English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (12 milliseconds)
English Persian
perigee نقطه حداقل مسافت در مدارسفینه فضایی نققه حضیض مدار سفینه
Other Matches
orbital injection دادن سرعت لازم برای چرخش دور یک مدار به سفینه فضایی
space ship کشتی فضایی سفینه فضایی
space ship سفینه فضایی
spacecraft سفینه فضایی
space shuttle سفینه فضایی
space shuttles سفینه فضایی
modules قسمتی از سفینه فضایی
module قسمتی از سفینه فضایی
spacecraft سفینه فضایی ship space : syn
reentry vehicle مدول یا قسمتی از سفینه فضایی که مجددا بایستی ازجو عبور کند تا به زمین برسد
perihelion نزدیکترین نقطه مدار به خورشید
perigee نزدیکترین نقطه مدار به کره زمین
perilune نزدیکترین نقطه مدار به کره ماه
periapsis نزدیکترین نقطه مدار به جسم اولیه یا مادر
minimim wage law قانون حداقل دستمزد که براساس ان حداقل دستمزدنبایستی از میزانی که توسط دولت تعیین میشود کمتر باشد
minimum range حداقل شعاع عمل دستگاه یا برد حداقل
duplex مدار دو طرفه یا دوسیمه مدار دوپلکس مدار دوجزئی چاشنی دو فتیلهای پخش مجدد پیام
duplexes مدار دو طرفه یا دوسیمه مدار دوپلکس مدار دوجزئی چاشنی دو فتیلهای پخش مجدد پیام
photo distance مسافت اندازه گیری شده ازعکس هوایی مسافت روی عکس
time distance مسافت زمانی حرکت ستون مسافت طی شده در زمان معین
epigee حضیض
perigee حضیض
nadir حضیض
perihelion حضیض
attenuation mean free path مسافت ازاد میانگین درتضعیف مسافت تضعیف
mean free path for attenuation مسافت ازاد میانگین درتضعیف مسافت تضعیف
range scale طبله برد مقیاس مسافت جدول مسافت
scattering mean free path مسافت ازاد میانگین درپراکندگی مسافت پراکندگی
mean free for scattering مسافت ازاد میانگین درپراکندگی مسافت پراکندگی
perihelion حضیض خورشید
perigee حضیض زمینی
junctions محل اتصال یا پیوند نقطه تقاطع نقطه انشعاب نقطه گره
junction محل اتصال یا پیوند نقطه تقاطع نقطه انشعاب نقطه گره
fire support station نققه هدف اتش پشتیبانی دریایی ایستگاه اتش دریای
reference point نقطه برگشت نقطه نشانی نقطه مبدا دهانه بندر
short international مسابقهای که هر تیرانداز 03تیر از مسافت 05 متر و 03تیر از مسافت 53 متر و 03تیر از مسافت 52 متر با تیرو کمان می اندازد
max min system سیستم حداکثر و حداقل سیستم انبارداری که در ان حداقل و حداکثر موجودی تعیین میگردد
range section قسمت مسئول مسافت یاب یاکار با دستگاه مسافت یاب دریک اتشبار
argo سفینه
vessels سفینه مجرا
vessel سفینه مجرا
range component عنصر مربوط به مسافت عامل مسافت شاخه مربوط به برد
windsor round مسابقه تیراندازی با 63 تیراز مسافت 06 متری و 63تیر از مسافت 05 متری و63 تیر از 04 متری با کمان
argo صورت فلکی سفینه
control point نقطه کنترل اماد و حرکات نقطه کنترل ناوبری هوایی ودریایی نقطه کنترل عبور ومرور
ships سوار کشتی شدن سفینه
ship سوار کشتی شدن سفینه
vehicle stopping distance مسافت ایست وسیله نقلیه مسافت ایست خودرو
pressurises فشارهوای داخل سفینه را تنظیم کردن
pressurizes فشارهوای داخل سفینه را تنظیم کردن
pressurising فشارهوای داخل سفینه را تنظیم کردن
pressurize فشارهوای داخل سفینه را تنظیم کردن
pressurizing فشارهوای داخل سفینه را تنظیم کردن
pad ناحیهای از مس مسطح روی یک تخته مدار چاپی که محل اتصال سیمهای تشکیل دهنده مدار بوده و به وسیله ان انتقال میان سیمی از یک طرف تخته مدار چاپی به طرف دیگر صورت می گیرد پر کردن فیلدی از داده بافضای خالی دفترچه یادداشت
pads ناحیهای از مس مسطح روی یک تخته مدار چاپی که محل اتصال سیمهای تشکیل دهنده مدار بوده و به وسیله ان انتقال میان سیمی از یک طرف تخته مدار چاپی به طرف دیگر صورت می گیرد پر کردن فیلدی از داده بافضای خالی دفترچه یادداشت
