Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (13 milliseconds)
English
Persian
zero point
نقطه مرکزی گلوله اتشین اتمی در لحظه انفجار
Other Matches
fire ball
گلوله انفجاری گوی اتشین اتمی گلوله
shock wave
موج ضربتی انفجار گلوله معمولی یا بمب اتمی
shock waves
موج ضربتی انفجار گلوله معمولی یا بمب اتمی
shock front
جبهه یا خط جبهه موج انفجار گلوله اتمی
nuclear stalemate
گلوله اتمی خارج از رده گلوله اتمی ممنوعه
early time
زمان حداقل انفجار اتمی زمان اولیه انفجار اتمی
implosion weapon
جنگ افزار اتمی حساس قابل انفجار با تجزیه اتمی
ground zero
محل تماس گوی اتشین بمب اتمی با زمین
condensation cloud
ابر یا بخار غلیظی از قطرات که اطراف گوی اتشین اتمی رامی گیرد
triple point
نقطه تقاطع امواج سه گانه ترکش اتمی نقطه برخوردامواج صوتی
foot spot
نقطه ای بین نقطه مرکزی و وسط جداره عقبی میز بیلیارد
atom samshing
انفجار اتمی
atomic time
زمان انفجار اتمی
atom samsher
دستگاه انفجار اتمی
afterwinds
باد مخالف جهت انفجار اتمی
pyramid spot
نقطه روی میز اسنوکر یابیلیارد انگلیسی میان فاصله نقطه مرکزی و وسط لبه بالایی میز
late time
زمان بین سقوط بمب تا شروع انفجار اتمی
warned protected
قابلیت حفافت نیروهای خودی در مقابل انفجار اتمی
nuclear equipoise
گلوله اتمی ممنوعه
maximum ordinate
حداکثر ارتفاع سهمی گلوله ارتفاع نقطه اوج مسیر گلوله
warned exposed
قابلیت اسیب پذیری نیروهای خودی نسبت به انفجار اتمی
absolute dud
گلوله اتمی عمل نکرده
yields
قدرت انفجار گلوله تسلیم شدن پس دادن
yield
قدرت انفجار گلوله تسلیم شدن پس دادن
yielded
قدرت انفجار گلوله تسلیم شدن پس دادن
dead center ignition
نقطه انفجار
nuclear equipoise
گلوله اتمی که نبایستی مورداستفاده قرار گیرد
plumb point
نقطه شاغولی دوربین هواپیمادر لحظه عکس برداری
stand off
برتری رزمی جنگ افزار فاصله لازم برای نفوذ گلوله ثاقب در لحظه عمل کردن
stand-off
برتری رزمی جنگ افزار فاصله لازم برای نفوذ گلوله ثاقب در لحظه عمل کردن
stand-offs
برتری رزمی جنگ افزار فاصله لازم برای نفوذ گلوله ثاقب در لحظه عمل کردن
desired ground zone
نقطه ترکش اتمی مطلوب
surface zero
نقطه صفرترکش اتمی زمینی
firing area
نقطه شروع انفجار مین میدان تیر
center spot
نقطه مرکزی بیلیارد انگلیسی
crater analysis
تجزیه و تحلیل قیف انفجار تجزیه و تحلیل قیف حاصله از انفجار گلوله ها
supercritical
حالت اماده به انفجار ماده اتمی ترکیب اماده به انفجاراتمی
impact point
نقطه ترکش گلوله
balkline spot
نقطه مرکزی خط عرضی روی میز بیلیارد
surface of impact
سطح مماس بر نقطه اصابت گلوله
level point
سطح دریا نقطه هم افق مسیر سهمی گلوله
flare dud
گلوله اتمی که در ارتفاع بیش از ارتفاع پیش بینی شده منفجر میشود
point of fall
نقطه فرود گلوله به زمین به طور فرضی که با دهانه لوله در یک افق قرار دارد
snapshots
1-ضبط وضعیتهای کامپیوتر در یک لحظه . 2-ذخیره سازی محتوای صفحه پر در حافظه اصلی در یک لحظه
snapshot
1-ضبط وضعیتهای کامپیوتر در یک لحظه . 2-ذخیره سازی محتوای صفحه پر در حافظه اصلی در یک لحظه
zero hour
لحظه شروع ازمایشات سخت لحظه بحرانی
pressure front
جبهه موج ضربتی ترکش گلوله اتمی میدان موج ضربتی
contact burst preclusion
ضامن ضد انفجار ضربتی وسیله ممانعت از انفجار دراثر اصابت
minometer
دستگاه دوزسنج تشعشع اتمی وسیله اندازه گیری دوز اتمی
rainout
ریزش ابر اتمی به علت رطوبت هوا بارش غبار اتمی
isotopy
دارای تساوی در اعداد اتمی برابری عددی اتمی
junctions
محل اتصال یا پیوند نقطه تقاطع نقطه انشعاب نقطه گره
junction
محل اتصال یا پیوند نقطه تقاطع نقطه انشعاب نقطه گره
proliferation
سیستم گسترش اتمی یاگسترش تولید اتمی
reference point
نقطه برگشت نقطه نشانی نقطه مبدا دهانه بندر
burning train
مسیر انفجار سیکل انفجار
explosive train
مدار انفجار مسیر انفجار
blast line
مسیرموج انفجار خط موج انفجار
hottest
اتشین
hot
اتشین
hotter
اتشین
igneous
اتشین
fiery
اتشین
fire water
اب اتشین
empyreal
اتشین
cpu time
مقدار زمانی که توسط پردازش مرکزی به اجرای دستورالعملهای برنامه اختصاص داده میشود زمان واحد پردازشگر مرکزی
central
متصدی مرکز تلفن مرکزی مرکزی
hotter
تابان اتشین
hot
تابان اتشین
phlogosis
امای اتشین
hottest
تابان اتشین
kikalak design
طرح قوچ
[در ترکی این واژه به معنای شاخ قوچ می باشد. این طرح در فرش های ترکیه بکار رفته و بصورت قرینه در چهار طرف نقطه مرکزی بافته می شود.]
