English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (13 milliseconds)
English Persian
relation نقل قول وابسته به نسبت یا خویشی
Other Matches
relational وابسته به نسبت یاخویشی
oedipal وابسته به احساسات و علائق کودکان 3 تا 6 ساله نسبت بوالدین جنس مخالف خود
affiliation خویشی
affiliations خویشی
parentela خویشی
relationships خویشی
relationship خویشی
kinship خویشی
propinquity خویشی
consanguinity خویشی صلبی
kin خویشی منسوب
proximity of blood خویشی نزدیکی
cohered رابطه خویشی داشتن
cohere رابطه خویشی داشتن
coheres رابطه خویشی داشتن
cohering رابطه خویشی داشتن
kin قوم و خویش خویشی
he is nothing to me بتمن خویشی ندارد
leverage نسبت بدهی به دارائی خالص تغییر نسبت غیر معین
ohm's law جریان در یک مدار با ولتاژ نسبت مستقیم وبا مقاومت نسبت عکس دارد
lift fan توربوفنی که با نسبت کنارگذارزیاد تنها بمنظور افزایش نسبت برا به تراست بکاررود
liftjet توربوفن یا توربوجتی بسیارسبک وزنی با نسبت کنارگذرکم که تنها بمنظور افزایش نسبت برا به تراست بکارمیرود
attributable قابل نسبت دادن نسبت دادنی
prorata برحسب نسبت معین بهمان نسبت
nationallism مکتب ملیت اعتقاد به برتری یک ملت نسبت به ملل دیگر و لزوم وفاداری مطلق هر تابع نسبت به ملیت خود
phallic وابسته به پرستش الت مردی وابسته به الت رجولیت وابسته به قضیب
bureaucratic وابسته به اداره بازی وکاغذ پرانی وابسته به دیوان سالاری
olympian اسمانی وابسته بخدایان کوه المپ وابسته بمسابقات المپیک
syzygial وابسته به جفت یانقاط متقابل وابسته به استقرار سه ستاره در خط مستقیم
telepathic وابسته به دورهم اندیشی وابسته به توارد یا انتقال فکر
dialectological وابسته بعلم منطق جدلی وابسته به گویش شناسی
choral وابسته بدسته سرودخوانان وابسته به اواز دسته جمعی
subglacial وابسته به زیر توده یخ وابسته بدوره فرعی یخبندان
sothic وابسته به ستاره کلب وابسته به شعرای یمانی
rectal وابسته براست روده وابسته به معاء غلاظ
vehicular وابسته به وسائط نقلیه وابسته به رسانه یابرندگر
phylar وابسته به راسته ودسته وابسته به قبیله ونژاد
puritanical وابسته بفرقه پیوریتان ها وابسته به پاک دینان
lexicographic وابسته به فرهنگ نویسی وابسته به واژه نگاری
supervisory وابسته به نظارت وسرپرستی وابسته به برنگری
cliquey وابسته به دسته یا گروه وابسته به جرگه
erotic وابسته به عشق شهوانی وابسته به eros
cliquy وابسته به دسته یا گروه وابسته به جرگه
monarchic وابسته به حکومت سلطنتی وابسته به سلطنت
kinetic وابسته بحرکت وابسته به نیروی محرکه
frontal وابسته به پیشانی وابسته بجلو
lithic وابسته به ریگ وابسته به لیتوم
zygose وابسته به لقاح وابسته به گشنیدگی
sister services یکانهای وابسته قسمتهای وابسته
morphic وابسته به شکل وابسته به شکل شناسی خواب الود
Neanderthal وابسته به انسان غارنشین وابسته به انسان وحشی واولیه
hermitical وابسته به گوشه نشینی وابسته بزاهدهای گوشه نشین
associated وابسته وابسته کردن
associate وابسته وابسته کردن
associates وابسته وابسته کردن
associating وابسته وابسته کردن
epistemologycal وابسته به معرفت شناسی وابسته به شناخت شناسی
physico chemical وابسته به فیزیک و شیمی وابسته به شیمی فیزیکی
poplitaeal وابسته به پس زانو وابسته به حفره پس زانو رکبی
popliteal وابسته به پس زانو وابسته به حفره پس زانو رکبی
quotients نسبت
ratio نسبت
proportions نسبت
formats نسبت
quotient نسبت
as compared to نسبت به
uncross نسبت
In what proportion ? به چه نسبت ؟
relational نسبت
