English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (3 milliseconds)
English Persian
best profit point نقطه بیشترین مقدار سود
Other Matches
machine address بیشترین مقدار یا حد یک سیستم
absolute address بیشترین مقدار یا حد یک سیستم
peaking بیشترین مقدار متغیر یا سیگنال
peaks بیشترین مقدار متغیر یا سیگنال
peak بیشترین مقدار متغیر یا سیگنال
best angle of climb airspeed سرعتی در هواپیما که بیشترین افزایش ارتفاع دریک نقطه معین را سبب میشود
clamper مداری که سطح سیگنال را از نوک اسکن کردن یا سایر وسایل ورودی به بیشترین حد محدود میکند زودتر از وقتی که به یک مقدار عددی تبدیل شود
junction محل اتصال یا پیوند نقطه تقاطع نقطه انشعاب نقطه گره
junctions محل اتصال یا پیوند نقطه تقاطع نقطه انشعاب نقطه گره
reference point نقطه برگشت نقطه نشانی نقطه مبدا دهانه بندر
control point نقطه کنترل اماد و حرکات نقطه کنترل ناوبری هوایی ودریایی نقطه کنترل عبور ومرور
setting up 1-معادل قرار دادن یک متغییر با یک مقدار. 2-معین کردن مقدار یک پارامتر
sets 1-معادل قرار دادن یک متغییر با یک مقدار. 2-معین کردن مقدار یک پارامتر
set 1-معادل قرار دادن یک متغییر با یک مقدار. 2-معین کردن مقدار یک پارامتر
incremental computer دادهای که اختلاف مقدار فعلی با مقدار اصلی را نشان میدهد
tables استفاده از یک مقدار مشخص برای انتخاب یک ورودی در جدول که حاوی مقدار ثانوی است
tabling استفاده از یک مقدار مشخص برای انتخاب یک ورودی در جدول که حاوی مقدار ثانوی است
tabled استفاده از یک مقدار مشخص برای انتخاب یک ورودی در جدول که حاوی مقدار ثانوی است
table استفاده از یک مقدار مشخص برای انتخاب یک ورودی در جدول که حاوی مقدار ثانوی است
foot spot نقطه ای بین نقطه مرکزی و وسط جداره عقبی میز بیلیارد
triple point نقطه تقاطع امواج سه گانه ترکش اتمی نقطه برخوردامواج صوتی
pull up point نقطه بالا کشیدن هواپیما نقطه صعود برای تک یا رهاکردن بمب
picture point نقطه نشانی یا نقطه بازرسی موجود در روی عکس هوایی
bearing موقعیت یک نقطه نسبت به نقطه دیگر جهت قطب نما
ti;me to go زمان حرکت هواپیمای رهگیراز نقطه شروع هدایت زمینی تا نقطه رهگیری
line of vision خط مستقیمی که نقطه زردچشم را به نقطه ثابتی وصل نماید
pointillism شیوه نقاشی با نقطه رنگ نقطه چین کاری
free drop برداشتن و انداختن گوی گلف با دست از نقطه ناممکن برای ضربه زدن به نقطه مناسب نزدیک ان
switching مرکز مخابرات مرکزتلفن خودکار حرکت دادن خودروها از یک نقطه به نقطه دیگر برای بارگیری یاتخلیه
zero پایین ترین نقطه نقطه گذاری کردن
zeros پایین ترین نقطه نقطه گذاری کردن
zeroes پایین ترین نقطه نقطه گذاری کردن
defaults مقدار از پیش تعیین شدهای که در صورتی که مقدار دیگری تعیین نشده باشد به کار می رود
defaulting مقدار از پیش تعیین شدهای که در صورتی که مقدار دیگری تعیین نشده باشد به کار می رود
default مقدار از پیش تعیین شدهای که در صورتی که مقدار دیگری تعیین نشده باشد به کار می رود
defaulted مقدار از پیش تعیین شدهای که در صورتی که مقدار دیگری تعیین نشده باشد به کار می رود
paasche price index یعنی حاصلضرب قیمت و مقدار پایه بخش برحاصلضرب قیمت و مقدار درسال جاری
mark هدف نقطه اغاز نقطه فرود
marks هدف نقطه اغاز نقطه فرود
azimuth موقعیت یک نقطه نسبت به نقطه دیگر
load point نقطه بارگذاری نقطه بار کردن
approaches فاصله نقطه شروع تا نقطه خطا
approach فاصله نقطه شروع تا نقطه خطا
approached فاصله نقطه شروع تا نقطه خطا
utmost بیشترین
most بیشترین
uttermost بیشترین
maximum بیشترین
peak demand بیشترین تقاضا
highest price بیشترین قیمت
maximum slope بیشترین شیب
peak speed بیشترین تندی
pyramid spot نقطه روی میز اسنوکر یابیلیارد انگلیسی میان فاصله نقطه مرکزی و وسط لبه بالایی میز
make the most of <idiom> بیشترین سود را بردن
superlatives بیشترین درجه عالی
superlative بیشترین درجه عالی
best profit output محصول در بیشترین مقدارسود
