English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 244 (14 milliseconds)
English Persian
origin نقطه شروع
origins نقطه شروع
initial point نقطه شروع
terminus a que نقطه شروع
Search result with all words
offset مبدا نقطه شروع مسابقه
offsetting مبدا نقطه شروع مسابقه
approach فاصله نقطه شروع تا نقطه خطا
approached فاصله نقطه شروع تا نقطه خطا
approaches فاصله نقطه شروع تا نقطه خطا
recycle برگشتن به نقطه شروع برنامه داده پرداز الکترونیک بدون وارد شدن دادههای جدید
recycles برگشتن به نقطه شروع برنامه داده پرداز الکترونیک بدون وارد شدن دادههای جدید
recycling برگشتن به نقطه شروع برنامه داده پرداز الکترونیک بدون وارد شدن دادههای جدید
threshholds نقطه شروع محوطه دویدن هواپیما حد نهایی
threshold نقطه شروع محوطه دویدن هواپیما حد نهایی
thresholds نقطه شروع محوطه دویدن هواپیما حد نهایی
entry نقطه شروع پرش یا چرخش
hole نقطه شروع مسابقه قایقهای موتوری سوراخ
holed نقطه شروع مسابقه قایقهای موتوری سوراخ
holes نقطه شروع مسابقه قایقهای موتوری سوراخ
holing نقطه شروع مسابقه قایقهای موتوری سوراخ
origin نقطه شروع سرچشمه دهانه لوله
origins نقطه شروع سرچشمه دهانه لوله
end انداختن گوی جک وسایر گویها از نقطه شروع به انطرف چمن
ended انداختن گوی جک وسایر گویها از نقطه شروع به انطرف چمن
ends انداختن گوی جک وسایر گویها از نقطه شروع به انطرف چمن
fairway قسمت چمن کاملا" کوتاه شده بین نقطه شروع و پایان گلف
fairways قسمت چمن کاملا" کوتاه شده بین نقطه شروع و پایان گلف
approach end نقطه شروع تقرب هواپیما ابتدای محوطه دویدن هواپیما
beginning of tape marker علامتی که نقطه شروع ضبط اطلاعات را بر روی نوارنشان میدهد
center face off spot نقطه شروع در مرکز دایره میانی
center ice spot نقطه شروع در مرکز دایره میانی
departure end نقطه شروع کنده شدن هواپیما از زمین
firing area نقطه شروع انفجار مین میدان تیر
head spot نقطهای بین نقطه وسط وکناره شروع بیلیارد
initial point نقطه شروع عملیات
jumping off place شروع بکاری نقطه عزیمت
landing threshold نقطه شروع عملیات اب خاکی
means ends analysis نوعی روش استدلال که در یک کوشش برای کاهش تفاوتهااز نقطه شروع تا هدف به عقب و جلو نظر می اندازد
roll in point نقطه ورود به شاخه تک به وسیله هواپیما نقطه شروع حرکت تک هواپیما
staging area فاصله بین منطقه اماده کردن اتومبیل و نقطه شروع
tee shot ضربه از نقطه شروع بازی گلف
ti;me to go زمان حرکت هواپیمای رهگیراز نقطه شروع هدایت زمینی تا نقطه رهگیری
trailhead نقطه شروع مسیر
get down to <idiom> رسیدن به نقطه شروع
Other Matches
junctions محل اتصال یا پیوند نقطه تقاطع نقطه انشعاب نقطه گره
junction محل اتصال یا پیوند نقطه تقاطع نقطه انشعاب نقطه گره
reference point نقطه برگشت نقطه نشانی نقطه مبدا دهانه بندر
control point نقطه کنترل اماد و حرکات نقطه کنترل ناوبری هوایی ودریایی نقطه کنترل عبور ومرور
set up مدت زمان بین سیگنال شروع یک برنامه و شروع آن
triple point نقطه تقاطع امواج سه گانه ترکش اتمی نقطه برخوردامواج صوتی
pull up point نقطه بالا کشیدن هواپیما نقطه صعود برای تک یا رهاکردن بمب
foot spot نقطه ای بین نقطه مرکزی و وسط جداره عقبی میز بیلیارد
bearing موقعیت یک نقطه نسبت به نقطه دیگر جهت قطب نما