atomic weight
وزن اتمی یک عنصر که برمبنای 61 وزن اتمی اکسیژن قرار داده شده است
misses
موفق نشدن عدم اصابت گلوله به هدف خطای گلوله
trends
مسیرانحراف گلوله در برد که معمولا باعث گذارخوردن گلوله میشود
miss
موفق نشدن عدم اصابت گلوله به هدف خطای گلوله
sensing
تخمین محل اصابت گلوله به زمین مشاهده ترکش گلوله
trend
مسیرانحراف گلوله در برد که معمولا باعث گذارخوردن گلوله میشود
missed
موفق نشدن عدم اصابت گلوله به هدف خطای گلوله
fallout contours
خطوط میزان منحنی تشعشع اتمی یا نشان دهنده شدت تشعشع اتمی
clean weapon
جنگ افزار اتمی کم ریزش جنگ اتمی که اثار باقیه کم داشته باشد
european atomic energy community
جامعه نیروی اتمی اروپا اتحادیه متشکل از بلژیک وفرانسه و المان و ایتالیا ولوگزامبورک و هلند که هدفش ایجاد تسهیلات مختلف در راه بهره برداری ازانرژی اتمی است
sabot
کمربند گلوله حلفه تمرکز یا وسیله ثبات گلوله در مسیر بوش استقرار لوله جوفی
headquarters
شعبه مرکزی اداره مرکزی
clues
گلوله کردن بشکل کلاف یا گلوله نخ درامدن
frangible bullet
گلوله غیر فلزی بی استحکام گلوله نرم
clue
گلوله کردن بشکل کلاف یا گلوله نخ درامدن
chemical horn
مکانیسم انفجار مین صوتی مکانیسم انفجار شیمیایی
paching central
سیستم مرکزی ارتباطات سیستم کنترل فنی مرکزی مدارات مخابراتی
ogive
ورم تمرکز گلوله رومی گلوله
control point
نقطه کنترل اماد و حرکات نقطه کنترل ناوبری هوایی ودریایی نقطه کنترل عبور ومرور
nucleon
اجزای داخل هسته اتمی هستک هسته اتمی
splinterproof
ضدبسکهای گلوله ضد قطعات گلوله
dud
منفجرنشدن گلوله گلوله ناپیدا
velocity jump
جهش لوله توپ یا جهش گلوله در اثر سرعت اولیه پرتاب گلوله
fission to yield ratio
توان بمب اتمی نسبت انرژی شکافت اتمی به انرژی حاصله از پرتاب بمب
cloud chamber effect
اثرات حاصله از لایه خارجی قارچ اتمی اثرات پوسته قارچ اتمی
atomic demolition munition
خرج تخریب مهمات اتمی مهمات مخصوص تخریب جنگ افزار اتمی
pull up point
نقطه بالا کشیدن هواپیما نقطه صعود برای تک یا رهاکردن بمب
bearing
موقعیت یک نقطه نسبت به نقطه دیگر جهت قطب نما
picture point
نقطه نشانی یا نقطه بازرسی موجود در روی عکس هوایی
ti;me to go
زمان حرکت هواپیمای رهگیراز نقطه شروع هدایت زمینی تا نقطه رهگیری
line of vision
خط مستقیمی که نقطه زردچشم را به نقطه ثابتی وصل نماید
pointillism
شیوه نقاشی با نقطه رنگ نقطه چین کاری
free drop
برداشتن و انداختن گوی گلف با دست از نقطه ناممکن برای ضربه زدن به نقطه مناسب نزدیک ان
switching
مرکز مخابرات مرکزتلفن خودکار حرکت دادن خودروها از یک نقطه به نقطه دیگر برای بارگیری یاتخلیه
zero
پایین ترین نقطه نقطه گذاری کردن
zeroes
پایین ترین نقطه نقطه گذاری کردن
zeros
پایین ترین نقطه نقطه گذاری کردن
base of trajectory
تصویر افقی مسیر گلوله پایه مسیر گلوله
mark
هدف نقطه اغاز نقطه فرود
marks
هدف نقطه اغاز نقطه فرود
azimuth
موقعیت یک نقطه نسبت به نقطه دیگر
approaches
فاصله نقطه شروع تا نقطه خطا
approached
فاصله نقطه شروع تا نقطه خطا
approach
فاصله نقطه شروع تا نقطه خطا
load point
نقطه بارگذاری نقطه بار کردن
square base
کف گلوله یا قسمت ته گلوله
survey meter
دستگاه دوزسنج تشعشع اتمی دستگاه تشعشع سنج اتمی
side spray
بسکهای جانبی گلوله ترکشهای جانبی گلوله