composite circuit مدار الکترونیکی که از چندین مدار و قطعه کوچکتر تشکیل شده است
switching مدار الکترونیکی که میتواند پیام ها را از یک خط یا مدار د مرکز کنترل به دیگری ارسال کند
inferior planet سیارهای که مدار گردش ان کوچکتر از مدار زمین میباشد
mean free path absorption مسافت ازاد میانگین در جذب مسافت جذب
absorption mean free path مسافت ازاد میانگین در جذب مسافت جذب
coincidence range finder مسافت یاب دوشاخهای مسافت یاب انطباقی
road distance مسافت روی جاده یا مسافت طی شده از جاده
pinning یکی از چندین قطعه سیم کوچک متصل به بسته مدار مجتماع که به IC امکان اتصال به تخته مدار میدهد
pinned یکی از چندین قطعه سیم کوچک متصل به بسته مدار مجتماع که به IC امکان اتصال به تخته مدار میدهد
pin یکی از چندین قطعه سیم کوچک متصل به بسته مدار مجتماع که به IC امکان اتصال به تخته مدار میدهد
foot spot نقطه ای بین نقطه مرکزی و وسط جداره عقبی میز بیلیارد
pull up point نقطه بالا کشیدن هواپیما نقطه صعود برای تک یا رهاکردن بمب
triple point نقطه تقاطع امواج سه گانه ترکش اتمی نقطه برخوردامواج صوتی
bearing موقعیت یک نقطه نسبت به نقطه دیگر جهت قطب نما
picture point نقطه نشانی یا نقطه بازرسی موجود در روی عکس هوایی
ti;me to go زمان حرکت هواپیمای رهگیراز نقطه شروع هدایت زمینی تا نقطه رهگیری
pointillism شیوه نقاشی با نقطه رنگ نقطه چین کاری
line of vision خط مستقیمی که نقطه زردچشم را به نقطه ثابتی وصل نماید
mask design اخرین مرحله از طراحی مدارمجتمع که به وسیله ان طرح مدار از طریق پوششهای چندگانه مربوط به لایههای گوناگون مدار مجتمع تحقق می یابد
switching مرکز مخابرات مرکزتلفن خودکار حرکت دادن خودروها از یک نقطه به نقطه دیگر برای بارگیری یاتخلیه
free drop برداشتن و انداختن گوی گلف با دست از نقطه ناممکن برای ضربه زدن به نقطه مناسب نزدیک ان
zeros پایین ترین نقطه نقطه گذاری کردن
zero پایین ترین نقطه نقطه گذاری کردن
zeroes پایین ترین نقطه نقطه گذاری کردن
approaches فاصله نقطه شروع تا نقطه خطا
load point نقطه بارگذاری نقطه بار کردن
marks هدف نقطه اغاز نقطه فرود
approached فاصله نقطه شروع تا نقطه خطا
azimuth موقعیت یک نقطه نسبت به نقطه دیگر
mark هدف نقطه اغاز نقطه فرود
approach فاصله نقطه شروع تا نقطه خطا
firing circuit مدار چاشنی مدار انفجار
powder train مدار خرج مدار باروت
telemetering ارزیابی کردن موشکها مسافت سنجی کردن مسافت سنجی
sofar سیستم مسافت یابی صوتی دریایی نوعی روش مسافت یابی صوتی دریایی
one hook مدار انفجاری که فقط به یک عامل انفجاری نیاز دارد مدار یک عامله
pyramid spot نقطه روی میز اسنوکر یابیلیارد انگلیسی میان فاصله نقطه مرکزی و وسط لبه بالایی میز
flash point نقطه الوگیری نقطه افروزش
crossing points نقطه تقاطع نقطه تلاقی
crossing point نقطه تقاطع نقطه تلاقی
minimum حداقل
minim حداقل
minimum stock level حداقل
minimally حداقل
minimal حداقل
minims حداقل
min حداقل
holding point نقطه تثبیت ردیابی هواپیما نقطه انتظار هواپیما روی صفحه رادار
minimized به حداقل رساندن
troughs حداقل موج
minimize به حداقل رساندن
trough حداقل موج
minimises به حداقل رساندن
minimizes به حداقل رساندن
minimising به حداقل رساندن
minim وابسته به حداقل
minimizing به حداقل رساندن
minims وابسته به حداقل
danger warning level حداقل موجودی
minimum حداقل کمینه
minimum size اندازه حداقل
minimum range حداقل برد
minimum elevation حداقل درجه
minimization به حداقل رسانیدن
least cost حداقل هزینه
least price حداقل قیمت
price floor حداقل قیمت
bottom price حداقل قیمت
base wage rate حداقل دستمزد
minimum wage حداقل دستمزد
global minimum حداقل مطلق
minimised به حداقل رساندن
relative minimum حداقل نسبی
minimum charge حداقل قیمت