picture point نقطه نشانی یا نقطه بازرسی موجود در روی عکس هوایی
line of vision خط مستقیمی که نقطه زردچشم را به نقطه ثابتی وصل نماید
pointillism شیوه نقاشی با نقطه رنگ نقطه چین کاری
start off شروع کردن شروع شدن
switching مرکز مخابرات مرکزتلفن خودکار حرکت دادن خودروها از یک نقطه به نقطه دیگر برای بارگیری یاتخلیه
free drop برداشتن و انداختن گوی گلف با دست از نقطه ناممکن برای ضربه زدن به نقطه مناسب نزدیک ان
zeros پایین ترین نقطه نقطه گذاری کردن
zeroes پایین ترین نقطه نقطه گذاری کردن
zero پایین ترین نقطه نقطه گذاری کردن
marks هدف نقطه اغاز نقطه فرود
load point نقطه بارگذاری نقطه بار کردن
mark هدف نقطه اغاز نقطه فرود
azimuth موقعیت یک نقطه نسبت به نقطه دیگر
pyramid spot نقطه روی میز اسنوکر یابیلیارد انگلیسی میان فاصله نقطه مرکزی و وسط لبه بالایی میز
crossing point نقطه تقاطع نقطه تلاقی
crossing points نقطه تقاطع نقطه تلاقی
flash point نقطه الوگیری نقطه افروزش
launching area منطقه شروع پرواز منطقه شروع عملیات اب خاکی
holding point نقطه تثبیت ردیابی هواپیما نقطه انتظار هواپیما روی صفحه رادار
initiation شروع کار شروع
punctuation marks علائم نقطه گذاری درجملات نشان نقطه گذاری
litter relay point نقطه تعویض برانکاردکشها نقطه تعویض حمل مجروحین
punctuation mark علائم نقطه گذاری درجملات نشان نقطه گذاری
point-to-point connection اتصال نقطه به نقطه
pointillism نقاشی نقطه نقطه
point to point network شبکه نقطه به نقطه
break up point نقطه رهایی هلی کوپتر نقطه رهایی
lie زاویه نقطه وصل دسته چوب هاکی به تیغه زاویه نقطه وصل دسته به سر چوب گلف منطقه تجمع ماهیها
lied زاویه نقطه وصل دسته چوب هاکی به تیغه زاویه نقطه وصل دسته به سر چوب گلف منطقه تجمع ماهیها
lies زاویه نقطه وصل دسته چوب هاکی به تیغه زاویه نقطه وصل دسته به سر چوب گلف منطقه تجمع ماهیها
speckle نقطه نقطه یا خال خال کردن
polkadot طرح نقطه نقطه خال خال
kick-off <idiom> شروع
inception شروع
onset شروع
opening شروع
openings شروع
open fire شروع
right of begin حق شروع
beginnings شروع
Redo it. Do it over again. از سر شروع کن
kick off شروع
inchoation شروع
beginning شروع
get-go <idiom> شروع
incipience or ency شروع
zeroes محل شروع
zeros محل شروع
germinating شروع به رشدکردن
germinates شروع به رشدکردن
embarks شروع کردن
initialled نقط ه شروع
initialing نقط ه شروع
initialed نقط ه شروع
to strike into شروع کردن
initial نقط ه شروع
embark شروع کردن
embarked شروع کردن
embarking شروع کردن
jump off شروع حمله
germinated شروع به رشدکردن
beginning of message شروع پیام
commencing شروع کردن
commences شروع کردن
commenced شروع کردن
beginning of negotiations شروع مذاکره
commence شروع کردن
burgeon شروع برشدکردن
burgeoned شروع برشدکردن
burgeoning شروع برشدکردن
burgeons شروع برشدکردن
firing line خط شروع تیراندازی
germinate شروع به رشدکردن
zero محل شروع
jump off شروع بحمله
attempts شروع به جرم
values نقط ه شروع
value نقط ه شروع
trig خط شروع مسابقه
kick off شروع حمله
tee off شروع کردن
sorties شروع حرکت
sortie شروع حرکت
embark upon شروع کردن
outbreak شروع حادثه
outbreaks شروع حادثه
launch an attack شروع حمله
began شروع کرده
alpha اغاز شروع
alphas اغاز شروع
