English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (11 milliseconds)
English Persian
growing point نقطه رویش
Other Matches
shoots رویش انشعابی رویش شاخه
shoot رویش انشعابی رویش شاخه
junction محل اتصال یا پیوند نقطه تقاطع نقطه انشعاب نقطه گره
junctions محل اتصال یا پیوند نقطه تقاطع نقطه انشعاب نقطه گره
reference point نقطه برگشت نقطه نشانی نقطه مبدا دهانه بندر
control point نقطه کنترل اماد و حرکات نقطه کنترل ناوبری هوایی ودریایی نقطه کنترل عبور ومرور
germination رویش
ingrowth رویش درونی
excrescency رویش ناهنجارنسوج
extroversion رویش برونی
orthotropism رویش عمودی
gigas رویش بلند تر
mushroom growth رویش تند
vegetive رویش کننده
excrescence رویش ناهنجار
intergrowth رویش توام
excrescences رویش ناهنجار
ovular growth رویش تخمک
triple point نقطه تقاطع امواج سه گانه ترکش اتمی نقطه برخوردامواج صوتی
pull up point نقطه بالا کشیدن هواپیما نقطه صعود برای تک یا رهاکردن بمب
foot spot نقطه ای بین نقطه مرکزی و وسط جداره عقبی میز بیلیارد
bearing موقعیت یک نقطه نسبت به نقطه دیگر جهت قطب نما
picture point نقطه نشانی یا نقطه بازرسی موجود در روی عکس هوایی
ti;me to go زمان حرکت هواپیمای رهگیراز نقطه شروع هدایت زمینی تا نقطه رهگیری
pointillism شیوه نقاشی با نقطه رنگ نقطه چین کاری
line of vision خط مستقیمی که نقطه زردچشم را به نقطه ثابتی وصل نماید
germinative وابسته به رویش تخم
herbicides مواد ضد رویش گیاه
pubescence رویش مو درپشت زهار
cockle رویش زگیل مانند
cockles رویش زگیل مانند
antiplant agent عامل ضد رویش گیاهان
extrovert دارای رویش برونی
extroverts دارای رویش برونی
herbicide مواد ضد رویش گیاه
vegetative روینده رویش کننده
She is on familiar (intimate) terms with me. با من رویش باز است
switching مرکز مخابرات مرکزتلفن خودکار حرکت دادن خودروها از یک نقطه به نقطه دیگر برای بارگیری یاتخلیه
free drop برداشتن و انداختن گوی گلف با دست از نقطه ناممکن برای ضربه زدن به نقطه مناسب نزدیک ان
zeroes پایین ترین نقطه نقطه گذاری کردن
zeros پایین ترین نقطه نقطه گذاری کردن
zero پایین ترین نقطه نقطه گذاری کردن
endomorphy رویش از روپوست درون دگرگونی
his face is p with small pox رویش ازابله پرازچاله است
endomorphism رویش از روپوست درون دگرگونی
hyperostosis رویش غیر طبیعی استخوان
You can bank on it! <idiom> میتوانی رویش حساب کنی! [اصطلاح]
You can take it to the bank. <idiom> میتوانی رویش حساب کنی! [اصطلاح]
approached فاصله نقطه شروع تا نقطه خطا
approaches فاصله نقطه شروع تا نقطه خطا
marks هدف نقطه اغاز نقطه فرود
mark هدف نقطه اغاز نقطه فرود
load point نقطه بارگذاری نقطه بار کردن
azimuth موقعیت یک نقطه نسبت به نقطه دیگر
approach فاصله نقطه شروع تا نقطه خطا
I cannot look him in the face again. دیگر نمی توانم تو رویش نگاه کنم.
