English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (12 milliseconds)
English Persian
grazing point نقطه تماس با مانع
Other Matches
contact point وسیله تماس نقطه اخذ تماس
point of contact نقطه تماس
filler weld جوشهائیکه درگوشه تماس دو نقطه جوش شونده قرار میگیرند
barrier نقطه اغاز مسابقه اسبدوانی مانع
barriers نقطه اغاز مسابقه اسبدوانی مانع
de bounce جلوگیری از تماس با یک کلید که باعث چندین تماس میشود
touch دست زدن به خوردن به تماس یافتن با تماس
touches دست زدن به خوردن به تماس یافتن با تماس
Thanks for calling back. با تشکر برای تماس. [به کسی گفته میشود که فرد تلفن خود را جواب نداده و بعدا دوباره تماس می گیرد.]
junction محل اتصال یا پیوند نقطه تقاطع نقطه انشعاب نقطه گره
junctions محل اتصال یا پیوند نقطه تقاطع نقطه انشعاب نقطه گره
reference point نقطه برگشت نقطه نشانی نقطه مبدا دهانه بندر
ring سیستم کامپیوتر راه دور که کاربر به تلفن آن یک بار تماس می گیرد و امکان شماره گیری , قط ع تماس ,انتظار و سپس بماس مجدد دارد.
amplifying report گزارش تماس با دشمن گزارش تکمیلی اخذ تماس بادشمن
control point نقطه کنترل اماد و حرکات نقطه کنترل ناوبری هوایی ودریایی نقطه کنترل عبور ومرور
hedgehog مانع جوجه تیغی شکل نوعی جنگ افزارضد زیردریایی یا مانع ضدزیردریایی
hedgehogs مانع جوجه تیغی شکل نوعی جنگ افزارضد زیردریایی یا مانع ضدزیردریایی
originate با مودم دیگر که منتظر تماس است تماس برقرار می گیرد. مودم اصلی به پاسخ مودم راه دور پاسخ می فرستد
originated با مودم دیگر که منتظر تماس است تماس برقرار می گیرد. مودم اصلی به پاسخ مودم راه دور پاسخ می فرستد
originates با مودم دیگر که منتظر تماس است تماس برقرار می گیرد. مودم اصلی به پاسخ مودم راه دور پاسخ می فرستد
originating با مودم دیگر که منتظر تماس است تماس برقرار می گیرد. مودم اصلی به پاسخ مودم راه دور پاسخ می فرستد
pull up point نقطه بالا کشیدن هواپیما نقطه صعود برای تک یا رهاکردن بمب
foot spot نقطه ای بین نقطه مرکزی و وسط جداره عقبی میز بیلیارد
triple point نقطه تقاطع امواج سه گانه ترکش اتمی نقطه برخوردامواج صوتی
picture point نقطه نشانی یا نقطه بازرسی موجود در روی عکس هوایی
bearing موقعیت یک نقطه نسبت به نقطه دیگر جهت قطب نما
ti;me to go زمان حرکت هواپیمای رهگیراز نقطه شروع هدایت زمینی تا نقطه رهگیری
pointillism شیوه نقاشی با نقطه رنگ نقطه چین کاری
line of vision خط مستقیمی که نقطه زردچشم را به نقطه ثابتی وصل نماید
switching مرکز مخابرات مرکزتلفن خودکار حرکت دادن خودروها از یک نقطه به نقطه دیگر برای بارگیری یاتخلیه
free drop برداشتن و انداختن گوی گلف با دست از نقطه ناممکن برای ضربه زدن به نقطه مناسب نزدیک ان
zeros پایین ترین نقطه نقطه گذاری کردن
zeroes پایین ترین نقطه نقطه گذاری کردن
zero پایین ترین نقطه نقطه گذاری کردن
marks هدف نقطه اغاز نقطه فرود
approach فاصله نقطه شروع تا نقطه خطا
approaches فاصله نقطه شروع تا نقطه خطا
azimuth موقعیت یک نقطه نسبت به نقطه دیگر
approached فاصله نقطه شروع تا نقطه خطا
mark هدف نقطه اغاز نقطه فرود
load point نقطه بارگذاری نقطه بار کردن
damming سد ساختن مانع شدن یاایجاد مانع کردن محدود کردن
dammed سد ساختن مانع شدن یاایجاد مانع کردن محدود کردن
dam سد ساختن مانع شدن یاایجاد مانع کردن محدود کردن