flash point نقطه الوگیری نقطه افروزش
crossing points نقطه تقاطع نقطه تلاقی
crossing point نقطه تقاطع نقطه تلاقی
holding point نقطه تثبیت ردیابی هواپیما نقطه انتظار هواپیما روی صفحه رادار
ultimate strength حاصلضرب بیشترین بار ممکن
dosage مقدار معینی از یک دارو مقدار دوز یک خوراک دارو
dosages مقدار معینی از یک دارو مقدار دوز یک خوراک دارو
roll in point نقطه ورود به شاخه تک به وسیله هواپیما نقطه شروع حرکت تک هواپیما
peaking زمانی که چیزی بیشترین حد استفاده را دارد
columns چاپگری که بیشترین پهنای خط از حروف را دارد
column چاپگری که بیشترین پهنای خط از حروف را دارد
ranges مجموعه مقادیرممکن بین بیشترین حد و کمترین حد
available بیشترین قدرت الکتریکی یا پردازش یک سیستم
make time <idiom> بیشترین مسافت را درکمترین وقت رفتن
ranged مجموعه مقادیرممکن بین بیشترین حد و کمترین حد
rated altitude ارتفاعی که در ان موتورپیستونی بیشترین توان رادارد
peaks زمانی که چیزی بیشترین حد استفاده را دارد
peak زمانی که چیزی بیشترین حد استفاده را دارد
range مجموعه مقادیرممکن بین بیشترین حد و کمترین حد
law of demand براساس قانون تقاضا مقدار تقاضای کالا باقیمت ان کالا رابطه معکوس دارد . هر چه قیمت کالا بالاتررود مقدار تقاضا برای کالاکمتر میشود
capacities بیشترین نرخ انتقال داده روی یک کانال
peaking زمانی در روز که بیشترین توان استفاده میشود
spanning مجموعه مقادیر مجاز بین بیشترین حد و کمترین حد
spans مجموعه مقادیر مجاز بین بیشترین حد و کمترین حد
spanned مجموعه مقادیر مجاز بین بیشترین حد و کمترین حد
peaks زمانی در روز که بیشترین توان استفاده میشود
peak زمانی در روز که بیشترین توان استفاده میشود
capacity بیشترین نرخ انتقال داده روی یک کانال
span مجموعه مقادیر مجاز بین بیشترین حد و کمترین حد
channeling بیشترین نرخ ارسال داده روی یک کانال
channel بیشترین نرخ ارسال داده روی یک کانال
channeled بیشترین نرخ ارسال داده روی یک کانال
channels بیشترین نرخ ارسال داده روی یک کانال
channelled بیشترین نرخ ارسال داده روی یک کانال
throughput بیشترین خروجی وسیله که با مشخصات اصلی مط ابق باشد
maximum بیشترین حجم داده که قابل ذخیره سازی است
limiting speed بیشترین سرعت نسبی فاهری هواپیمایی با شکل معین
best rate of climb speed سرعتی که با بیشترین ارتفاع در واحد زمان همراه است
physical record بیشترین واحد داده که در یک عملیات قابل ارسال باشد
bandwidth در شبکه گسترده استفاده میشود و به کاربر اجازه هر مقدار ارسال اطلاعات میدهد و شبکه برای ارسال این مقدار اطلاعات تنظیم شده است
retention money مقدار پولی که کارفرما جهت حسن انجام کار پیمانکار نگه میدارد واین مقدار درصدی ازکل قرارداد است که حسن انجام کار نامیده میشود
limits محدودههای بیشترین حد از پیش تعیین شده برای اعداد در کامپیوتر
untimate load بیشترین نیروئی که هر جزء سازهای بدون شکستن بایدتحمل کند
fans بیشترین تعداد ورودی ها که یک مدار یا قطعه میتواند با آن کار کند
resolution بیشترین تعداد خط وط که یه تصویر را روی صفحه LRT تشکیل میدهند
resolutions بیشترین تعداد خط وط که یه تصویر را روی صفحه LRT تشکیل میدهند
integrated روش سازمانی برای بازیابی و ورود داده با بیشترین کارایی
fanning بیشترین تعداد ورودی ها که یک مدار یا قطعه میتواند با آن کار کند
limiting velocity بیشترین سرعت هواپیما تحت زاویه معین نسبت به افق
tolerances بیشترین اختلاف مجاز بین ابعاد واقعی و اسمی یک قطعه
key مهمترین ترمینال در سیستم کامپیوتری یا آنکه بیشترین تقدم را دارد
tolerance بیشترین اختلاف مجاز بین ابعاد واقعی و اسمی یک قطعه
fan بیشترین تعداد ورودی ها که یک مدار یا قطعه میتواند با آن کار کند
activities بیشترین تعداد کارهایی که در یک سیستم چند منظوره قابل اجراست
activity بیشترین تعداد کارهایی که در یک سیستم چند منظوره قابل اجراست
fanned بیشترین تعداد ورودی ها که یک مدار یا قطعه میتواند با آن کار کند
punctuation marks علائم نقطه گذاری درجملات نشان نقطه گذاری