central postal directory
دفتر مرکزی خدمات پستی دفتر مدیریت پستی مرکزی
flash point
نقطه الوگیری نقطه افروزش
crossing point
نقطه تقاطع نقطه تلاقی
crossing points
نقطه تقاطع نقطه تلاقی
holding point
نقطه تثبیت ردیابی هواپیما نقطه انتظار هواپیما روی صفحه رادار
roll in point
نقطه ورود به شاخه تک به وسیله هواپیما نقطه شروع حرکت تک هواپیما
moments
لحظه
seconded
لحظه
trice
لحظه
simultaneous
در یک لحظه
periods
لحظه
instant
لحظه
flashes
لحظه
stound
لحظه
minute
ان لحظه
momentarily
لحظه لحظه
jiff
یک لحظه
momentarily
یک لحظه
flash
لحظه
instants
لحظه
second
لحظه
seconding
لحظه
seconds
لحظه
jiffy
یک لحظه
momently
هر لحظه
moment
لحظه
flashed
لحظه
period
لحظه
in two shakes
در یک لحظه
in an instant
دریک لحظه
instantaneous acceleration
شتاب لحظه ای
takeoff
لحظه اغازپرش
now
در این لحظه
chronoscope
لحظه شمار
instances
لحظه مورد
instance
لحظه مورد
takeoffs
لحظه اغازپرش
nick of time
<idiom>
درآخرین لحظه
spot
زمان مختصر لحظه
He entered at that very moment .
درهمان لحظه وارد شد
anon
چند لحظه بعد
moments
لحظه گشتاور چرخشی
It was the work of a moment .
کا ریک لحظه بود
moment
لحظه گشتاور چرخشی
spots
زمان مختصر لحظه
last-minute hitch
گیریی در لحظه آخر
ballistics of penetration
شناسایی شرایط نفوذ گلوله شناسایی مسیر نفوذ گلوله
punctuation mark
علائم نقطه گذاری درجملات نشان نقطه گذاری
punctuation marks
علائم نقطه گذاری درجملات نشان نقطه گذاری
litter relay point
نقطه تعویض برانکاردکشها نقطه تعویض حمل مجروحین
double hi
ضربه شمشیر دو حریف در یک لحظه
sleep a wink
<idiom>
یه لحظه چشم روی هم گذاشتن
The moment I set eyes on you. ,
از آن لحظه که چشمم بتو افتاد
double touch
ضربه شمشیر دو حریف در یک لحظه
zero hour
<idiom>
لحظه دقیق حمله درجنگ
from now on
<idiom>
درست از همین لحظه به بعد
to go down to the wire
<idiom>
تا آخرین لحظه با تهیج معلق ماندن
to go down to the wire
<idiom>
تا آخرین لحظه با تهیج نا معلوم ماندن
simultaneous foul
خطای متقابل در یک لحظه واخراج هر دو بازیگر
transients
باس ولتاژ خیلی کوتاه در یک لحظه
half
مودمی که در هر لحظه در یک حالت کار میکند.
transient
باس ولتاژ خیلی کوتاه در یک لحظه
pullout
لحظه بیرون امدن موج سواراز اب
jobs
کارهایی که در هر لحظه در سیستم پردازش می شوند
If you wI'll wait a moment.
اگر یک لحظه تلفن زد مرا خبرکن
Let me think a moment .
بگذارید یک دقیقه ( لحظه ) فکر کنم
job
کارهایی که در هر لحظه در سیستم پردازش می شوند
point-to-point connection
اتصال نقطه به نقطه
pointillism
نقاشی نقطه نقطه
point to point network
شبکه نقطه به نقطه
I just had dinner.
درست چند لحظه قبل شام خوردم
feeds
وسیلهای که در هر لحظه یک ورق وارد چاپگر میکند
feed
وسیلهای که در هر لحظه یک ورق وارد چاپگر میکند
maximum
بزرگترین حجم داده که هر لحظه ارسال میشود
ultimate stress
تنش یک تکه از ماده در لحظه گسستگی یا شکست
cps
تعداد حروفی که هر لحظه چاپ یا پردازش می شوند
maximum
بزرگترین عدد کاربران که سیستم در هر لحظه می پذیر
plosion
انفجار
blow up
انفجار
blastment
انفجار
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com