unipotent دارای قدرت رویش در یک جهت یا بصورت یک سلول
monomorphic or phous دارای یک شکل ثابت در همه مدت رویش
prolotherapy اصلاح وتر یا عضوی بوسیله کاهش رویش وتکثیر سلولی
pyramid spot نقطه روی میز اسنوکر یابیلیارد انگلیسی میان فاصله نقطه مرکزی و وسط لبه بالایی میز
crossing point نقطه تقاطع نقطه تلاقی
crossing points نقطه تقاطع نقطه تلاقی
flash point نقطه الوگیری نقطه افروزش
holding point نقطه تثبیت ردیابی هواپیما نقطه انتظار هواپیما روی صفحه رادار
roll in point نقطه ورود به شاخه تک به وسیله هواپیما نقطه شروع حرکت تک هواپیما
micronucleus یکی از دوهسته کوچکتر مرکزی مژه داران که رویش جانور را تحت کنترل دارد
palimpsest نسخه خطی یا دست نوشتهای که نوشتهء روی ان پاک شده و دوباره رویش نوشته باشند
punctuation mark علائم نقطه گذاری درجملات نشان نقطه گذاری
litter relay point نقطه تعویض برانکاردکشها نقطه تعویض حمل مجروحین
punctuation marks علائم نقطه گذاری درجملات نشان نقطه گذاری
pointillism نقاشی نقطه نقطه
point-to-point connection اتصال نقطه به نقطه
point to point network شبکه نقطه به نقطه
ontogeny رشد شناسی تاریخچه رشد و رویش موجودات
break up point نقطه رهایی هلی کوپتر نقطه رهایی
sarcoid زگیل یا جوش گوشتی رویش گوشتی
hotbed بستر خاکی چمن که در اثر تخمیر ویابوسیله دیگری گرم شده باشد محل یا محیطی که دران رویش وپیشرفت سریع باشد
hotbeds بستر خاکی چمن که در اثر تخمیر ویابوسیله دیگری گرم شده باشد محل یا محیطی که دران رویش وپیشرفت سریع باشد
hyprostosis رویش غیر طبیعی استخوان کلفت شدگی استخوان برامدگی استخوان
beta software نرم افزاری که هنوز تمام آزمایش ها رویش تمام نشده و ممکن است هنوز مشکل داشته باشد
in plant درحال رویش درحال رشد
lie زاویه نقطه وصل دسته چوب هاکی به تیغه زاویه نقطه وصل دسته به سر چوب گلف منطقه تجمع ماهیها
lied زاویه نقطه وصل دسته چوب هاکی به تیغه زاویه نقطه وصل دسته به سر چوب گلف منطقه تجمع ماهیها
lies زاویه نقطه وصل دسته چوب هاکی به تیغه زاویه نقطه وصل دسته به سر چوب گلف منطقه تجمع ماهیها
speckle نقطه نقطه یا خال خال کردن
polkadot طرح نقطه نقطه خال خال
pricked نقطه
point to point نقطه به نقطه
period نقطه
punctulate نقطه نقطه
point to point line خط نقطه به نقطه
periods نقطه
speckle نقطه
punctum نقطه
neel point نقطه نل
specks نقطه
speck نقطه
stpular نقطه نقطه
point نقطه
dot نقطه
two dots one dash line خط دو نقطه یک خط
spotter نقطه نقطه
dotting نقطه
pricks نقطه
pricking نقطه
ellipsis سه نقطه [...]
punctation نقطه
jots نقطه
jotted نقطه
full stop نقطه
full stops نقطه
tittle نقطه
ice melting point نقطه یخ
ice point نقطه یخ
jot نقطه
spot نقطه
dotty نقطه نقطه
punchation نقطه
spots نقطه
prick نقطه
punctate نقطه نقطه
point of fracture نقطه شکست
pinto نقطه نقطه خال خال
pintle center نقطه لولا
congealing point نقطه انجماد
point of regard نقطه دید
firing point نقطه اشتعال
choice point نقطه گزینش
setting point نقطه انجماد
brittle point نقطه شکنندگی
point of contact نقطه تماس
checkout point نقطه وارسی
point of loading نقطه بارگیری
center نقطه گره
cold spot نقطه سرماگیر
plate point نقطه پلیت
check point نقطه مقابله
check point نقطه بازرسی
point d'appui نقطه اتکاء
check point نقطه ازمایش
point of inflexion نقطه عطف
compensation point نقطه موازنه
point of intersection نقطه تقاطع
point of intersection نقطه تلاقی
pivot point نقطه نشانه
pivot point نقطه مفصلی
point of inflection نقطه عطف
abscissa طول نقطه
radix point نقطه مبنا
quiescent point نقطه استراحت
puncuation نقطه گذاری
anchoring point نقطه مرجع
at the point of sale در نقطه فروش
injection point نقطه تزریق
punctation نقطه سازی
auxiliary target نقطه کمکی
azeotrope point نقطه همجوشی
azeotrope point نقطه ازئوتروپ
punctate مثل نقطه
aiming point نقطه نشانی
release point نقطه رهایی
access point نقطه دستیابی
access point نقطه دسترس
access point نقطه فرود
accumulation point نقطه تجمع
reference point نقطه مبنا
adjusting point نقطه تنظیم
reentry point نقطه بازگشت
agreed point نقطه قراردادی
radix point نقطه ممیز
azimuth نقطه جنوب
balanc point نقطه تعادل
point of weld نقطه جوش
symmetry point نقطه تقارن
point of symmetry نقطه تقارن
break even point نقطه عطف
point of support نقطه اتکا
break off position نقطه رهایی
point of sight نقطه دید
break point نقطه توقف
breakpoint نقطه انفصال
point plotting رسم نقطه
basic point نقطه مبداء
bubble point نقطه جوش
projection of a point تصویر نقطه
pour point نقطه سیلان
pour point نقطه ریزش
binary point نقطه دودوئی
base point نقطه مبنا
post equivalence point پس از نقطه هم ارزی
bp نقطه جوش
branchpoint نقطه انشعاب
burning point نقطه اشتعال
neutral point نقطه صفر
fusing point نقطه ذوب
fusion point نقطه گداز
melting point نقطه ی ذوب
melting point نقطه گداز
melting point نقطه ذوب
measuring point نقطه سنجش
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com