Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (9 milliseconds)
English
Persian
filler point
نقطه تکمیل ذخایر
Other Matches
filler point
نقطه تکمیل ذخیره انبار
junction
محل اتصال یا پیوند نقطه تقاطع نقطه انشعاب نقطه گره
junctions
محل اتصال یا پیوند نقطه تقاطع نقطه انشعاب نقطه گره
reference point
نقطه برگشت نقطه نشانی نقطه مبدا دهانه بندر
control point
نقطه کنترل اماد و حرکات نقطه کنترل ناوبری هوایی ودریایی نقطه کنترل عبور ومرور
ordnance
ذخایر
stores
ذخایر
financial inventory
ذخایر مالی
claimant stock
ذخایر امانی
bank reserves
ذخایر بانکی
keeping
ذخایر یکانها
supply reserves
ذخایر امادی
initial reserves
ذخایر اولیه
unit reserves
ذخایر یکانی
financial inventory
ذخایر پولی
war reserves
ذخایر جنگی
bulk stock
ذخایر قوال
field stockade
ذخایر صحرایی
beach reserves
ذخایر ساحلی
legal reserves
ذخایر قانونی
build-up
جمع کردن ذخایر
replenished
تجدیدو ذخایر و انبارها
build up
جمع کردن ذخایر
build-ups
جمع کردن ذخایر
replenishing
تجدیدو ذخایر و انبارها
replenishes
تجدیدو ذخایر و انبارها
naval stores
ذخایر و اماد دریایی
replenish
تجدیدو ذخایر و انبارها
resources
منابع اماد ذخایر
beach reserves
ذخایر موجود دربارانداز ساحلی
excess stock
ذخایر اضافی ذخیره کردن بیش از حد لزوم
bulk stock
ذخایر بسته بندی شده اماد قوال و یک جا
foot spot
نقطه ای بین نقطه مرکزی و وسط جداره عقبی میز بیلیارد
triple point
نقطه تقاطع امواج سه گانه ترکش اتمی نقطه برخوردامواج صوتی
pull up point
نقطه بالا کشیدن هواپیما نقطه صعود برای تک یا رهاکردن بمب
picture point
نقطه نشانی یا نقطه بازرسی موجود در روی عکس هوایی
bearing
موقعیت یک نقطه نسبت به نقطه دیگر جهت قطب نما
ti;me to go
زمان حرکت هواپیمای رهگیراز نقطه شروع هدایت زمینی تا نقطه رهگیری
line of vision
خط مستقیمی که نقطه زردچشم را به نقطه ثابتی وصل نماید
pointillism
شیوه نقاشی با نقطه رنگ نقطه چین کاری
management coding
سیستم کد بندی و علامت گذاری کالاها و ذخایر از نظرمدیریت توزیع
catches
ذخایر به دست امده ازدشمن تصرف وسایل و سلاح دشمن
free drop
برداشتن و انداختن گوی گلف با دست از نقطه ناممکن برای ضربه زدن به نقطه مناسب نزدیک ان
switching
مرکز مخابرات مرکزتلفن خودکار حرکت دادن خودروها از یک نقطه به نقطه دیگر برای بارگیری یاتخلیه
zeros
پایین ترین نقطه نقطه گذاری کردن
zero
پایین ترین نقطه نقطه گذاری کردن
zeroes
پایین ترین نقطه نقطه گذاری کردن
approach
فاصله نقطه شروع تا نقطه خطا
approached
فاصله نقطه شروع تا نقطه خطا
approaches
فاصله نقطه شروع تا نقطه خطا
load point
نقطه بارگذاری نقطه بار کردن
mark
هدف نقطه اغاز نقطه فرود
marks
هدف نقطه اغاز نقطه فرود
azimuth
موقعیت یک نقطه نسبت به نقطه دیگر
pyramid spot
نقطه روی میز اسنوکر یابیلیارد انگلیسی میان فاصله نقطه مرکزی و وسط لبه بالایی میز
crossing points
نقطه تقاطع نقطه تلاقی
crossing point
نقطه تقاطع نقطه تلاقی
flash point
نقطه الوگیری نقطه افروزش
holding point
نقطه تثبیت ردیابی هواپیما نقطه انتظار هواپیما روی صفحه رادار
roll in point
نقطه ورود به شاخه تک به وسیله هواپیما نقطه شروع حرکت تک هواپیما
fulfillment
تکمیل
complementarity
تکمیل
fulfilment
تکمیل
compietion
تکمیل
entelechy
تکمیل
complete
تکمیل
completed
تکمیل
completes
تکمیل
completing
تکمیل
supplementation
تکمیل
consummation
تکمیل
completion
تکمیل
supplementing
تکمیل کردن
processor
تکمیل کننده
full load
فرفیت تکمیل
supplements
تکمیل کردن
augmenting
تکمیل کردن
augmented
تکمیل کردن
full
تمام تکمیل
fulfils
تکمیل کردن
fulfills
تکمیل کردن
fulfilling
تکمیل کردن
fulfilled
تکمیل کردن
fulfil
تکمیل کردن
to top off
تکمیل کردن
fulfill
تکمیل کردن
completion date
تاریخ تکمیل
augment
تکمیل کردن
perfect
تکمیل کردن
perfected
تکمیل کردن
fill out
تکمیل کردن
fill up
تکمیل کردن
perfecting
تکمیل کردن
perfects
تکمیل کردن
to eke out
تکمیل کردن
fullest
تمام تکمیل
finishes
تکمیل کردن
finish
تکمیل کردن
to post up
تکمیل کردن
augments
تکمیل کردن
supplement
تکمیل کردن
supplemented
تکمیل کردن
replete
تکمیل انباشته
back up
تکمیل کردن
completed
تکمیل کردن
put into effect
تکمیل کردن
complete
تکمیل کردن