minimum charge حداقل هزینه
neap tide جذر و مد حداقل اب
minimum price حداقل قیمت
roll in point نقطه ورود به شاخه تک به وسیله هواپیما نقطه شروع حرکت تک هواپیما
thermal resolution حداقل اختلاف حرارت
thermal resolution حداقل سنجش حرارت
maximum and minimum thermometer گرماسنج حداقل و حداکثر
cost minimization حداقل کردن هزینه
reduced strenght حداقل استعداد جنگی
least squares estimates براورد حداقل مربعات
minimum mortality حداقل مرگ و میر
minimum subsistence level سطح حداقل معیشت
least cost combination ترکیب حداقل هزینه
minimum standard of living حداقل سطح زندگی
minimum elevation حداقل ارتفاع لوله
short term حداقل مدت تنبیه و زندانی
cut off ratio حداقل نرخ قابل قبول
on the deck پرواز در حداقل ارتفاع مجاز
neap حداقل ارتفاع اب یاجذر و مد دریا
to have [or bear] a maximum [minimum] load of something حداکثر [حداقل] باری را پذیرفتن
minimum elevation حداقل درجه مربوط به مانع
minimum down payment حداقل میزان پیش پرداخت
extremum حداکثر یا حداقل تابع ریاضی
ordinary least square method روش حداقل مربعات معمولی
amphiploid دارای حداقل کرموسوم ارثی
double amplitude peak value مقدارحداکثر تا حداقل یک موج سینوسی
two stage least squares method روش حداقل مربعات دومرحلهای
pilot line production تولید به حداقل در کارخانجات نظامی
meantide حداقل جذر و مدهای اب دریا
minimum clearance حداقل حاشیه امنیت بالای مانع
skeleton crew حداقل خدمه یک وسیله یا جنگ افزار
interfaces 1-تغییر وسیله با افزودن مدار یا اتصال به آن برای ساخت سیستم ارتباطی استاندارد. 2-اتصال دو یا چند وسیله ناسازگار با هم با مدار برای برقراری ارتباط
interface 1-تغییر وسیله با افزودن مدار یا اتصال به آن برای ساخت سیستم ارتباطی استاندارد. 2-اتصال دو یا چند وسیله ناسازگار با هم با مدار برای برقراری ارتباط
at a [the] minimum <adv.> کم کمش [حداقل] [برای آگاهی اندازه یا شماره]
at least [no less than] [not less than] <adv.> کم کمش [حداقل] [برای آگاهی اندازه یا شماره]
protoxide ترکیبی که حداقل ذرات اکسیژن دران باشد
efficiency point حد مطلوبیت کالای تولید شده با حداقل هزینه
quorum حداقل عده لازم برای رسمیت جلسه
litter relay point نقطه تعویض برانکاردکشها نقطه تعویض حمل مجروحین
punctuation marks علائم نقطه گذاری درجملات نشان نقطه گذاری
punctuation mark علائم نقطه گذاری درجملات نشان نقطه گذاری
bridge تط ابق اجزای ارتباطی تا اینکه قط ع برق با حداقل برسد
bridges تط ابق اجزای ارتباطی تا اینکه قط ع برق با حداقل برسد
bridged تط ابق اجزای ارتباطی تا اینکه قط ع برق با حداقل برسد
cubic فضایی
isometric فضایی
spacial فضایی
isometrics فضایی
spatila فضایی
three-dimensional فضایی
spatial فضایی
gradient circuit مدار حساس به تغییر میزان قدرت مکانیسم عامل انفجار مدار حساس به تغییر قدرت چاشنی مین
pointillism نقاشی نقطه نقطه
point-to-point connection اتصال نقطه به نقطه
point to point network شبکه نقطه به نقطه
discrimination حداقل جدایی برای رویت دوهدف بصورت مجزا در رادار
error handling به حداقل رساندن احتمال وقوع خطا روش رفع اشکال
weighted least square method روش حداقل مربعات وزنی در اقتصادسنجی برای تخمین پارامترها
stereoisomerism همپاری فضایی
stereoisomerism ایزومری فضایی
space lattice شبکه فضایی
space time شاتل فضایی
space medicine پزشکی فضایی
space perception ادراک فضایی
space platform پایگاه فضایی
space platform ایستگاه فضایی
space relations روابط فضایی
space isomerism ایزومری فضایی
space isomerism همپاری فضایی
space geametry هندسه فضایی
cubic measure اندازه فضایی
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com