valuing نقط ه شروع
headstart امتیاز در شروع
hash mark خط شروع مسابقه
dozy شروع به فسادکرده
doziest شروع به فسادکرده
dozier شروع به فسادکرده
attempting شروع به جرم
attempted شروع به جرم
attempt شروع به جرم
beginning of message شروع پیغام
initialling نقط ه شروع
initials نقط ه شروع
line of departure خط شروع حمله
starter شروع کننده
starters شروع کننده
lis mota شروع دعوی
incipit شروع و اغاز
warm start شروع گرم
resumption تجدید شروع
start signal علامت شروع
put in hand شروع کردن
come to <idiom> شروع کاری
set in شروع کردن
start key کلید شروع
set out شروع بکارکردن
attempted theft شروع به سرقت
cold start شروع سرد
start element عنصر شروع
here goes nothing <idiom> آماده شروع
starting block سکوی شروع
start in <idiom> شروع کار
get off on the wrong foot <idiom> بد شروع کردن
scratch line خط شروع مسابقه
get the ball rolling <idiom> شروع چیزی
start of taxt شروع متن
start of heading شروع عنوان
rise and shine شروع بیداری
set about <idiom> شروع کردن
shove off <idiom> شروع ،ترک
start bit بیت شروع
take on <idiom> شروع به همکاری
get one's feet wet <idiom> شروع کردن
splash line خط شروع غواصی
starting gate دروازه شروع
take up <idiom> شروع کردن
kick off <idiom> شروع کردن
streek شروع کردن
starting platform سکوی شروع
commencer شروع کننده
restart شروع دوباره
take up <idiom> شروع یک سرگرمی
proceed with deliberations شروع مذاکرات
touch off <idiom> شروع کاری
restart شروع مجدد
bomb out شروع شیرجه از هواپیما
launches شروع کردن حمله
launched شروع یا اجرای یک برنامه
launched شروع کردن حمله
launch شروع کردن حمله
launch شروع یا اجرای یک برنامه
force شروع به عمل یا کار
forcing شروع به عمل یا کار
forces شروع به عمل یا کار
get set <idiom> آماده شروع شدن
launches شروع یا اجرای یک برنامه
get off the ground <idiom> شروع خوب داشتن
redone شروع مجدد از ابتدا
redoing شروع مجدد از ابتدا
redoes شروع مجدد از ابتدا
redo شروع مجدد از ابتدا
thrust line خط شروع حمله ناگهانی
to f. a laughing شروع بخنده کردن
launching شروع کردن حمله
redid شروع مجدد از ابتدا
launching شروع یا اجرای یک برنامه
open fire شروع به تیراندازی کردن
tune up شروع باواز کردن
get in on the ground floor <idiom> ازابتدا شروع کردن
To start from scratch . از هیچ شروع کردن
blast-off شروع بپرواز کردن
blast off شروع بپرواز کردن
to go [fall] together by the ears [outdated] <idiom> شروع به دعوی کردن
som شروع پیام essage
d day روز شروع عملیات
source نقط ه اصلی یا شروع
track production شروع تعقیب هدف
set-to با اشتیاق شروع کردن
set to با اشتیاق شروع کردن
self-starters خودبخود شروع شونده
staging area منطقه شروع عملیات
self-starter خودبخود شروع شونده
to break into a run شروع کردن به دویدن
to start from the beginning [to start afresh] از آغاز شروع کردن
dday روز شروع بکاری
launching area منطقه شروع حمله
to open fire شروع به اتش کردن
burst advertising شروع تبلیغات شدید
line haul کشیدن نخ در شروع ماهیگیری
to start شروع کردن به دویدن
do up شروع بکار کردن
launch an attack اجرای حمله شروع تک
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com