supplying
تکمیل کردن
supply
تکمیل کردن
put inpractice
تکمیل کردن
actualise
[British]
تکمیل کردن
actualize
تکمیل کردن
implement
تکمیل کردن
carry out
تکمیل کردن
back-up
تکمیل کردن
carry ineffect
تکمیل کردن
supplied
تکمیل کردن
carry into effect
تکمیل کردن
completes
تکمیل کردن
make up
تکمیل کردن
round
تکمیل کردن
finishing
عملیات تکمیل
in progress of completion
در دست تکمیل
make something happen
تکمیل کردن
roundest
تکمیل کردن
put ineffect
تکمیل کردن
aucmented
تکمیل شده
completing
تکمیل کردن
sentence completion test
ازمون تکمیل جمله
expletory
جایگیر تکمیل کننده
complementary
تکمیل کننده یکدیگر
supplementing
تکمیل کننده اضافی
number completion test
ازمون تکمیل اعداد
to fill up
گرفتن تکمیل کردن
expletives
جایگیر تکمیل کننده
supplemented
تکمیل کننده اضافی
consolidation of position
تکمیل ارایش مواضع
supplement
تکمیل کننده اضافی
supplements
تکمیل کننده اضافی
expletive
جایگیر تکمیل کننده
picture completion test
ازمون تکمیل تصویر
initial reserves
ذخایر اصلی احتیاط اولیه یا اصلی
punctuation mark
علائم نقطه گذاری درجملات نشان نقطه گذاری
litter relay point
نقطه تعویض برانکاردکشها نقطه تعویض حمل مجروحین
punctuation marks
علائم نقطه گذاری درجملات نشان نقطه گذاری
supplied
تکمیل کردن موجودی ذخیره
autocomplete
تکمیل شدن خودکار
[کامپیوتر]
supplement
تکمیل کردن ضمیمه شدن به
healy picture completion test
ازمون تکمیل تصاویر هیلی
consummative
تکمیل کننده انجام دهنده
supplements
تکمیل کردن ضمیمه شدن به
matures
واجب الادا تکمیل کردن
mature
واجب الادا تکمیل کردن
supplemented
تکمیل کردن ضمیمه شدن به
perfects
کاملا رسیده تکمیل کردن
supplementing
تکمیل کردن ضمیمه شدن به
consolidating station
ایستگاه تکمیل کننده بار
perfecting
کاملا رسیده تکمیل کردن
vapoware
نرم افزار در حال تکمیل
concrete finishing machine
دستگاه عملیات تکمیل بتن
perfect
کاملا رسیده تکمیل کردن
to fill out
تکمیل کردن توسعه دادن
supplying
تکمیل کردن موجودی ذخیره
supply
تکمیل کردن موجودی ذخیره
perfected
کاملا رسیده تکمیل کردن
frank drawing completion test
ازمون تکمیل نقاشی فرانک
pavilion roof
شیروانی چهار کله تکمیل
ready reserve
ذخیره اماده ذخایر اماده احتیاط اماده برای بسیج یااستفاده
point to point network
شبکه نقطه به نقطه
pointillism
نقاشی نقطه نقطه
point-to-point connection
اتصال نقطه به نقطه
design development
آماده سازی و تکمیل نقشه فرش
cheats
تکمیل چرخش روی زمین بجای هوا
cheated
تکمیل چرخش روی زمین بجای هوا
cheat
تکمیل چرخش روی زمین بجای هوا
emergency complement
جدول تعدیل نیروی انسانی برای تکمیل یکانها
break up point
نقطه رهایی هلی کوپتر نقطه رهایی
germ layer
یکی از طبقات سلول ابتدایی جنین پس از تکمیل مرحله گاسترولا
lie
زاویه نقطه وصل دسته چوب هاکی به تیغه زاویه نقطه وصل دسته به سر چوب گلف منطقه تجمع ماهیها
lied
زاویه نقطه وصل دسته چوب هاکی به تیغه زاویه نقطه وصل دسته به سر چوب گلف منطقه تجمع ماهیها
lies
زاویه نقطه وصل دسته چوب هاکی به تیغه زاویه نقطه وصل دسته به سر چوب گلف منطقه تجمع ماهیها
speckle
نقطه نقطه یا خال خال کردن
polkadot
طرح نقطه نقطه خال خال
fosdic
دستگاه ورودی که توسط اداره امار بکاربرده میشود تا اطلاعات پرسشنامههای اماری تکمیل شده را به درون کامپیوتربخواند
intermediate
مجموعه رکوردهایی که حاوی دادههای پردازش شده هستند که در زمان دیگری برای تکمیل کار استفاده می شوند
augmentation
تکمیل کردن واگذار کردن وسایل یا نفرات اضافی یا تقویتی
matt
فلز یامس پرداخت نشده وناخالص تکمیل یا پرداخت مات وبی جلا
matte
فلز یامس پرداخت نشده وناخالص تکمیل یا پرداخت مات وبی جلا
complementing
تملق گویی کردن خوشامد گفتن تکمیل کردن
complemented
تملق گویی کردن خوشامد گفتن تکمیل کردن
complements
تملق گویی کردن خوشامد گفتن تکمیل کردن
complement
تملق گویی کردن خوشامد گفتن تکمیل کردن
implemented
اجراء کردن تکمیل کردن
implementing
اجراء کردن تکمیل کردن
to make up
درست کردن تکمیل کردن
implements
اجراء کردن تکمیل کردن
implement
اجراء کردن تکمیل کردن
inconsummate
تکمیل نشده انجام نشده
specks
نقطه
dot
نقطه
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com