dams سد ساختن مانع شدن یاایجاد مانع کردن محدود کردن
crest clearing محوطه تامین بالای مانع حاشیه امنیت بالای مانع
obstructor وسیله مانع تخریب مین مانع ضد اکتشاف مین
ocant altitude ارتفاع خارج از حدود مانع ارتفاع بالای مانع
pyramid spot نقطه روی میز اسنوکر یابیلیارد انگلیسی میان فاصله نقطه مرکزی و وسط لبه بالایی میز
flash point نقطه الوگیری نقطه افروزش
crossing point نقطه تقاطع نقطه تلاقی
crossing points نقطه تقاطع نقطه تلاقی
holding point نقطه تثبیت ردیابی هواپیما نقطه انتظار هواپیما روی صفحه رادار
roll in point نقطه ورود به شاخه تک به وسیله هواپیما نقطه شروع حرکت تک هواپیما
punctuation mark علائم نقطه گذاری درجملات نشان نقطه گذاری
punctuation marks علائم نقطه گذاری درجملات نشان نقطه گذاری
litter relay point نقطه تعویض برانکاردکشها نقطه تعویض حمل مجروحین
pointillism نقاشی نقطه نقطه
point-to-point connection اتصال نقطه به نقطه
point to point network شبکه نقطه به نقطه
contingence تماس
contacts تماس
contact تماس
ding تماس
impacts تماس
impact تماس
impinging تماس
tangents تماس
tangent تماس
taction تماس
contacted تماس
contacting تماس
contact line خط تماس
tangency تماس
line of contact خط تماس
break up point نقطه رهایی هلی کوپتر نقطه رهایی
going on نزدیکی تماس
to be in contact تماس داشتن
to bring into contact تماس دادن
shock hazard خطر تماس
to be in rapport تماس داشتن
interactional points نقاط تماس
zone of contact ناحیه تماس
point contact تماس نقطهای
contact angle زاویه تماس
contact area منطقه تماس
contact area سطح تماس
skim تماس اندک
contact diameter قطر تماس
tuch تماس دادن با
contact flange فلانژ تماس
skims تماس اندک
skimmed تماس اندک
contact party گروه تماس
movement to contact حرکت به تماس
contact patrol گشتی تماس
contact pressure فشار تماس
contact point قطب تماس
line to line fault تماس خطوط
angle of contact زاویه تماس
Keep in touch! <idiom> در تماس باش!
communicator شخص در تماس
area contact سطح تماس
contact lost تماس قطع شد
finishes تماس انتهایی
contact surface سطح تماس
contiguity برخورد تماس
contact ratio نسبت تماس
finish تماس انتهایی
corps a corps تماس بدنی
tuch سر زدن تماس داشتن
touch sensitive panel صفحه حساس به تماس
touch sensitive tablet تابلو حساس به تماس
touch panel صفحه حساس به تماس
galvanism تماس برق بابدن
youch sensitive screen صفحه حساس به تماس
to keep in touch with any one باکسی تماس داشتن
contacted تماس یافتن تماسی
contact fire انفجار در اثر تماس
contact behavior رفتار تماس جویانه
contact print چاپ به طریقه تماس
contact backlash دنده کور تماس
break off قطع تماس با دشمن
osculation تماس اشتراک صفات
contact report گزارش اخذ تماس
action on the blade تماس با شمشیر حریف
osculatory وابسته به بوسه یا تماس
flat تماس دو لبه اسکیت
flattest تماس دو لبه اسکیت
synapse محل تماس دوعصب
telebrief تماس مستقیم تلفنی
movement to contact حرکت به اخذ تماس
phoning پاسخ به تماس در تلفن
contacting تماس یافتن تماسی
get in touch with someone <idiom> باکسی تماس گرفتن
phones پاسخ به تماس در تلفن
phoned پاسخ به تماس در تلفن
contacts تماس یافتن تماسی
contact تماس یافتن تماسی
look in on <idiom> تماس حاصل کردن
phone پاسخ به تماس در تلفن