format نسبت
the rat of to نسبت دو به سه
t ratio نسبت تی
ratios نسبت
than نسبت به
apropos of نسبت به
in proprotion to نسبت به
respect نسبت
to تا نسبت به
towards نسبت به
proportional به نسبت
in the ratio of به نسبت
in respect of نسبت به
in respect of به نسبت
in regard of نسبت به
rate نسبت
relation نسبت
rates نسبت
rapport نسبت
in connexion with نسبت به
respects نسبت
in relation to نسبت به
kinship نسبت
In the ration lf one to ten . به نسبت یک به ده
in regard to نسبت به
cognation نسبت
proportion نسبت
with respect to نسبت به
bearing نسبت
transmissivity نسبت فرافرستی
correlation ratio نسبت همبستگی
favouritism مساعدت نسبت به
correspondingly بهمان نسبت
factor proportion نسبت عوامل
feedback ratio نسبت پس خوراند
scale down به نسبت ثابت
relativization نسبت دادن
nines complement متمم نسبت به 9
mole ratio نسبت مولی
compression ratio نسبت تراکم
control ratio نسبت فرمان
transformation ratio نسبت تبدیل
contact ratio نسبت تماس
cash ratio نسبت نقدینگی
progenitorship نسبت جدی
concentration ratio نسبت تمرکز
mobility ratio نسبت تحرک
to put down نسبت دادن
roundness نسبت گردی
proximity of blood قرابت نسبت
blood نسبت خویشاوندی
ascribable نسبت دادنی
aspect ratio نسبت صفحه
impute نسبت دادن
aspect ratio نسبت تصویر
aspect ratio نسبت دید
distribution ratio نسبت توزیع
into نسبت به مقارن
imputed نسبت دادن
imputing نسبت دادن
assion نسبت دادن
two's complement متمم نسبت به دو
baud rate نسبت باود
imputes نسبت دادن
glide ratio نسبت سریدن
bear on نسبت داشتن
there is nothing wanting چیزی کم نسبت
ascribe نسبت دادن
error ratio نسبت خطا
progressive ratio نسبت تصاعدی
to do by رفتارکردن نسبت به
cost benefit ratio نسبت فایده
saving ratio نسبت پس انداز
to behave toward رفتارکردن نسبت به
ascribed نسبت دادن
ascribes نسبت دادن
ascribing نسبت دادن
current ratio نسبت جاری
bypass ratio نسبت کنارگذاری
deposit ratio نسبت سپرده
sensitivity ratio نسبت حساسیت
prorenata نسبت موافق
regarded باره نسبت
imputable نسبت دادنی
regard باره نسبت
imputation نسبت دادن
relation رابطه نسبت
visibility نسبت دید
recycling ratio نسبت بازگردانی
impluse ratio نسبت ضربه
impluse ratio نسبت ایمپولز
reduction ratio نسبت کاهش
impedance ratio نسبت امپدانس
attributes نسبت دادن
attributing نسبت دادن
settlement ratio نسبت نشست
regards باره نسبت
viscosity ratio نسبت گرانروی
abundance نسبت فراوانی
void ratio نسبت منفذها
image ratio نسبت تصویر
one's complement متمم نسبت به یک
in d. of با بی اعتنایی نسبت به
weight ratio نسبت وزن
connexions بستگی نسبت
connection بستگی نسبت
toward بطرف نسبت به
transformer ratio نسبت مبدل
ratio of transformer نسبت مبدل
ratio detector اشکارساز نسبت
shunt ratio نسبت شنت
us نسبت بما
ionic ratio نسبت یونی
water cement ratio نسبت اب و سیمان
recycle ratio نسبت بازگردانی
credits نسبت دادن
inverse ratio نسبت معکوس
crediting نسبت دادن
credited نسبت دادن
credit نسبت دادن
rates اندازه نسبت
rate اندازه نسبت
voltage ratio نسبت ولتاژ
operating ratio نسبت عملیاتی
inverse ratio or proportion نسبت معکوس
scalling factor نسبت اشل
percentage نسبت یا درصد
self relative نسبت بخود
lay to نسبت دادن به
gyromagnetic ratio نسبت ژیرومغناطیسی
stress ratio نسبت تنش
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com