منطقی]
implication
شرطی منطقی
[ریاضی]
[منطقی]
branch
دستور برنامه شرطی که محل دستور بعدی در برنامه را مسخص میکند
branches
دستور برنامه شرطی که محل دستور بعدی در برنامه را مسخص میکند
jot
نقطه
ellipsis
سه نقطه
[...]
dotty
نقطه نقطه
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com