contact with the net خطای تماس با تور والیبال
engagement تماس دو تیفه شمشیر درگارد
contact report گزارش تماس با هواپیمای دشمن
To establish( make) contact. تماس دایر ( برقرار ) کردن
engagements تماس دو تیفه شمشیر درگارد
contact محل اتصال تماس گرفتن
contacted محل اتصال تماس گرفتن
ground تماس دادن توپ با زمین
contacting محل اتصال تماس گرفتن
contact fire انفجارمین در اثر تماس با کشتی
advance to contact پیشروی برای اخذ تماس
osculate تماس نزدیک حاصل کردن
contacts محل اتصال تماس گرفتن
callers شخصی که تقاضای تماس دارد
caller شخصی که تقاضای تماس دارد
faded تماس باهدف از بین رفت
whooshing صدای تماس جسم سریع با هوا
whooshes صدای تماس جسم سریع با هوا
whooshed صدای تماس جسم سریع با هوا
whoosh صدای تماس جسم سریع با هوا
brushes تماس حاصل کردن واهسته گذشتن
touches تماس برقرار کردن با چیزی با انگشتان
physical مربوط به استفاده از تماس یاخشونت بدنی
lose track of <idiom> ازدست دادن تماس باکسی یاچیزی
Where can I contact Mr …. ? کجا می شود با آقای ….تماس گرفت ؟
touch تماس برقرار کردن با چیزی با انگشتان
You can call me at ... [phone no.] <idiom> شما می توانید با من با شماره ... تماس بگیرید.
brush تماس حاصل کردن واهسته گذشتن
contacted قطب اتصال تماس گرفتن کنتاکت
contacting قطب اتصال تماس گرفتن کنتاکت
ground stroke ضربه پس از تماس توپ تنیس با زمین
contacts قطب اتصال تماس گرفتن کنتاکت
contact قطب اتصال تماس گرفتن کنتاکت
lie زاویه نقطه وصل دسته چوب هاکی به تیغه زاویه نقطه وصل دسته به سر چوب گلف منطقه تجمع ماهیها
lied زاویه نقطه وصل دسته چوب هاکی به تیغه زاویه نقطه وصل دسته به سر چوب گلف منطقه تجمع ماهیها
lies زاویه نقطه وصل دسته چوب هاکی به تیغه زاویه نقطه وصل دسته به سر چوب گلف منطقه تجمع ماهیها
contact ارتباط تماس با دشمن علایم تشخیص هدف
first down اولین تماس با زمین پیشروی 09 متری با 4تماس
contacted ارتباط تماس با دشمن علایم تشخیص هدف
full toss پرتاب به سوی میله بدون تماس با زمین
contacting ارتباط تماس با دشمن علایم تشخیص هدف
full pitch پرتاب به سوی میله بدون تماس با زمین
contacts ارتباط تماس با دشمن علایم تشخیص هدف
If there is a reason for complaint, please contact ... اگر شکایتی دارید، لطفا با ... تماس بگیرید.
footprint قسمتی از سطح لاستیک که بامسیر تماس دارد
split the uprights امتیاز ضربه با پا را پس ازامتیاز تماس بدست اوردن
We finally succeed in making a radio contact. عاقبت توانستیم یک تماس رادیویی برقرار کنیم
punt توپ فوتبال را قبل از تماس با زمین زدن
punted توپ فوتبال را قبل از تماس با زمین زدن
split lean پا باز نشسته و تماس سینه ژیمناست با زمین
punts توپ فوتبال را قبل از تماس با زمین زدن
footprints قسمتی از سطح لاستیک که بامسیر تماس دارد
opposition حرکت شمشیرباز ضمن تماس با شمشیر حریف تقابل
bounce جلوگیری از تماس با کلید که باعث چندین برخورد میشود
ground zero محل تماس گوی اتشین بمب اتمی با زمین
hang up <idiom> جایی دردریافتی تلفن که باعث قطع تماس میشود
interrogator responder دستگاه تماس یا مکالمه سیستم شناسایی دشمن وخودی
negotiations تماس ها مذاکرات و تماسهای بین دولتها به عناوین مختلف
googly توپ پیچدار که در تماس بازمین از توپدار دور میشود
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com