litter relay point نقطه تعویض برانکاردکشها نقطه تعویض حمل مجروحین
punctuation mark علائم نقطه گذاری درجملات نشان نقطه گذاری
rates بیشترین خروجی وسیله که باید با مشخصات ابتدایی تط ابق داشته باشد
aggregate بیشترین سرعتی که داده روی کانال مشخص میتواند ارسال شود
limit load بیشترین باری که ممکن است در حالتی بر یک جزء یا قطعه وارد شود
aggregates بیشترین سرعتی که داده روی کانال مشخص میتواند ارسال شود
rate بیشترین خروجی وسیله که باید با مشخصات ابتدایی تط ابق داشته باشد
Shannon's Law قانونی که بیشترین گنجایش محل اطلاعات را برای خط ارتباطی بیان کند
duty rated بیشترین تعداد عملیات که یک وسیله در یک زمان با مشخصات معلوم میتواند انجام دهد
point-to-point connection اتصال نقطه به نقطه
point to point network شبکه نقطه به نقطه
pointillism نقاشی نقطه نقطه
minimal tree درfکه گرههای آن به روش بهینه سازماندهی شده اند تا بیشترین کارایی را داشته باشند
cruise control کنترل عملکرد موتور برای بدست اوردن بیشترین راندمان قدرت و مصرف سوخت
best economy mixture نسبت متناسب سوخت و بنزین در موتورهای پیستونی جهت حصول بیشترین برد پروازی
fanning بیشترین تعداد ورودیهای که یک مداریا قطعه میتواند بدون محدود کردن نیرویش تحمل کند
fans بیشترین تعداد ورودیهای که یک مداریا قطعه میتواند بدون محدود کردن نیرویش تحمل کند
fanned بیشترین تعداد ورودیهای که یک مداریا قطعه میتواند بدون محدود کردن نیرویش تحمل کند
fan بیشترین تعداد ورودیهای که یک مداریا قطعه میتواند بدون محدود کردن نیرویش تحمل کند
break up point نقطه رهایی هلی کوپتر نقطه رهایی
wein law طول موج بیشترین شدت تابش حاصل از منبع جسم داغ با دمای مطلق نسبت عکس دارد
fixed point notation = نمایش عدد که محل ارقام و نقط ه اعشاری را در کامپیوتر نگه می دارد تا بیشترین تعداد اعداد قابل مدیریت را محدود کند
auctioneering device وسیلهای که بیشترین یا کمترین سیگنال را از تعدادی سیگنال ورودی انتخاب میکند
infinity حجم بسیار بسیار بزرگ که از بیشترین حد تصور هم بزرگتر باشد
lied زاویه نقطه وصل دسته چوب هاکی به تیغه زاویه نقطه وصل دسته به سر چوب گلف منطقه تجمع ماهیها
lie زاویه نقطه وصل دسته چوب هاکی به تیغه زاویه نقطه وصل دسته به سر چوب گلف منطقه تجمع ماهیها
lies زاویه نقطه وصل دسته چوب هاکی به تیغه زاویه نقطه وصل دسته به سر چوب گلف منطقه تجمع ماهیها
check total آن را اضافه میکند و مقدار اضافه شده را با مقدار ذخیره شده مقایسه میکند
checksum آن را اضافه میکند و مقدار اضافه شده را با مقدار ذخیره شده مقایسه میکند
speckle نقطه نقطه یا خال خال کردن
polkadot طرح نقطه نقطه خال خال
whisker کریستال منفرد کوچک عدسی شکلی که استحکام یا استقامت ان به بیشترین مقداری که به صورت تئوریک قابل دستیابی است بسیار نزدیک است
collision parameter در محاسبه مدارات فاصله بین مرکز جاذبه یک میدان نیروی مرکزی از امتداد بردار سرعت جسم متحرک در بیشترین فاصله از مرکز ان
soupcon مقدار کم
sups مقدار
mouthful مقدار
outturn مقدار
mouthfuls مقدار
supping مقدار
what چه مقدار
penny worth مقدار کم
smidgin مقدار کم
spattered مقدار کم
spatter مقدار کم
supped مقدار
sup مقدار
single valued تک مقدار
smidgen مقدار کم
valuing مقدار
value مقدار
t value مقدار تی
sprinkling مقدار کم
dealt مقدار
royalty tonnage مقدار
modicum مقدار کم
truth table دو مقدار
measurment مقدار
volume discount مقدار
percentage مقدار
scantling مقدار
spatters مقدار کم
batches مقدار
deals مقدار
batch مقدار
deal مقدار
values مقدار
summa مقدار
percentages مقدار
spattering مقدار کم
quantities مقدار
quantity مقدار
quantum مقدار
amount مقدار
amounted مقدار
amounts مقدار
extent حد مقدار
volume مقدار
volumes مقدار
magnitude مقدار
total مقدار
amounting مقدار
size مقدار
sizes مقدار
sum مقدار
iso quant مقدار
electrical quantity مقدار الکتریسیته
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com